
لطفا لا یک کنید و نظر کامنت بزارید با تشکر ❤🌹

واگر وقت شد با آقای جیمین صحبت کنید من بهتون قول نمیدم ولی سهیم رو میکنم خب حالا که جیمین میخواد من برقصم باشه قبول می کنم امیدوارم که خوشتون بیاد دو ماه بعد (شما خونه خودتون هستید و با جیمین زندگی میکنید ) یک روز رفتی بیرون داری میری سمت کمپانی که چند نفر میان جلوت رو میگیرند و میگویند با پای خودت به سمت ماشین بیا گفتم گوشتون رو گم کنید من کار دارم که یکدفعه با اصل نه به سرم کوبیدند من رو در ماشین بردند گوشیم در وسط راه افتاده بود که یک نفر دید وقتی دید که روی صفحه نوشته است عشق اول و اخر جواب داد سلام جونی کجایی سلام آقا من توی راه این گوشی رو پیدا کردم نمیدونم درمورد کدوم خانم صحبت می کنید شما کجا هستید الان میام لطفا اونجا

صبر کنید مرد گفت چشم وقتی که جیمین آمد دید که واقعا گوشی اینجاست یک مغازه ای بود که دوربین داشت که جیمین وارد مغازه شد و گفت آقا میشه دوربینتون رو برای نیم ساعت قبل ببینم جیمین به آن مرد پول میدهد و آن مرد خم قبول می کند وقتی جیمین دید دید که یک ماشین جلوی من را گرفت و با اسلحه به سرم میزند ولی متاسفانه پلاک ماشین معلوم نبود جیمین با حاج و واجب به وی زنگ میزند میگوید چه شد جیمین میگه چن نفر جلوی راهش رو گرفتند و با اصلحه زدن توی سرش و بیهوش شده همه نگران شدن جیمین به کمپانی حرکت کرد بعد دو ساعت نگرانی یک زن زنگ زد جیمین گوشی را گرفت وقتی گرفت زن گفت اگه میخوای عشقت رو دوباره ببینی باید پول جور کنی چی جونی من اونجاست بله اینجاست خوب چقدر میخواین 200 میلیون میگه باشه میارم میگه دو روز بهت وقت میدم اگه آوردی که آوردی اگه نیاوردی دیگه همسرت رو نمی بینی خانم بله میخوام باهاش صحبت کنم باشه بیا بیا عشقت االو
جیمین جیمین : الو جونی حالت خوبه که یکدفعه زن محکم به شکمش میزند و یک صدای جیغ میآید که داد زدم جییییمیییین جیمین از ترس گفت چی شد که گوشی قطع شد جیمین دل تو دلش نبود همه نگران بودن و استرس داشتند. که سریع پود را جور می گندد و به زن زنگ میزند و میگویم پول آمده است گفت که اگر تا دو ساعت دیگه به این آدرس آمدی آمدی اگر نیایی دیگه عشقت رو نمی بینی آدرس رو برات پیانو میکنم.
بعد دو ساعت بی تی اس با هم به آدرس میروند ولی یک مشکل اینکه یک ترافیک خیلی زیادی بود که یک کمی دیر شد زن دستش رو روی گلوی دختر قرار داد و فشار داد اعضای بی تی اس از ترافیک بیرون آمدند و سریع به آدرس رسید که به یک کارخانه رسیدند و به داخل کارخانه آمد گروه بی تی اس که به کارخانه رفتند دیدند که زن داره گلوی جونی رو فشار میده و داره خفیه میشه .
یک دفعه جیمین میگه یاااااا ما اومدیم یک دفعه گردنم رو ول میکنه و من سرفه میکنم جیمین میگه حالت خوبه میگه اره که یک دفعه محکم میزنه توی شکمت توری میزنه که از ذهنت خون میپوشه و تو نگاه می کنی و داد میزنی میگی ما که اومدیم چرا داری میزنیش گفت که دیر تر اومدین پس منم هر چقدر دلم خواست میزنم میگه پول رو آوری جیمین میگه اره میگه پول رو پرت کن وقتی پرت میکنی زنه یک دکمه ای رو فشار میده و تو میری توی یک ظرفی که شبیه لیوان بود که نه سر داشت نه نه و یکدفعه آب جمع شد و مثل یک دوش حمام آب پر شد که جیمین وقتی دید اینطوری شد همه اعضا بدو بدو به سمت من میان و به دکمه ها نگاه می کندد چی هوپ میگه برآر تمرکز کنم آب پر شد و من بعد از چند لحظه بیهوش شدم و دهانم باز شد و چی هوپ یک دکمه را زد و از اشیایی که بود بیرون اومدم و برای من احیای قلب انجام دادند ولی افاقه نکرد و جیمین لبش رو محکم به لبم چسباند و بعد چند ثانیه آب از بدنم بیرون اومد و سرفه ای کردم جیمین گفت حالت خوبه گفت اره خوبم تو خوبی سد مه ندیدی گفت نه که یکدفعه خیلی ترسیدم و حالم بد شد جیمین : چی شد حالت خوبه که وقتی بهش گفتم ترسیدم بغلم کرد و گفت من این جام ولی یک لحظه اون دختر رو دیدم که داره من و جیمین رو نگاه میکنه و یک تفنگ به سمت جیمین گرفته با دیدنش خودم دو پرت کردم جلوی تیر و یک صدایی اومد جیمین تعجب کرد و یک دفعه ار ذهنم خون زد بیرون جیمین گفت تیر خوردی بعد بهش گفتم با گریه عاشقتم و بیهوش شدم دیگه چیزی نفهمیدم از زبان جیمین:ما به بیمارستان رسیدیم که دخپکتر ها گفتند سریع باید ببیریدش اتاق عمل جونی بردن اتاق عمل و بعد چند ساعت عمل اون رو به بیرون آوردن دکتر گفت حالش خوبه عمل با موفقیت انجام شده.
امروز نمبتونید ببینی وش چون که ساعت 2 با 3 بهوش میاد میتونی و بدید خونه چون که نمیآرند همراه داشته باشه فردا ساعت 6 ساعت ملاقات میتوانید بیاید بینی اش جیمین گفت چشم من سال دو بهوش اومدم که پرستار بلای سرم بود گفتم جیمین گفتنش که جیمین کی گفتم گفتمش که الان ساعت ملاقات نیست فردا ساعت شش ساعت ملاقات بعد پرستار رفت .

و من خوابیدم ظهر ساعت سه بیدار شدم.و با خوشحالی خودم رو مرتب کردم تا جیمین رو ببینم چون دلم براش خیلی تنگ شده بود وقتی ساعت شش شد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت خیلی قشنگه
ادامه بده😎✌🏻
عالی بود عزیزم خیلی قشنگ بود لطفا ادامه بده و پارت بعد هم بزار ❤❤❤❤❤❤ واقعا خیلی قشنگ بود 💜💜💜
موفق باشی قشنگم 🍇🍥🍇🍥🍇🍥🍇
واقعا ممنون شما خیلی به من لطف دارید 😍😍😍🌷🌷🌷🌺🌺🌺
❤❤❤❤❤❤❤❤ 😘😘😘😘😘😘