10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ESMERAY🌙 انتشار: 3 سال پیش 107 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پارت5داستانمون😍😂🥺💞امروز تولده پارت ها دارن شاد تر میشن🦋😚💫امیدوارم خوشتون بیاد خوشگلیا🤗🌼🙂💖لایک و کامنت فراموش نشه😚🦋امیدوارم خوشتون بیاد🤗❤ حمایت شما منو خوشحال میکنه🙂🍃💚
هر چی از اعضای خانواده میپرسیدم چیکار میکنین هیچی نمیگفتن ولی من خودم خبر داشتم برای تولدم دارن همه چیو اماده میکنن ولی مثلا خودمو زده بودم به ندونن😐😂💔که فکر کنن من نمیدونم...شب شد همه برای شام پیش هم بودیم و داشتیم شام میخوردیم غذا که تموم شد از زن داییم تشکر کردم و بلند شدم تا کمک کنم ظرف هارو جمع کنیم و بزاریم تو ظرفشویی بشوره زن داییم گفت نه خودم میکنم گفتم نه منم کمک میکنم دختر داییم و پسر داییم هم کمک کردن وقتی کارا تموم شد همه نشستیم رو مبل تا سریال مورد علاقمون شروع شه....
تازه داشت سریال شروع میشد که دختر داییم با پفیلا از اشپز خونه اومد بیرون....دختر دایی:اینم از پفیلامون😂😐😋🍿....ا/ت:😋😂دستت درد نکنه عزیزم....دختر دایی:خواهش میکنم قشنگم...پسردایی:دستت درد نکنه...دختر دایی:ععع تو تشکرم بلد بودی:/؟؟...پسر دایی:ایش یبار رو میوم بهت پر رو میشی...ا/ت:ول کنین بچه هااا....دایی:ا/ت راس میگه بسه مگه موش و گربه این شما دوتااا...پسر دایی:باشه بابا جون...دختر دایی:اوکی بابا جون....
سریال که تموم شد همه خسته بودیم....دایی:من که خوابم میاد میرم بخوابم شبتون بخیر...زن دایی:منم همینطور شب خوش بچه ها...پسر دایی:من که جغدم😂🦉...دختر دایی من خوابم میاد میخوابم ا/ت هم میخوابه تو بمون عین جغد زل بزن😅....پسر دایی:نمکدونننن....ا/ت:منم جغدم😁🖐😐🦉...پسر دایی:پس ما جغدا بیدار میمونیم شما بخوابین😁...ا/ت:باشه....دختر دایی:شبتون بخیر جغدکا😐🦉😁...ا/ت:شبت خوش😅...پسر دایی:شبت خوش....
همه خوابیدن ما دوتا جغد موندیم😐🦉😂...ا/ت:خب چیکار کنیم؟؟؟....پسر دایی:نظرت در مورد فیلم ترسناک چیه؟...ا/ت:عالیههههه😅😍....پسر دایی وایسا پس الان وصل میکنم به تلویزیون گوشیو ببینیم...ا/ت:منم میرم یه چی بیارم بخوریم😐😁😋....پسر دایی:اوکی...
