7 اسلاید امتیازی توسط: 💜사랑=BTS انتشار: 3 سال پیش 163 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لطفا لا یک کنید و کامنت بزارید ممنون 🌷🌺
هیچ خبری نشد . از ترس که دیگه نتوانم جیمین رو ببینم داشتم سکته میکردم نیم ساعت گذشت. داشتم روی تخت گریه میکردم که یکدفعه صدای در اومد که دیدم جیمین .
سرم رو از دستم کشیدن و به سمت جیمین رفتم جیمین بغل کردم و گریه می کردم جیمین: دیدم بیدار شده سر مش رو کند و به سمتم اومد و بغلم کرد و گفت که ترسیدم که نتوانم ببینمت ترسیدم که دیگه نیای پیشم ولی الان که اومدی خیالم راه شد. وقتی که این حرف رو زدم توی چشم اون هم اشک جمع شد و من رو بغل کرد و مو هام رو نوازش کرد .
و بعد اینکه مو هام رو نوازش کرد چشم ام سیاهی رفت و افتادم جیمین : وقتی موهایش رو نوازش کردم حالش بد شد و به روی زمین افتاد من صداش می کردم جونی جونی بیدار شو ولی جواب نمی داد پرستار رو صدا کرد و پرستار جونی رو روی تخت گذاشت و به دستگاه وصل کرد دید که تمام نبض و همه چیز یک خط هستش سریع دستگاه شک رو آوردند و شوک دادند پرستار 100 شارژ .... پرستار 150 شارژ ...پرستار 200 شارژ پرستار :دکتر برگشت جیمین داشتی گریه میکردی و پرستار ها که تو رو گرفته بودند تو اون ها رو کنار روی و به جلوی تخت رسیدی گفتم که خانم دکتر چی شده گفت که شانس زیادی داره برگشت تا یک ساعت دیگه بهوش میاد اگه میخواد امشب رو اینجا بمونید عیبی نداره من با کادر صحبت می کنم جیمین : ممنون خانم دکتر واقعا ممنون (یک ساعت بعد ) تو بهوش اومدی و دیدی که جیمین پای تخت خوابیده تو با گریه مویی که جلوی چشماش بود رو کنار زدی و بهش نگاه می کردی و گریه می کردی یک دفعه سر و صدای عجیبی اومد که انگار یکی داشت می مرد ، که با اون صدا جیمین بیدار شد جیمین : چشمم رو باز کردم که دیدم جونی بهوش اومده و من و داره نگاه میکنه و گریه میکنه ازش پرسیدم چرا داری گریه می کنی گفت که دلم برات تنگ شده بود خیلی خیلی خیلی صدای چیه فکر کنم یکی داره می میره واقعا اره بزار برم ببینم کیه تو: باشه برو .
وقتی که اومد گفتم که چی شده گفت که دیگه نتونستم و کاری براش کنند و اون مرده گفتم که حالا اسمش چی بود گفتنش که دختر بود اسمش کریسا بود یک لحظه هنگ کردم گفتم کریسا کریسایی که توی اینستا باش آشنا شدم چشم ام از اشک پر شد جیمین :تا اینکه بهش گفتم کریسا اشک توی چشماش حلقه کرد گفتم چی شده جونی: جیمین ازم پرسید چی شده گفتم من اون دختر رو توی اینستا باهاش دوست شده بودم اون بهترین دوستم بود گفت که اگه میشه ی روز من زنگ بزنم که اقای جیمین رو ببینم خیلی دوستش داشتم عین خواهری بود که توی کوچکی از دستش دادم جیمین اومد پیشم بغلم کرد و بعد چند دقیقه پیشانیم رو بوس کرد و گفت که اون دختر جایی هست که ما هم همونجا جا داریم .
با حرف جیمین آروم شدم خانم دکتر وارد شد و گفت که خانم جونی خیلی خوش شانسی تا امروز که خیلی مریض داشتم تازه فهمیدم عشق یعنی چی شما نامزد هستید البته قست فضولی نداریم جیمین گفت که ما نامزد هستیم خانم دکتر گفت ایشا الله خوشبخت بشید و تا آخر عمر کنار همدیگه زندگی کنید جونی: خانم دکتر کی مرخص میشم خانم دکتر گفت که فردا مرخص میشی عزیزم نگران نباش با حرف خانم دکتر یک لبخندی زدم و خیلی خوشحال شدم.
فردا صبح شد من خیلی خوشحال بودم جیمین رفته بود از خونه لباس برام بیاره آورد و من پوشیدم سوار ماشین شدیم و به خونه رسیدیم وقتی که رسیدیم دلم خیلی تنگ شده بود وقتی که کلید رو در قفل در فرو برو احساس کردم قلبم داره وای می ایسته و در خونه رو جیمین باز کرد من وارد خونه شدم و به درون پریدم و رفتم توی اتاقم دلم برای عکس هایی که توی اتاقم از بی تی اس داشتم تنگ شده بود خیلی خوشحال بودم چون خدا یک شانس دیگه بهم داده بود.
جیمین گفت که من میرم میخوام چند شب خوب نخوابیدم گفتم باشه برو بخواب بهترین و عشق ترین شوهر دنیا رفت خوابید تصمیم گرفتم که امشب به خاطر اینکه این همه زحمت کشید سورپرازیش کنم یک شام خوب درست کردم برق ها رو خاموش کردم و شمع گذاشتم شمع ها رو مثل نشون دادن راه درست رو گذاشتم و رسیدم به آشپزخانه یک ساعت زیبا هم رفتم خریدم و آوردم و رو گذاشتم روی میز شام.
جیمین رو صدا زدم گفتم اقای من پاشو بیا شام بخور گفت که الان میام من رفتم روی میز شام نشستم در اتاق باز شد جیمین گفت که چرا برق ها خاموش بعد که شمع ها رو دید خیلی خوشحال شد و به طرف فلش ها اومد و دید که به میز ناهار خوری رسید و دید که من نشستم. توی بشقاب یک شاخه گل رز با یک نامه گذاشتم وقتی که اومد نشست گفت که من واقعا نمیدونم چکار کنم احساس می کنم قلبم داره وای می ایسته خیلی خوشحالم گفت که این چیه گفتم که بازش کن گفت باشه وقتی بازش کردن دیدی توش نوشتم (شوهر عزیزم جیمین خیلی دوستت دارم و خواهم داشت ممنون که این همه از من توی بیمارستان مراقبت کردی البته این کاری که من برای تو انجام دادن هیچی در برابر اون کارهایی که برای من کردی نمیشه عاشقتم و عاشقت خواهم ماند و تا ابد دوستت دارم عشق ترین عشق زمین جیمین فقط همین)
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
چرا دیگه ادامه نمیدی 😕😕😕
آجی میشی
بیوم تو پروفایلم هست 🙂💜
نویسندهی خوبی هستی
داستانت رو ادامه بده😎✌🏻
چشم 🌹🌺🌹💋🌹🌺💋🌹🌺💋🌹💋
خیلی قشنگ بود ❤❤❤❤❤ با انرژی ادامه بده 💜💜💜💜 خیلی خیلی عالی بود 😘😘😘😘
موفق باشی ❤
❤🌷❤🌷❤🌷❤❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷❤🌷