
سلام گلای من راستش من این ۲ روز پارت ندادم چون نمیتونستم الان اگه گوشیم یاری کنه بنویسم
اون عکس فتوشاپ بوده اینا یهو کاملیا گفت میخوای یه فرصت دوباره به ع..♥︎♥︎ش.♥︎♥︎♥︎ق...ت♥︎♥︎ بدی یانه گفتم میخوام یه فرصت دوباره به زندگیم بدم یهو کاملیا یه بشکن زد یه درد خاصی رو احساس کردم انگار داشتم وارد بدنم میشدم چشمام رو باز کردم یهو دیدم ادرین خوابیده و داره میگه مرینت لطفا برگرد مرینت نرو صداش زدم ع...ش..ق...م.،... بیدار شو
از زبان ادرین = یکی صدام کرد بهم گفت ع...ش..ق..م صداش اشنا بود مرینت نه امکان نداره چشمام رو باز کردم دیدم مرینت داره صدام میکنه 😳😳😳🤯🤯 م..ر.ی.ن.ت ( با لکنت داره میگه مثلا ) تو ...ز.......ن.ده..... ای🤯🤯🤯🤯 از زبان 💕 بنده راوی محترم =😌 مرینت میگه مگه مرده بودم Adrian love you I love you ❣❣❣❣❤❤❤ ادرین = ها تو الان چی گفتی 🤯 مرینت = I love you ببینم نکنه انگلیسی بلد نیستی ع..ش♥︎♥︎♡♥︎♥︎♥︎♡♡♥︎♥︎♥︎

ادرین = عاشقتم و میاد همو 💏 بعد مرینت باورم نمیشه هنوز مرینت = حالا باور کن راستی الیس کو 😨 ؟؟؟ ها 😭 ادرین = بیرونه الان مرم صداش کنم از زبان ادری = رفتم از اتاق بیرون دیدم الیس افتاده رو زمین بدون اینکه مرینت بفهمه به پرستار گفتم ببرنش اون هم همین کار رو کرد رفتم تو اتاق گفتم مرینت الیس فکر کنم رفته باشه بوفه چون وقتیم داشتیم میو مدیم گفت که گشنشه منم بهش گفتم تا من تو اتاقم بره بوفه مرینت میشه بیام پیشت رو تخت مرینتگفت باشه ( وضعیتشون 👆👆)
و خوابیدیم از زبان الیس = رفتم دم اتاق یاد مامانمافتادم گریم گرفت دیگه نفهمیدم چی شد ( غش کرد ) وقتی بیدار شدم روی تخت بیمارستان بودم یهو گوشیم زنگ خورد دیدم آریان بود ( توجه ایشون فعلا یه دوسته ولی در اینده شاید نباشه 😁😅 وای لو دادم 🤦♀️🤦♀️😟😨😨)َ جوابش رو دادم گفت نمیای مدرسه گفتم نه لطفا قطع کن اری باشه
خوب میریم موقع به دنیا اومدن بچه ها اتفاقاتی که افتاده مرینت خوب شده و الان با ادرین زندگی میکنه از زبان مرینت شب ساعت ۲ از خواب پاشدم درد داشتم داد زدم ادرین پرید گفت خوبی گفتم نه وقتشه ادرین گفت باشهد لباس سریع پوشید کمک کرد منم لباس بپوشم رفتم الیس رو بیدار کردم سریع لباس پوشید رفتم بیمارستان مرینت رو بردن اتاق عمل ( بعد از به دنیا اومدن نی نی )
۲ تا پسر ۱ دختر رو اوردند پستار گفت تبریک میگم بعد برد بچه ها رو غذآ بدن و اینا منم رفتم پیش مرینت الیسم باهام اومد مرینت بهوش اومد گفت بچه ها سالمن گفتم اره بعد گفتم مرینت اسم پسرا رو چی بذاریم مایکل و مایک و اسمش دخترمونکاملیا یهو پرستار اومد تو و بچه ها رو اورد مرینت اول پسر را رو بغل کرد منم کاملیا رو بعد الیس کاملیا رو بغل کرد رفتم فردا خونه تمام ببخشید اگه کم بود ناظر عزیز منتشرش کن لطفا پلیز ❣🙏🙏🙏🙏🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)