
اینم از پارت دوممم شرطارو خییلی دیر رسوندین😕 برای این داستان فعلا شرط نمیزارم💕☁️
ات ویو) من واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بودم.. اون یه بازیگر عااالی میشد.. ولی... امیدوارم مثل همه اونایی که قبلا باهاشون بودم نباشه... (تهیونگ ویو) //اووووو هیوووونگ،میدونستم میتونیییی، وایی باورم نمیشه تصورکن،، تو و ات در کنار هم فیلم بازی میکنیننن اونم رمانتیییک وایییی اینقدر هیجان دارم __بپا نمیری حالا... //نگران نباش تا این فیلمو نبینم نمیمیرم __اه خب دیگه پاشو برو من کلیی کار دارم //یااا حالا دیگه داری منو فراموش میکنی هیونگ؟! __ای باباااا ببین این همه دیالوگ باید حفظ کنم..اه //باشه هیونگ من میرم __فعلا //بای بالاخره رفت... خب تهیونگ شی وقتشه بترکونی! ارههه همینه.

شروع کردم به حفظ کردن دیالوگا.. حدود ساعت ۱۲ نیم شب بود که یادم افتاد هنوز شام نخوردم.. پاشدم یه چیزی خوردمو خوابیدم،فردا باید ساعت ۵ بیدار میشدم..اه چقدر زود اخه! چرا وقتی میشه ساعت ۸ هم اونکارو انجام بدیم ساعت ۶ صبح باید باشه؟ تو همین فکرا بودم که خوابم برد و با صدای ساعت از خواب بیدار شدم.. مسواک زدم یه چیزی خوردمو رفتم محل عکاسی.. ساعتای ۷ بود که کارای گریم و لباسم تموم شده بود...حالا فهمیدم چرا اینقدر زودتر باید میومدم. ولی هنوز خانم ات رو ندیده بودم.. //وایی تهیونگ خیییلی خوشتیپ شدیااا،دقیقا برای همین فیلم ساخته شدی.. __ممنون خانم لی //خیل خب.. الان دیگه وقته عکاسیه، برو پیش خانم ات... __چشم خانم لی رفتم از اتاق گریم بیرون و به طرف محل عکسبرداری رفتم و وارد شدم.. وای خانم ات چقدر ناز شده بود..

_سلام..خانم ات //سلام تهیونگ شی (بچها شی به کره ایی به معنی خانم/آقا هستش) ))خانم ات و اقای تهیونگ بیاین اینجا اون مرد همش میگفت ژست بگیریم و توی بعضی از این ژستا زیادی بهم نزدیک شده بودیم و داشتم خجالت میکشیدم.. همون لحظه ات به عکاس گفت که یکم باید استراحت کنیم.. و به من اشاره کرد که دنبالش برم.. (ات ویو) از اتاق گریم اومدم بیرون و رفتم توی سالن عکسبرداری و چند لحظه بعد تهیونگ اومد و باید بگم خیلی خوشتیپ شده بود... سره صحنه عکسبرداری حس کردم یکم معذبه برای همین گفتم یکم استراحت کنیم.. //بله خانم ات کاری با من داشتین؟ __خب تهیونگ شی..ببین میدونم یکم معذبی و استرس داری.. ولی نگران نباش این چیزا اولش عادیه.. //اوه...خب،، (ذهن ته ته : از کجا فهمید من معذبم و استرس دارم؟)
_ فک کنم بخوای بدونی از کجا فهمیدم..خب وقتی کمرمو نگه میداشتی دستاتو خیلی خشک نگه میداری و مدام لباتو لیس میزنی.. پس.. (ادمین: ات یکم خجالت کشید و تهیونگم که..🤦♀️💕) //اه.. شما واقعا تو کارتون حرفه ایی هستین.. (ات یه لبخند میزنه..) عکاس مارو صدا کرد و برگشتیم سره صحنه... (1 هفته بعد) (سره صحنه فیلم برداری) (موضوع فیلمی که ات و تهیونگ دارن بازی میکنن》 ات یه دزد حرفه اییه و تهیونگ یه کاراگاهه و حالا که تهیونگ به دستگیر کردن ات نزدیک شده ات اونو میدزده و کم کم عاشق هم میشن...) (اینو باید باز یه فیکه جدا براش بنویسم😂🤦♀️) (تهیونگ ویو) خیلی استرس داشتم کلی دوربین روم بود... ولی هرجور که بود بهترین کارمو انجام دادم..