فیلمو گذاشت منم خوراکی اوردم بخوریم همه هم خواب بودن صدای تلویزیونم کم بود که بیدار نشن😁😐....ا/ت:ععع این فیلمه تیزرشو دیدم خیلی باحاله(اسم فیلم:عروسک سابرینا)...پسر دایی:اره ا/ت خیلی باحاله فیلمش من که اصن نمیترسم...ا/ت:منم...حدود ۱۰ دقیقه از شروع فیلم میگذشت و فیلم کم کم داشت ترسناک و هیجان انگیز میشد اصلا حواسم به بغل دستم نبود یه دفعه چشمم به پسر داییم افتاد که از استرس داره ناخوناشو میخوره معلوم بود ترسیده بود😐😁 ا/ت:حالت خوبه؟؟...پسر دایی:اره بابا خیلی توپم فیلمش چه مسخرس اصن ترسناک نیس...ا/ت:ععع پس عمه ی اصغر بود داشت ناخوناشو میخورد از ترس من که میدونم تو هر وقت میترسی ناخون میخوری😁
پسر دایی:نخیرم ا/ت من نترسیدم...ا/ت:باشه بابا اصن تو شجاع...پسر دایی:میبینیم کی شب میتونه بخوابه یانه....ا/ت:اوکی...فیلم تموم شد تلویزیونو خاموش کردم من پیش دختر داییم همیشه میخوابیدم پسر داییم هم تو سالن😐😁مسواکمو زدم که برم بخوابم دیدم نشسته رومبل....ا/ت:چیشده پسر کوچولو ترسیدی؟😁....پسر دایی:ا/ت من بچه نیستممم نترسیدمم فقط خوابم نمیاد همین شبت بخیر سوسول خانوم...ا/ت:باشه بابا بد اخلاق شبت بخیر...رفتم تو اتاق دراز کشیدم خسته بودم بعد چند دقیقه خوابم برد(کاش تو واقعیتم اینجوری خوابم میبرد باید یه چرخش ۳۶۰ درجه ای رو تخت بدم بعدش شاید بعد ۳ساعت خوابم برد😐)
ساعت ۸ و ۴۸ دقیقه از خواب بلند شدم دقیقا...دختر داییم پیشم نبود بیدار شده بود تعجب کردم اون همیشه دیر بیدار میشد احتمالا بخاطر تولدم زود بیدار شده...موهامو گوجه ای بستم که برم بیرون از اتاق دیدم جلو در اتاق یه بسته هستش کنجکاو شدم ببینم چیه بازش کردم دیدم یه لباس خیلی خوشگل توشه خیلی قشنگ بود کپ لباس های کیوت کره ای که عاشقشونم😍😁(عکس هستش اونه مثلا😐😂)توی جعبه یه یادداشت بود...ا/ت اینو بپوش سوپرایز داریم برات...منم خیلی خوشحال شدم چون خیلی از لباس خوشم اومد و بخاطر اینکه انقدر منو دوست دارن واقا خوشحال بودم💖🌼
اول رفتم دست و صورتمو شستم بعدم اومدیم صبونه اماده کنم برای خودم دیدم برام اماده کردن خیلی خوشحال شدم صبونمو که خوردم به این همش فکر میکردم چرا هیشکس خونه نیس پس داییم که میدونم سر کاره زن داییمم قرار بود بره پیش خواهرش پسر داییم هم پیش داییم داره کار میکنه دختر داییم کجاس پس؟؟...یکم نگرانش شدم بهش پیام دادم یکم بعد جوابمو داد...عزیزم بیرونم عصری میام خوشگلم...ا/ت:باشه قشنگم... رفتم اتاق تا لباس قشنگمو بپوشم...پوشیدم ویکم به خودم رسیدم اهل ارایش نبودم فقط به پوستم میرسیدم...موهامم درست کردم و اومدم نشستم تو سالن و گوشینو گرفتم دستم ساعت تازه نزدیک ۱۰ بود هیشکی هم خونه نبود حوصلم سر رفت...
