12 اسلاید صحیح/غلط توسط: ✧v loverᬼ انتشار: 3 سال پیش 2,120 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های های😁😁 سرم شلوغ بود ولی الان برگشتم کیوتا😁😁
عادالآنه نیست عادالآنه نیست ... چرا عاشقش شدم که حالا بخوام اینجوری ازم جدابشه چرا اون هیچ وقت نفهمید که من عاشق بودم! چرا من باید قربانیه این عشق باشم؟ چرا؟
انقدر گریه کرده بودم که چشمام قرمز شده بود ... گلوم میسوخت! بی معرفت! خیلی ازت دلگیرم!
چطور دلت اومد با من اینکارو بکنی؟ اگه بهم علاقه نداشتی چرا با کارات منو به خودت وابسته کردی!
چرا منو زجر میدی؟ چرا من نمیتونم مثل تو همه چیرو فراموش کنم ...
- آیو کجاست رز
صدای عصبی جیمین بود ... اصلا حوصلشو نداشتم ... دلم نمیخواست با هیچکس حرف بزنم ...
ولی مثل اینکه مجبور بودم با این یکی کنار بیام چون خیلی غیر معمول در اتاقمو باز کرد! پسر بیشعور نمیگه اینجا اتاقه یه دختره نباید اینجوری مثل گاو بیاد تو!
جیمین - که دیشب یه چیزی پروندی اره؟
سرمو اووردم بالا تقریبا سرش داد زدم:
- دفعه اخرت باشه اینجوری میای تو اتاقه من فهمیدی؟ حالا هم برو بیرون حوصلتو ندارم!
انگار متوجه چشمای قرمزم شد( خب معلومه شده شلغم! خر که نیست میفهمه!)
چشماشو ریز کردو مشکوک پرسید:
- ببینم تو گریه کردی؟
هیجی نگفتم یعنی حس و حال حرف زدنو نداشتم ... پوزخند زدو باز خودش گفت:
- نکنه دلت واسه مامان و بابات تنگ شده خانوم کوچولو؟
خدایا تو میدونی من عصاب مصاب ندارم هی اینو وارد موضوع میکنی ...
- میشه بری بیرون؟
بامزه گفت:
- نوچ ... اول باید بفهمم کی اشک دوست دخترمو در اوورده!
دو تا شاخ خیلی شیک و قشنگ رو کلم ظاهر شد! واقعا براش مهم بود؟
باز سایلنت شدم
جیمین - نمیخوای حرف بزنی؟
...
جیمین - نکنه عشقت گذاشته رفته موندی تو خماریش؟
وای نه! داشتم بازم اشک میریختم یعنی انقدر بی حس بودم ... حتی اختیاری روی اشکام نداشتم . جیمین اومد روی تختم نشست و دقیق شد رو صورتم و دوباره گفت:
- باز که داری گریه میکنی؟
بی اختیار شروع کردم همراه با گریه حرفای بی سرو ته زدن ...
- شما ها همتون همینید ... احساس ندارید ... فقط قلبتون پر از غرور ... همتون سنگید!
چرا من باید یه دختر باشم ... چرا نباید مثل شما ها از جنس سنگ باشم ... هان؟
حالم ازتون بهم میخوره! ... تو هم مث ...
دیگه واقعا داشتم هق هق میکردم ... نفهمیدم چی شد که جیمین سرمو گذاشت رو سینشو اروم بغلم کرد ... نمیتونستم ازش جدا شم ... مثل چسب بهش چسبیده بودم ... گریه میکردم ... اغوشش ارامش خاصی داشت که تا حالا تجربه نکرده بودم ... داشتم کم کم اروم میشدم مخصوصا زمانی که زیر لب با من حرف میزد ...
- بسته دیگه دیوونه ... اروم باش ، گریه نکن .
