سلام داریم به پارت های اخر نزدیک میشیم
مایکل و مایک و اسمش دخترمونکاملیا یهو پرستار اومد تو و بچه ها رو اورد مرینت اول پسر را رو بغل کرد منم کاملیا رو بعد الیس کاملیا رو بغل کرد ( خوب میریم به ۶ سال بعد یعنی الیس ۱۸ و ۱۹ سالشه سه قلوهام ۶ سالشونه اوکی ) از زبان الیس = از دانشگاه داشتم میرفتم بیرون یهو اریان گفت سلام الیس نمیخوای به مامان و بابات بگی گفتم ام خوب من 😊 خ.جا..لت میکشم گفت بیا باهم بریم بهشون بگیم دوتایی سوار ماشین شدیم ( توجه کاگامی رو یادتون ماشینش هوشمند بود الیسم با ماشین مرینت میرفته دانشگاه ولی امروز چون مرینت میخواسته بره بیرون مجبور میشه با این ماشینه بیاد گرفتین چی شد ) رفتم به سمت خونه در رو باز کردم به اریان گفتم بشین رو مبل تا من بیام اونم گفت باشه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
همسرشما چی🤩
داستانتو خیلی خیلییییی دوست دارم میشه سریع سریع پارت بدی؟🙂
عزیزم من دیشب نوشتم و اینکه من سرم خیلی شلوغه و اینکه پس فردا امتحان زبان دارم مامانمم بالا سرم میشینه تا تقلب نکنم 😩 من امتحان قبلیم ۲ تا سوال رو دیدم 😭😭 دعا کن قبول شم
حتمااا دعا میکنم آره منم زبان میخونم خیلی سخته