
سلام علیکم اومدیم با پارت یازدهم علامت ها : مرینت و لیدی باگ : 🐞 تیکی : 🍬 آدرین و کت نوار : 🐾 پلگ : ⭐
🐞 : دیدم آدرین خوابیده رفتم بیرون در یخچال رو باز کردم یه بطری و سر کشیدم 😎: شرمنده مرینت یکذره سر کش شده 🐞 : ببین الان حالم خوب نیست میام میکشمتاا 😎 : من باید دستورش رو بدم 😂 🐞 : باشه می زاری ادامه بدیم 😎 : اوکی 🐞 : یه بطری دیگه بر داشتم آخه تنهایی حال نمی داد رفتم تو اتاق دیدم آدرین دهنش بازه میدونستم بیدارش کنم به حرفم گوش نمیده یکذره ریختم تو دهنش گفتم ادرین بلند شو
( الان با حالت مستی صحبت میکنه مرینت ) 🐾 : دیدم مرینت میگه بلند شو بلند شدم دیدم یک چیزی تو دهنمه و بدترین کار عمرم رو کردم قورتش دادم و دیگه از دست رفته بودم بطری رو از مرینت گرفتم گفتم بزار فردا شه من میدونم با تو و بطری رو سر کشیدم 😎 : آدرین جان دیگه بایی تا فردا 😂 🐞 : رفتم تو بغل آدرین حس کردم گرمه ... ( سه نقطه خودتون میدونید آدرینم براش همون اتفاق افتاد )
🐞 : صبح بیدار شدم من چرا با این وضع تو بغل آدرینم آدرین چرا این شکلیه دیدم آدرینم بیدار شد 🐾 : بیدار شدم دیدم مرینت نه تیشرت داره نه شلوار خودمم دیدم تو همین وضعم 🐞 : آدرین چرا من این شکلی تو بغل تو بوده ام 🐾 : گند خودت بود 😂 🐞 : چشات رو ببند 🐾 : هرکی خربزه میخوره پای لرزش میشنه منم باید لباسام رو بپوشم 🐞 : لباسام رو پوشیدم و دیدم بطری توی یخچال همه خالی شده از خودم خجالت میکشیدم 😐
🐾 : مرینت چه اشتهایی داشتیم ما دو تا نمیدونستیم 😂 🐞 : آره 😐 چی میخوری 🐾 : املت بلدی 🐞 :بهتر از تو 😏 🐾 : باشه درست کن من میرم ماشین رو با جی پی اس پیدا کنم 🐞 : باشه آدرین رفت بیرون منم املت رو درست کردم بعدشم زنگ زدم به مامان بابام 👩 : سلام مرینت از آدرین دل کندی 🐞 : سلام مامان از کجا میدونی من با آدرین بودم 👩 : از اون اول میتونم پیش بینی کنم الانم یه خونه گرفته شبا روی یه تخت میخوابین 🐞 : مامان شما باید جاسوس میشدی 😐
👩 : بهش فکر میکنم 😂 🐞 : کی برمیگردین 👩 : نگران نباش تا دو سه روز دیگه میام میتونی نامزدی بگیری 🐞 : مامان به جاسوسی فکر نکن برو همین الان شو 😐 👩 : باشه دامادمون هست باهاش صحبت کنم 🐞 : نه رفت بیرون یه کاری داشت 👩 : باشه پس صبحونه بخور برو مدرسه خداحافظ 🐞 : خداحافظ دیدم آدرین کلید انداخت اومد تو
🐞 : پیدا کردی 🐾 : آره بنزینم زدم که بریم مدرسه 🐞 : بیا املت بخور که داره دیر میشه 🐾 : باشه اومدم بلوبری 😎 : داداش کرونا دستات رو بشور 🐾 : تو اینجا نیست 😎 : با من که حرف میزنی شاید من داشته باشم میخوای مرینت کرونا بگیره 🐾 : دست گذاشتی رو نقطه حساسم باشه الان میرم
🐾 : رفتم سر میز و املت رو با مرینت خوردم و رفتیم تو ماشین به سمت مدرسه گفتم مرینت 🐞 : بله پیشی 🐾 : به نظرت آلیا نباید بدونه من کیه ام یعنی مثل لیدی باگ که هویتش رو میدونه کت نوارم بدونه یا نیازی نیست 🐞 : بنظرم ندونه بهتره شدوماث شکست خورد بهش میگیم
🐾 : گفتم یه چیز دیگه 🐞 : جانم بگو 🐾 : یه جورایی من کلویی رو کفری کردم که شدوماث تحت تاثیرش قرار داد 🐞 : منظورت چیه 🐾 : کلویی بهم پیام داد که چرا هی با تو میچرخم و دم خونه بوست کردم گفتم تعقیبم میکردی گفت آره گفتم من مرینت رو دوست دارم و دیگه جوابم رو نداد فکر میکردم اون طلسمی که دادی بهش جلوگیری میکنه از اینکه اکوماتیزه شه 🐞 : آره ولی اشتباه کردی 🐾 : ببخشید از عمد نبودم 🐞 : آروم بوسیدمش گفتم میدونم حالا که شکستش دادیم
🐞 : رسیدیم به مدرسه امروزم گروه لوکا اجرا داشت و از اولین زنگ میومدن کارشون رو انجام میدادن ( 😎 : بچه ها برای اینکه داستان رو کشش بدم باید چند تا شخصیت اصلی اضافه کنم و تیکی و پلگ رو دیگه جزء علامت ها نمیزارم چون نقش خیلی کمرنگی دارن ) 🐝 : رفتم تو مدرسه و ریز ریز گریه میکردم رفتیم تو دستشویی و نتونستم اشکام رو کنترل کنم هیچکس من رو دوست نداره و این رو بلند تکرار کرده ام 🐍 : دیدم یکی داد میزنه هیچکس من رو دوست نداره کلویی بود اون از نظر من آدم خوش قلبی بود و نیاز به محبت دیگران داشت رفتم تو دستشویی گفتم کلویی چی شده ؟؟
به پایان آمدین کفتر حکایت همچنان باقیست دارین میپرسین چرا لوکا و کلویی با هم باشن من خیلی جا ها خوندم که تو فصل چهار یا توی میراکلس برزیل این اتفاق می افته منم از فرصت استفاده کردم و زودتر این دو تا رسونده ام بهم ناظر جونم منتشر کن🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اوکی باشه ولی وقتی کلویی تو دست*شویی داره گریه میکنه ، لوکا چجوری میتونه بره پیشش؟ :|
پسرا اجازهی ورود به دست*شویی زنونه رو ندارن که :|
عالی بود
ممنون طرفدار پایه😉
خواهش رمانتون عالیه خودم برسیش کردم
ممنون واقعا ممنون
با منم نیاز نیست اینقدر مجلسی صحبت کنی اصلا اسم کوچیکم رو بگید طاها همین 😊
خواهش میکنم باشه اگر مشکلی نیست میتونم داداش صدات کنم؟
مشکلی نیس
ممنون