نمیخوام سبک بازی در بیارما ولی خدایی اغوشش شبیه کارخونه ی ساخت قرص خواب اور میمونست
ولی زیادی رو بهش دادم ... اینجوری دور بر میداره ... از بغلش اومدم بیرون با اخم بهش نگاه کردم ... اول با تعجب مثل منگلا نگام کرد ولی بعدش مثل اسکولا زد زیر خنده! الهی بمیرم بچم ناراحتی عصاب داره! معلوم نیست کنترله مخش دست کیه!
- هر هر هر! دلیل خنده؟
با شیطنت گفت:
- قیافه ی تو!
بینیمو کشیدم بالا و گفتم:
- چشه مگه؟
از رو تخت بلند شدو گفت:
- هیچی فقط شبیه بچه هایی شدی که مامانشونو بازار گم کردن!
- ایش!
باز فقط خندید ... و بعد گفت:
- دیگه پاشو همین الآنم کلی دیرم شده!
با گیجی پرسیدم:
- چی؟
- الزایمرم که داری! ... پ من به چیه تو دل خوش کنم اخه؟!
تازه دوزاریم افتاد کف اتاق!
- یه گربه بود دستش به گوشت نمیرسید میگفت بو گندش داره خفم میکنه!
یه دفعه خیلی بی هوا اومد جلوم ... فاصله صورتشو با صورتم کم کرد و گفت:
- جغله من عاشقه تنبیه کردنه دخترایی مثل توام ... پس اینو تو گوشت فرو کن
برا من خیلی اسون تر از این حرفاست که کارمو عملی کنم ... دختری خوبی باش تا منم باهات را بیام ...
حرفاشو بیخیال بوی عطرش رو عصابم واکینگ gمیکرد! نمیدونم به خاطر حرفاش بود یا بخاطر حرصی که از کارجیهوپ داشتم که خیلی سریع دهنمو باز کردم و گفتم:
- باشه میام .
لبخنده دختر کشی زد و گفت:
- حالا شد ...
داشت میرفت بیرون که گفتم:
- شلیل جون الاقل بگو کجا میخوایم بریم!
برگشتو با یه پوزخنده مسخره گفت:
- شلیلشو نا دیده میگیرم ولی مطمئن باش جایی که قرار بریم بهت بد نمیگذره!
و بعد خیلی شیک و مجلسی از اتاق پرید بیرون!
رفتم جلو ایینه ی اتاقمو به خودم نگاه کردم گلابی راست میگفت واقعا شبیه دختر بچه ای شده بودم که مامانشو گم کرده! با دست راستم محکم یه سیلی زدم به صورته خودم!
اینو زدم جای والدینم که نیستن ببینن دخترشون داره با زندگیش چه غلطی می کنه! ... نمیدونم از جیهوپ بنالم یا از جمن؟ یا از خود شلغمم؟!
بیخیال! هر چی باد اوورد ما هم میپذیریم ... خودمونیما عجب زوری دارم جای انگشتام رو صورتم موند!
با کرم پودر اثار کار احمقانمو پوشوندم و با یکم لوازم ارایش به صورتم صفایی دادم! شلوار جین مشکیمو با یه بولیز طوسی آستین پف دار پوشیدم موهامم پشت سرم بستم
ای من قربونه اون چهره ی گیرات بشم! اینجاست که شاعر میگه: قد بالای تو رعنا رو بنازم! دیگه فکر کنم معدهاتون تهی شد ... باور کنین فقط خواستم در جریان تیپو قیافم باشین همین!
عطر اکسیژنمو رو خودم خالی کردمو از اتاق پریدم بیرون!خبری از گلابی داستان نبود ولی رزو دیدم که طفلی مشغول گردگیری بود!
خدایی دختر تاحالا به این خوبی دیدید؟ خوب زحمت کش
- هعی رزی
برگشتو با دیدن من لبخند زدو گفت:
- چه خوشگل شدی آیو
- جون من؟
- باور کن!
لپشو کشیدمو گفتم:
- من دارم میرم بیرون البته با جمن شی گفتم در جریان باشی!
