
🍫🍫🍫🍫🍫🍭🍭🍭🍭🍭🍭
از زبان یونا : 👇👇👇👇 وای که چقدر برای مدرسه استرس دارم فردا باید خیلی قشنگ باشم و به خواطر همین زود بیدار شدم ساعت رو نگاه کردم ساعت ۹ بود تصمیم گرفتم بعد صبحانه برم بیرون و خرید کنم . صبحانه رو خوردم بدون اینکه مامان و بابام بیدار شد از خونه زدم بیرون . تو تمام مغازه ها میرفتم و کلی خرید میکردم . بعد از چند ساعت تصمیم گرفتم برای مدرسه خرید کنم . بعد از خرید خیلی خسته شدم ساعت ۲ بعد از ظهر بود ، تعجب کردم دیدم گوشیم ۵ بار زنگ خورده و مامانم بود . خودم زنگ زدم
مامان : سلام ، کجایی دختر ؟ من و بابات نگرانت شدیم یونا : سلام مامان اومدم برای مدرسه خرید کنم مامان : باش مراقب خودت باش خداحافظ یونا : باش مامان خدافس رفتم تو یک رستوران نشستم و خستگی در کردم بعد از خوردن ناهار دوباره رفتن خرید . بعد از خرید کلی ساعت رو نگاه کردم ساعت ۵ بود یعنی ۹ ساعته من بیرونم !!! سریع آژانس گرفتم و رفتم خونه . ۵ نایلون خیلی بزرگ پر وسیله رسیدم خونه در رو باز کردم و رفتم تو بعد از کلی حرف با مامان و بابا رفتم تو اتاق تا به خوابم و خیلی زود خوابم برد .
یونا : بالاخره صبح شد ساعت ۵ بود که بیدار شدم کلی آرایش کردم برای اولین روز مدرسه ساعت ۷ کارم تمام شد بعد از خداحافظی با بابا و مامان از خونه اومدم بیرون و پیاده رفتم مدرسه و به مدرسه رسیدم . مدرسه خیلی بزرگ بود کلی کلاس هم داشت من کلاس ۱۰ الف بودم کلاسم رو پیدا کردم و رفتم تو . روی یک صندلی نشستم بغل دستیم پسر بود . معلم اومد تو کلاس بعد از معرفی خودش و کمی حرف زدن زنگ خورد بغل دستیم گفت : میشه اسمتون رو بپرسم ؟ یونا : بله من کیم یونا هستم . شما ؟ بغل دستیم : منم کیم سوهو هستم خوشبختم یونا : همچنین یونا 👇👇 من رفتم تا دوست پیدا کنم اما دوست پیدا نکردم حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم قهوه بخورم . تا میخواستم حساب کنم سوهو اومد و حساب کرد سوهو : نوش جونت یونا : چرا شما حساب کردی ؟
سوهو : حالا نمیخواد انقدر رسمی حرف بزنی مثلا من و تو همکلاسی هستیماااا یونا : بله هم کلاسی هستیم خلاصه ممنون سوهو : خواهش یونا : راستی یک سوال داشتم سوهو : جونم یونا : تو از من خوشت میاد؟ سوهو : چی ...خ.ب.. راست...ش آر..ه تو چی از من خوشت میاد ؟ یونا : نه من از شما خوشم نمیاد ببخشید سوهو : چیییی ؟ یونا : من باید برم بای بای سوهو : صبر کن یونا یونا : ولم کن دیگه اه سوهو : باش هرجور راحتی ولی دست از تو برنمیدارم اینو یادت باشه . یونا : هر غلطی میخوای بکن زنگ کلاس خورد این زنگ معلم عربی داشت صحبت میکرد که دیدم گوشیم یک پیام ناشناس اومد تعجب کردم تو پیا نوشته بود مره : سلام خانم زیبا من شما رو میشناسم ولی تو من رو نمیشناسی 😚😇 یونا : ببخشید شما؟؟؟ مرده : من چانیول هستم شناختی ؟ یونا : چانیول !!!! چانیول : بله خودمم یونا : خب چیکار داری من کلاس دارم ؟
چانیول : میخوام بیام کره پیشت دلم واسط خیلی تنگ شد یونا : حرف مفت نزن تو نمیتونی بیای تازه اگر هم بیای نمیتونی من رو پیدا کنی 😀 چانیول : حالا میبینیم بای یونا : هاااااا بیایی وای خدا چانیول بود باورم نمیشه شمارم رو چجوری پیدا کرد ؟؟!! داشتم به دوروبرم نگاه میکردم که دیدم یک پسره داره بهم نگاه میکنه پسره : میتونم باهاتون آشنا بشم ؟ یونا : حتما ببخشید شما ؟ پسره : من کیم تهیونگ هستم یونا : من کیم یونا هستم خوشبختم ته ته : همچنین زنگ ورزش بود باید به ۲ گروه تقسیم میشدیم من و ته ته و سوهو باهم شدیم خیلی عجیب بود ولی مهم نیست . ما مسابقه رو برنده شدیم تهیونگ من رو بغل کرد و باهم کلی خندیدیم
یک دفعه سانا اومد . سانا از سوهو خوشش میومد ولی سوهو اون رو دوست نداشت سانا : یونا میتونم تنها باهات صحبت کنم ؟ یونا : اوکی بریم کلاس ته من میرم زود میام ته ته : باش سانا : تو چیکار میکنی که همه بچه های کلاس عاشقتن ؟ یونا : جان ؟؟!! سانا : همه پسرا دوست دارن تو گروه ما ۱۰ نفر بودیم هر ۱۰ تا عاشقتن نمیدونم برای چی ؟ یونا : من دلیلی ندارم سانا : مگه میشه ؟ یونا : خب اگه کارت تمام شد من کلی کار دارم باید برم بایی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود مری فالوم کن به تستای منم سربزن شرمنده بابت تبلیغ
منتظر پارت بعد هصدم💙💜
امشب مینویسم 😘😘
اجیییی بی نظیر بود😄
فقط سوهو تو روز اول اخه🤭
مرسی عاجی 😍🤩🥰
آره دیگه 😊