
خوب اینم از پارت دوم امید وارم خوشتون بیاد نظرتون تو کامنتا بهم بگین مرسی
ملیکا : سر مو آوردم بالا یه دقیقه احساس کردم قلبم نمیزنه نرگس ( ملوک خوبی؟؟) ملیکا ( م..ن که...تو..هم نمی..زنم .. واقعا... این بک..یهونه!!!؟؟؟) از ترسم لکنت گرفته بودم بکیهون ( خوبید میخواید زنگ بزنم اورژانس ؟؟؟ ) یگان ( نهه مرسی این فقط اینکه شما رو دیده شوکه شده البته ماهم شوکه شدیم ولی نه به اندازه ملیکا) ملیکا ( وایی احساس میکنم دیگه قلبم...) همونجا پس افتادم رو دست یگان نرگس ( ملیکاااااا ملیکاااااا صدامو میشنوییی اویییی چرا پس افتادییی الاغغغغغ جواب بده) بکیهون ( بلندش کنید دنبال من بیاین )
الهام : سعی کردیم بلندش کنیم نشد یگان ( یاااا این چند کیلو !!! ) بکیهون که دید خیلی داریم زور میزنیم بلندش کنیم امد طرفمون ( بدینش به من ) بکیهون امد بلندش کرد ماهم دنبالش رفتیم. بکیهون: دیدم خیلی دارن سعی میکنن اون دختر بلند کنن دیگه چاره ای نداشتم بلندش کردم تو راه اتاق استراحتمون نگاهم به صورتش خورد چرا انقدر خوشگل بود تو همین فکرا بودم که با صدای جیغ دخترای پشت سرم سرمو برگردونم خندم گرفت بکیهون ( فقط شما غش نکید) سهون ( چیشده ؟ اینا کین ؟ این چرا بی هوش تو بغل تو افتاده ؟؟؟ ) بکیهون ( سهوننننن بزار حرف بزنممم پشت سر هم داره میپرسه ) دختره که بقام بود رو گذاشتم رو مبل دوستاشم افتادن روش تا بهشوش بیارن منم ماجرا برا پسرا تعریف کردم
ملیکا : چشمامو باز کردم دیدم سه تا گوساله زل زدن تو چشمام الهام ( ملیکاااااااا به هوش امدییی) با اون دادی که الهام زد توجه همه اونایی که تو اتاق بودن به من جلب شد بکیهون ( خوبی میخوای آب بخوری !!!) یگان ( ملیکا اره تو بالاخره به آرزوت رسیدی بیون بکیهون رو دیدی یعنی الان همه دوازده عضو هستن ) ملیکا ( واقعااااا) سوهو ( مثل اینکه از دیدن بک خیلی خوشحال شده بودی که از هوش رفتی ) بلند شدم نشستم وقتی همه اعضا رو دیدم از خوشحال زدم زیر گریه ملیکا ( من خیلی خوشحالم که شمارا از نزدیک میبینم من عاشقهههه شما هستم ) بکیهون ( حالا چرا گریه میکنین؟؟؟ ) یگانه ( از خوشحالیه)
نرگس ( خوب حال این الاغم خوب شده ما بریم دیگه واقعا از ته دلمون خوشحالیم که تونستیم شمارا از نزدیک بیبینم ) لوهان ( کجا میخواید برید ؟؟ ) الهام ( خونه دیگه !! ) دی او ( نه با ما میاد خوابگاه ما) ملیکا ( خوابگاه شمااااا!!!! ) کای ( اره فقط نباید به کسی بگید و باید قول بدین ) ملیکا(نه قول میدیم که به کسی نگیم ) بقیه هم در جوابش سرشونو تکون دادن کریس (خوب ما با منیجرمون هماهنگ کردیم که با ما میاید) الهام ( منیجر تون نمیره به کمپانی بگه !!!!) سهون ( نه نمیگه یعنی نباید بگه)
خوابگاه اکسو: ملیکا ( واو چه خونه قشنگیی) بکیهون (بشنید ) هر چهار تایمون پیش هم نشستیم چانیول ( خوب !) یگان ( خوب و چی !!! ) بکیهون ( میشه اسماتونو بگین !!!) ملیکا (اووو حتما، من ملیکام اسم کره ایم سائه ست ) شیو ( بایساتونم بگین ) ملیکا ( اممم بایسم بکیهونه) بکیهون (اووو ) چان ( خوب نفر بعد ) نرگس ( من نرگسم اسم کره ایم مین هی بایسم سهونه ) سهون ( واو ، نفر بعد!! ) یگانه ( من یگانه ام اسم کره ایم سویونه بایسم چانیوله ) چانیول ( جالب شد و اخری ) الهام ( من الهامم اسم کره مین جینه بایسمم لوهانه ) لوهان ( واقعا چه خوب )بعد از کلی حرف اینا اکسو با دخترا آشنا شدن و باهم دوست شدن دخترا شماراشونو به پسرا دادن
ببخشید این پارت کم شد چون بیرون بودیم همونجا هم این پارتو نوشتم به خوبی خودتون ببخشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یعنی میشه آقا من نیازمند بقلم 🥺🤟🏻💔
منم😪
سهوممنن عشقه
اوه حالا نرگس میاد کله منو میکنه
🤣🤣🤣🤣
نرگس کامنتا رو چک نمیکنه
🥺🤟🏻