- باشه خوش بگذره
- دوست داری با ما بیای لاولی؟؟
اخ اخ اگه الان جمن اینجا بود مثل حیوون رم میکرد!
- نه برید خوش بگذره .
- اوکی
- اماده ای؟
گل بود گلابی خودش پرید وسط!
- بله ...
جمن- خب پس بریم .
با هم از عمارت زدیم بیرون! ... لامصب چه تیپی زده بعد میگن دخترا کرم میریزن!
زود تر از من رفت سوار یه پورشه ی مشکی شد! ای تو روحت! معلوم نیست چند تا ماشین داره؟
کنارش نشستم ...
- خب حالا میشه بگی میخوایم بریم کجا؟
لبخنده دختر کشی زد و گفت:
- زیاد حرف میزنی!
انگشت اشارمو به سمتش گرفتمو با عصبانیت گفتم:
- ببین اگه میخوای باهات را بیام سعی کن به من احترام بذاری فهمیدی؟
با مزه بهم نگام کردو گفت:
- باید فکر کنم ...
بعد از گفتن این جمله ماشینو سریع حرکت داد!
این خربزه که حرف نمیزد ولی خیلی دلم میخواست سر در بیارم که میخواد کدوم خراب شده ای منه یتیمو ببره؟!
یدفعه به سرم زد در داداشه ماشینشو ( منظورم همون داشبورد!) باز کردم ... انگار از کارم تعجب کرده بود
چون بعد چند لحظه تازه دهنشو افتتاح کرد:
- فضول تو به داشبورد ماشین من چیکار داری؟
خواستم یکم روی این بشرو کم کنم واسه همین گفتم:
- مگه تو دوست پسرم نیستی پس من باید تو رو چک کنم! تازه پارت دوم مربوط میشه به موبایلت! زود باش درش بیار!
پوزخند زدو گفت:
- ا ... اینجوریاست؟ اوکی عزیزم گوشیمم بهت میدم! چرا که نه؟
کلا هیچی نمیتونه این سنگه پا رو بسابه!
جیمین - راستی شیوید جون منم یه حساسیتایی دارم رو دوست دخترم!
با این که دلم میخواست فکشو بیارم کف ماشین ولی باز خونسرد گفتم:
- بگو عزیزم تا یادت نرفته!
- اول اینکه من دوست ندارم دوست دخترم به هیچ وجه تنها بره جایی ، دوم اینکه با دوستاش حق نداره جایی بره مگر اینکه من خودم باهاش باشم ، سوم ، هفته ای چهار بار گوشیشو چک میکنم اونم تازه مشخص نمیکنه دقیقا کی! ، چهارم اینکه رو حرفه من حرف نمیزنه! پنجم اینکه..
جیغ کشیدمو عصبی گفتم:
- بسه دیگه! ... (ادا شو در اووردم!) اول اینکه ، دوم اونکه ، سوم اینکه!
زد زیر خنده و گفت:
- چه زود کم اووردی کوچولو!
- دوست عزیز اب قعطه ، افتابه هم نداریم پس مراقب خودت باش!
- یه چیز دیگه زبونتم کوتاه کن میترسم برات گرون تموم شه!
توجهی بهش نکردمو توی داشبوردو گشتم! واقعا کمد اقای ووپی بود همه چی توش پیدا میشد!
انقدر گشتم تا به یه چیزه خوشمزه رسیدم! یه بسته شکلات اونم خارجکی! انقدر ذوق کرده بودم!
حتی یه درجه بیشتر از خری که بهش تیتاب دادن!
- اخ جوون!
جیمین زیر چشمی نگام کردو با عصبانیت گفت:
- آیو تو اونو نمیخوری بذارش سر جاش!
با پررویی گفتم:
- دوست دارم به تو چه!
داشتم بازش میکردم که بلند تر و عصبانی تر سرم داد زد:
- مگه با تو نیستم؟ گفتم بزارش سر جاش اون خوب نیست!