بعد ۱ ساعت حوصلم بدجور سر رف که صدای گوشیم اومد برام یه پیام اومده بود از ایرانسل...کاربر عزیز تولدتون مبارک امروز تمامی تماس های شما رایگان است😐💔اولین تبریک تولدمو ایرانسل داد😂🙂بلند شدم یکم خونرو مرتب کردم وسایلای خودمو دختر داییم و پسر داییمو هم مرتب کردم...ا/ت:اخه این پسر چرا انقور شلخس خدای مننن😐💔....(نه که خودم خیلی ادم تمیزی ام😐😂🤚)یکم توی خونه راه رفتم که یه دفعه یه یاد داشت دیدم...ا/ت عزیزم یه معمای خوب برای روز تولدت درست کردیم...ا/ت:اخ جوننن معمااا😐😂دوس دارم خب...خب ببینم چجوریه معما...خیلی سخت بود درگیر اون معما شدم که ساعت داشت خیلی سریع میگذشت...از لینجا به اونجا تا ببینم اخرش به چی میرسم...اخرش به یه فلش رسیدیم اونم کجا😐توی باغچه ی خونه یعتی عاشق این معماشون شدم چند ساعته دارم دنبالش میگردم ببینم توش چیه حالا...تلویزیونو روشن کردم فلشو زدم ببینم چیه توش....با چهره ی مامان بابام مواجه شدم هم خوشجال شدم هم ناراحت...مامان:دختر عزیزم ما خیلی تورو دوست داریم نمیدونیم تا کی قراره زنده باشیم برای همین این ویدیو رو گرفتیم که اگه یه روزی نبودیم اینو ببینی...بابا:اره مامانت درست میگه ما اگه الان با تو مخالفت میکنیم که تو به ارزوت نمیرسی چون نگرانتیم وگرنه خیلی دوست داریم و میدونیم که تو میتونی و بهش میرسی الان نمیدونم کی هستش و الان چند سالته ولی در کل خیلی دوست داریم...مامان:ما خوشبختیتو میخوایم مطمعنیم به ارزوت میرسی... ویدیو تموم شد....جلوی خودمو نگه داشتم گریه نکنم ولی گریم گرفت🥺💞
گریه ام از روی خوشحالی بود که پدر و مادرم اینجوری گفتن بهم خدایا خیلی ممنونم ازت من مطمعنم به ارزوم میرسم بعد تموم کردم جملم در باز شد و داییم و زن داییم و پسر داییم و دختر داییم اومدن تو خونه دست همشون پر بود...پسر دایی:ا/ت یه کمک کنی بد نیستااا میدونم تولدته خوشگل هم کردی ولی کمک کن😐😂...ا/ت:باشه بابا بده😁....دیدم دست دختر داییم کیکه و بادکنکای خوشگل😍🥺...داییمم غذا گرفته بود زن داییمم داشت وسایلای تزعین رو میاورد پسر داییم کادو دستش بود...ازشون تشکر کردم...ا/ت:خیلی ممنونم که کنارم هستین و انقور برام زحمت میکشین...اونا هم گفتن تو برای ما خیلی مهمی عزیزم😍🥺...منم از خوشحالی داشت گریم میگرفت ساعت ۷ وخورده ای بود اول من و دختر داییم و پسر داییم اومدیم تزعیناتو انجام بدیم تموم که شد همه گفتن گه خوشگل شدی راسی...ا/ت:ممنونم😍😂خیلی لباس قشنگیه دستتون درد نکنه...دختر دایی:خوشحالم خوشت اومد اجی جونی...ا/ت:قربونت....شام هم خوردیم...موقع فوت کردن شمع شد و بریدن کیک...دختر دایی:ارزو کن ا/ت...ا/ت:چشمام رو بستم و ارزو کردم...خب فوت میکنم...فوت کردم کیکم بریدم همه تبریک گفتن و تشکر کردم🥺😍😂 دایی:شیطون خانوم چه ارزویی کردی؟...پسر دایی:معلومه بره کره با بی تی اس و ایدل شه...ا/ت:اره اینا درستن ولی یه ارزوی دیگه هم بود...اینکه شما همیشه پیشم بمونین خیلی دوستون دارم🥺😍💖 اونا هم احساساتی شدن...پسر دایی:ای بابا اشکمونو در اوردی...ا/ت:😂😂😂 ....دایی و زن دایی و دختر وپسر داییم اومدن تا باهام عکس یاد گاری بگیرن...بااینکه این تولدم پدر و مادرم پیشم نبودن ولی هیچ حس تنهایی ای نکردم ممنونم ازتون...😍🥺💞...جشن تموم شد و همه خوابیدیم...من الان ۱۵سالم شده بود امیدوار بودم که به ارزوم میرسم🤗❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عزیزم ممنون گذاشتیش😍😍❤
بچه ها پارت6اومده بخونین😍😁
منتظر پارت بعد هستم
💚🌵
گذاشتم عزیزم برو بخون🦄🤗🦋
آجی خیلی داره قشنگ میشه 😍😍💖💖
پارت بعددددد عالیییییی بووووووود 🤗🤗🤗😇😇😇💖💖💖💖💖
قربونت اجی جونی🥺🥰💓🦋چشم امشب میزارم
اومددددددددد برم بخونمممممم😍😍😍🤗🤗🤗💖💖💖💖💖
😍😁