
دستم بریده بود این پارت را کمتر نوشتم ببشید
کت نوار : من گفتم شوهرشم دکتر : جدا خب 😳😳 خب باید شناسنامه تون را ببینم کتنوار : اما دکتر تا من بخواهم بروم شناسنانه و این ها را بیارم که همسرم مرده لطفا جراحی اش کنید من ابرقهرمان محبوب شهرم چطور ممکنه دروغ بگم ( ها جون خودت) دکتر : یکم فکر کردم و گفتم باشه الان عمل را انجام میدیم پرستار برو همه چیز را برای عمل آماده کن کت نوار : خیلی ممنون دکتر نمیدانم چطور ازتون تشکر کنم دکتر : ما همه مدیون تو و دختر کفشدوزکی هستیم که هر روز ما را نجات میدید
نویسنده : خب تعارف کردن بسه دیگه الان مرینت را بردن و دارن عملش میکنند کت نوار : داشتم از انتظار دیوانه میشدم الان یک ساعته دارن عملش میکنن توی اتاق انتظار نمیتوانستم سک جا بشینم برای همین هی توی اتاق از این طرف به اون طرف میرفتم دیگه نتواستم صبر کنم ازاتاق رفتم بیرون و رفتم پشت در اتاق عمل سعی کردم از پشت شیشه ببینم چه خبره اما تمام شیشه ها مات بود دیگه صبرم لبریز شده بود خواستم در را باز کنم بروم داخل که دوباره خواستم صبر کنم اما نتواستم
در را باز کردم خواستم بروم تو که یک پرستار امد گفت نمیتوانید داخل بشید گفتم اما من خیلی.... پرستار : مهم نیست چی اما اجازه داخل شدن ندارید باید توی اتاق انتظار منتظر بمانید کت نوار : باشه فقط میشه بگید چرا عمل انقدر طول کشیده پرستار : این روند طبیعی این عمله کت نوار : خب پس یعنی مشکلی نیست میشه بگید چقدر دیگه طول میکشه پرستار حدود دو ساعت کت نوار : چی دو ساعت پرستار : صداتون را بیارید پایین اینجا بیمارستانه کت نوار : اوه بله ببخشید
کت نوار : هم چنان منتظر بودم 2 ساعت بعد 👈 کت نوار : منتظر بودم و دلشوره داشتم که دکتر از اتاق اومد بیرون سریع پریدم جلوش بنده خدا نزدیک بود زهره ترک بشه گفتم چطوره حال مرینت چطوره دکتر : یک نفس عمیق کشیدم و گفتم بله خوشبختانه عمل موفقیت آمیز بود کت نوار : واقعا حالش خوبه میتوانم ببینمش لطفا دکتر : نه فعلا نمیشه باید یک روز توی بخش و تحت مراقبت شدید باشند چون هنوز خطر کامل رفع نشده بعد میتوانید ببینیدشان
کت نوار : دکتر که این را گفت حالم یک طوری شد ناراحت بودم و نگران بودم که نکنه اتفاقی برایش بیفته میخواستم هر چه زود تر ببینمش از زبان مرینت : ( نکته مرینت هنوز بیهوشه و داره در ذهنش خواب میبینه) توی یک جای تاریک بودم یک جای بزرگ که انگار پایانی نداشت بعد یک خانم را دیدم که جلویم سبز شد پرسیدم تو کی هستی جوابی نداد کم کم داشت محو میشد و تصویرش معلوم نبود سعی کردم دنبالش بدوم اما بهش نمیرسیدم و دور تر و دورتر میشد داد زدم وایسا اما اون کاملا محو شد
یکدفعه چشمم را باز کردم دور و برم همه چیز تار بود اما کم کم داشت واضح میشد آخرین چیزی که یادم بود این بود که توی خیابان بارانی افتاده بود میخواستم تکان بخورم اما خیلی درد داشتم اطرافم را نگاه کردم فهمیدم توی بیمارستانم انگار یکی من را نجات داده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به مهمونی میراکلور ها دعوت شدی اینو بیار تو بفهمم واقعا شدی🐞🍬🐱🤦♀️😐🍢🌈
عالییییی بود ولی چرا دیر میزاری
عالی ج چ : نلیا خواهر ملیا صاحب معجزه گر اژدهای نور
عالی بود زود به زود بذارش
ج چ : نلیا خواهر ملیا
درست زدی تو خاک
عالی لطفا زود تر و بیشتر بزار
سلام تستت لایک شد♥️
یه تست جدید گذاشتم راجب بلک پینک به آرزو هاشون رسیدن چون....
لطفا اگه میشه بیا به تستم سر بزن 💙راستی تست های باحالی در مورد بلک پينک و بی تی اس میزارم حتما دنبالم کن💜
عالییییییی بود ولی هم خیلی دیر می زاری هم کم می نویسی 😣