انقدر ترسیدم که اشک تو چشام جمع شد! بی فرهنگ ،
بی لیاقت! شکلاتو پرت کردم تو داشبوردو درشو محکم بستم و رومو ازش برگردوندم!
ایشاال سوسکا امشب بخورنت! میمون درختی! تخته سنگ بیوفته روت تخته بشی! سوزن بره تو (فکر بد نکنین بی تربیتا!) بره تو دستت!خشتکه شلوارت جلو همه پاره بشه باعث شادی بقیه بشه! ...
داشتم دعا میکردم براش که یه دفعه نمیدونم چی شد که ماشینو نگه داشت و پیاده شد!
بیا حالا مستر شلغم معلوم نیست کجا تشریف بردن؟ ... خاک تو سره گدات کنم بشر! یه شوکلات چقدر ازت کم میکنه! ...
یه دفعه در ماشین باز شدو جیمین دوباره کنارم نشست ... یه پاکتم دستش بود! رومو کردم اونورو بهش محل ندادم! که صداش توگوشم پیچید:
- خانوم کوچولو قهری؟
سایلنت ...
- من ناز کشیم خوب نیستا ...
یه دفعه مشما یی که دستش بودو گذاشت روپامو گفت:
- اینم شوکلات نمیدونستم چه طعمی دوست داری از هر کدوم یه طعم گرفتم!
عصبانی گفتم:
- من همون شکلاتو میخواستم!
پوفی کردو عصبی گفت:
د اخه شیوید جون اون شکلات که میخواستی کوفت کنی شکلات نبود که داروی تقویت چیز بود
با این حرف چشمام اندازه نلبکی گشاد شد
این گلابی زرد از این چیزام میخوره واسه تقویت مقویتش
حالا افتاد یا بازم توضیح بدم؟
الهی بگردم! خب پسرم از اول میگفتی! خدایا چیز خوردم منو ببخش! چقدر پشته این گلابی حرف زدم!
چه پسر نازنینی! خدا نگهت داره واسه ننه بابات! ... جدی شدمو گفتم:
- میمردی اینو از اول میگفتی؟
ماشینو سریع حرکت دادو گفت:
- تشکر که بلد نیست فقط چپ و راست میره غر میزنه!
پاکت رو باز کردم ... بابا پرچمت بالاست پسر! چه کرده!
خریده همه اینا که خارجین ... اوف چقدر زیاده ... اینا واسه یکساله من بسه! ناخدا گاه از دهنم در رفت:
- وای عالیه! مرسی!
فقط نگام کردو لبخند زد! خدایا چه دوست پسر خوبی دارم من! ( خفه میشی یا چپه میشی؟ انتخاب با شماست!)
فعلا ترجیح میدم خفه بشم دوست عزیز!
- اینجا کجاست؟
جیمین- تو دوباره عینکتو نزدی؟
چپ چپ نگاش کردم که گفت:
- صد بار بهت گفتم من دوست دختر چپول نمیخوام حالا هی چشاتو چپ کن!
- منم هزار بار گفتم بهم احترام بذار! میفهمی یا نه؟
- خیلی خب باباچرا رم میکنی؟ ... اووردمت اینجا خرید کنی!
- خرید کنم؟ واسه چی؟
- برای مسافرت دیگه!
مثل قطار مخم سوت کشید!
- چی؟
- مگه مامانم درمورد سفر چیزی بهت نگفته!
- نه! اصلا کجا قرار بریم مگه؟
- یه چند روزی میریم بوسان
وای امروز چه روز خوبیه! عاشقتم خدا! من میمیرم واسه بوسان مخصوصا دریاش(نمیدونم بوسان دریا داره یا نه شما فکر کنید داره حالا)
آیوی بی مغز! یه ذره شخصیت دختر ، یه ذره متانت!
- ولی من نمیتونم بیام!
- چرا اونوقت؟
- چون بنده خودم ننه بابا دارم سر خود نمیتونم راه بیوفتم برم گردش!