ات خیییلی خونسرد بود انگار واقعا توی فیلم بود،انگار نه انگار که چندیین تا دوربین روبروش بود و کلیی آدم دورو برش... یکی از راز های موفقیتش قطعا همین بود.. ولی منم اخرای این برداشت دیگه کم کم بهتر شدم. بالاخره این صحنه تموم شد.. فردا باید برای یکی از صحنه های اکشن فیلم آماده میشدیم... درواقع این صحنه بیشتر ماله ات بود.. (فردا سره صحنه) (ات ویو) //خب اینم از لباست... دیروز بعد استدیو کجا رفتی ات؟ __همینجا موندم و یکم روی برداشتای امروز کار کردم.. //خیلی هم عالی..راستی __بله؟ //این تهیونگم خیییلی خوشتیپه هاا __خب؟؟ //تو ازش خوشت نیومده؟ __به ظاهر نیست..
//اوومم البته که حق با توعه ولی..از ظاهرش چی؟ __خوبه..خوشتیپه //اه بهتر نیست بگیم برای خودش یه پا مدله؟ __اه اینجا اومدیم برای دید زدن یا کار؟ //حق باتوعه.. ولی بعضی وقتا شیطونی لازمه هاا __اه بیخیال //جدیم ات،تو خیلی وقته هیچ دوستی نداری، نه دوست پسر نه حتی دوست معمولی! __میشه دست از این صحبتا برداریم؟ //من فقط برای خودت میگم.. این همه تنهایی اذیتت نمیکه؟ __کی میریم برای فیلمبرداری؟ //جواب منو نمیدی؟ __من از شرایط الانم راضیم. //معلومه... __خب کی میریم برای فیلمبرداری؟ //از دست تو...بریم. __عالیه،بریم..
طنابارو نصب کردن.. //خانم ات برای برداشت اول اماده ایین؟ __بله قرار بود از یه ساختمون بپرم پایین(ادمین؛مثلا تجهیزات داره تو فیلم و از اونا برای ورود به ساختمون استفاده میکنه..) //خب میتونین شروع کنین.. (ویو تهیونگ) //خب تهیونگ شی اینجا یکی از قسمتای اصلی و سخت فیلمبرداریه __خانم ات اون بالا خیلی باحال بنظر میرسه! //اوو تازه صبر کن شروع بشه و اون طنابا از روی لباسش ادیت بخوره.. __میگم...خطرناک نیست؟ //نگران نباش طنابا محکمه.. __اه درسته.. //میخوای بری از نزدیک تر ببینی؟ __میشه؟ //معلومه بابا تو دیگه الان بازیگر نقش اصلی هستی مشکلی نداره برات.. __باشه پس..چرا که نه.
رفتم و از نزدیک تر کار خانم ات رو دیدم.. از ساختمون پرید پایین و داشت کارشو انجام میداد که دیدم طناب وایستاده.. __خانم لی، این جزوی از فیلمه؟ //فک نکنم.. __پس چرا طنابا وایستاده.. قیافه خانم لی بد به نظر میرسید انگار ترسیده باشه.. وای..طناب.. __خ....خانم لی طناب..طناب داره پاره میشه! (ات ویو) از اون بالا دیدم که خانم لی و تهیونگ دارن میان طرف من.. اه این طنابا واقعا محکمه..خیلی رو مخه... //خانم ات مشکلی پیش اومده؟
__چرا وایستادین؟ ..... طناب.. طناب داره پاره میشه! ارتفاع خیلی زیاده و قطعا حتی با وجود تشکا آسیب میبینم.. وییی خیلی استرس داشتم و شکه بودم..تاحالا همچین اتفاقایی نیوفتاده بود.. __چرا اینطوری میشع.. //خانم اتتت! تق...طناب پاره شد...
ببخشید بچها این پارت طول کشید.. شرطارو دیر رسوندین..😕 ادامش فردا آپ میشه😊 به نظرتون چی میشه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود❤💜🙂
جای حساسی بود...... 😂💙
خیلی قشنگ بود 🙂💜
افرین فرزندم افرسن دیگه شرط نمیزاری😂😂😂😂😂😂
خیلی خوب بود💞 ، حتما برای اون یه تیکه اگر میتونی یه داستان دیگه بنویس 😉 به نظرم تهیونگ ات رو میگیره یا جاییش میشکنه 😅
سر صحنه ی حساس اخه😑😒خیلی خوب بود 💜😂
😂💕
دقیقا
واییییییییییی نهههههههههههه من چند روز نبودم🥲💔
عالی بود 🙂💜🐰🌈🌌
مرسییییی😍😍😍
عالی بود 😁
😍💜
ووووی عالی بود💜🙂
قطعا تهیونگ نجاتش میده
یا هم میوفته و تهیونگ کلی نگرانش میشه😅
مسیی😍💜
سلام❤🔥
حرف نداشت🌈
یا میوفته ا/ت رو زمین☄❤
یا وقتی داره میوفته تهیونگ میگیرش☄❤
مرسیی😍🍀