
قسمت ۳ این یکی از نظر خودم قشنگه
از زبان لیا:جین داشت میرفت رو مخم دلم میخواست یه لگد بهش بزنم ولی دلم نیومد خیلی ناز خوابیده بود وایییییییی اه این چه فکریه من میکنم کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد نفهمیدم زمان کی گذشت
از زبان جین:معلوم بود که لیا عصبانیه و هر لحظه ممکنه منو از وسط نصف کنه پس ترجیح دادم خودمو به خواب بزنم احساس کردم برگشت نگام کرد فکر نکنم انقدر بی رحم باشه که توی خواب بزنه لت و پارم کنه چشمامو باز کردم دیدم خوابش برده
از زبان لیا:بیدار شدم دیدم جین هنوز پیشمه اه پسره پرو داد زدم :هی عمو پاشو از خواب پرید و بهم زل زد چشماشو مثل گربه کرد و گفت:دلت میاد منو بیرون کنی؟ اخم کردم از بغلش اومدم بیرون و گفتم :باشه من میرم بیرون بلند شد جلوم وایساد دستمو گرفت و پرتم کرد رو ت*خ*ت اومد روم دستامو گرفت صورتشو نزدیک صورتم کرد بهش گفتم:هی دیگه داری زیادی پرو میشی لپمو ب*و*س*ی*د بعد از روم بلند شد نشست کنارم سرشو انداخت پایین
از زبان جین:انگار کنترلمو از دست داده بودم نمیدونم چرا اینکارو کردم به لیا گفتم:ببخشید نمیتونستم خودمو کنترل کنم انگار دلش به رحم اومد سرمو ناز کرد و گفت:عیبی نداره ولی دیگه تکرار نشه انگشت کوچیکم رو بردم جلو و گفتم:قووووولللللل خندید دستشو اورد جلو گفت:قول دادیا گفتم:اره اره قول دادم قول ما مردا هم قوله گفت:حرف بسه باید توی عمل نمایان بشه گفتم:شبیه مامان بزرگایی شدی که دارن نوه هاشون رو نصیحت میکنن گفت:هر کس که نصیحت میکنه مامان بزرگ نیست که گفتم:باشه قبول بعد گفتم:خب من میرم بیرون گفت:باشه خداحافظ گفتم:یک طوری میگی خداحافظ که دفعه اخر تو رو میبینم گفت:ممکنه دفعه اخر باشه
از زبان لیا:با جین خداحافظی کردم بعد از اتاقم رفتم بیرون یک منظره ای رو دیدم که خواستم جیغ بکشم خداااااااا مگه قرار نشد اینا برننننننننتنننن تهیونگ نگاهش به من افتاد و گفت:صبح بخیر خوشگل خانم من که هنوز توی شوک بودم گفتم :صبح بخیر رفتم پیش انابت بردمش یه گوشه بهش گفتم:اینجا چخبره ها؟ گفت:هیچی قراره تا وقتی توی کره هستیم پیش ما باشن گفتم:چیییییییییییییی چراااااا چیزی به من نگفتیدددددد هااااااااا؟ گفت:لیا داد نزن صدات رو میشنون بعد بی تی اس به همراه تالیا اومدن و گفتن:چیشده حالتون خوبه انابت گفت:اره ولی انگار یک نفر شوکه شده بعد به من اشاره کرد
از زبان جین:صدای داد لیا رو شنیدیم رفتیم جایی که صدا ازش اومد دیدم که لیا با عصبانیت زل زده به انابت گفتم:حالتون خوبه؟ انابت گفت:خوبیم ولی مثل اینکه یه نفر شوکه شده بعد به لیا اشاره کرد که با اخم غلیظی به ما زل زده بود بعد از کنارمون رد شد رفت تو اتاقش چند دقیقه بعد با لباس بیرون اومد بعد از خونه رفت بیرون به انابت گفتم:بهش نگفتی قراره ما بمونیم؟ گفت:اره ولی از کجا فهمیدی؟ جوابشو ندادم رفتم اماده شدم که دنبال لیا بگردم رفتم از خونه بیرون همه جا رو گشتم ولی پیداش نکردم بعد صدای جیغ یک دختر رو از توی یک کوچه خلوت شنیدم سریع دویدم سمت کوچه دیدم که .........
ببخشید کوتاه نوشتم باور کنید الان سر کلاس فیزیک هستم قول میدم دفعه بعد بیشتر بنویسم
............
❤❤❤❤❤
باییییییییییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (4)