پوزخندی زد و گفت:
- چه دختر خوبی! من هلاک حرف گوش کردنتم! ... فسقلی قبلا اجازتو مامانم از والدینت گرفته!
نه بابا؟ اینا چقدر پیشرفتن!
جیمین - الو ... کجایی؟ میای بریم تو یا میخوای همین جا واستی منو نگاه کنی؟
- چون علاقه ای به دیدن قیافه ی تو ندارم ترجیح میدم برم تو!
نیشخندی زدمو از کنارش رد شدم ... (بمون تو کفم قشنگ برق بزنی!) حس پنجم ، شیشمم میگفت این گلابی داره پشت سرم میاد ولی منم مثل بز واسه خودم راه میرفتم ... عجب فروشگاهی
خدایی ، جون میده توش چرخ زدن! برگشتم واسه محض اطمینان پشتم نگاه کردم دیدم اقا با فاصله کمی از من دستاش کرده تو جیبه شلوارشو خیلی ریلکس و جذاب راه میره! حتی وقتی نگاش کردم هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد!
رومو برگردوندمو باز واسه خودم راه رفتم! داشتم میرفتمو میرفتم که یه دفعه یه کفشه خوشگله پاشنه
دار رفت رو مخم یعنی منظورم اینکه چشممو گرفت! ای من فدات شم! چه خوشملی تو!
رنگشم بنفش بود ... همون موقع یه پسر و دختر جوون اومدن کنارم ... فوضول نیستما ولی مکلامشونو همچین بگی نگی گوش دادم!
دختره - عزیزم به نظر من که اون کفش بنفشه بی نظیره! تو چی فکر میکنی؟
پسره مثل شلغم ابپز قیافشو کج ماوج کرد و گفت:
- نه من زیاد خوشم نیومد!
خاک تو سر بی مغزت بشر!
دختره - به این قشنگی!
پسره - کجاش قشنگه!
نمیدونم چرا به سرم زد نظر گلابی رو درمورد کفشه بپرسم واسه همین برگشتم دیدم دقیقا پشتم واستاده
بلند جوری که دختره و پسره بشنون بهش گفتم:
- جیمین جونی به نظرت این کفش بنفشه قشنگه؟
جان؟
جیمین مثله علامت تعجب اول به من نگاه کرد بعد به کفشی که گفته بودم انگار پسره و دختر منتظر بودن
اونم نظرشو بگه! بعد از چند لحظه گفت:
- اره هم شیکه هم خوشرنگه مخصوصا اگه با یه لباس همرنگه خودش ست شه بی نظیر میشه!
حالا میخوای بریم بخریمش؟
الهی من قربونت برم دوست پسر گلابیه خودم!(یه ذره شخصیت اخه آیو جان ، یه ذره شخصیت عزیزم!)
دختر فقط به من نگاه میکرد اگه اشتبا نکنم شاید داشت به این فکر میکرد که من چقدر خوشگلم!
دختر پسر از کنارمون رفتن که جیمین شروع کرد مثل بز خندیدن ... رو یخ بخندی شلغم!
- بیا بریم دیگه بسه!
جفت پا برم تو شخصیتشا پسره شلغم صفت!
- پس کفشه چی میشه مگه نگفتی میریم میگیرمش!
دوباره خندید:
- واقعا فکردی من اونو واست میخرم؟!
اخمامو کردم تو هم:
- ولی من اونو میخرم حالا ببین!
و سریع رفتم تو مغازه!
یه دختره پشته میز بود ... تا منو دید گفت:
- خوش اومدین میتونم کمکتون کنم؟
- سلام قیمت اون کفش بنفشه رو میخوام!
- اونکه تو ویترینه!
- پ ن پ اونی که پشت ویترینه رو میگم اخه علم قیب دارم!
دختر خندیدو گفت:
- ...(حالا یه قیمتی شما فرض کنید)
دست کردم تو کیفم تا کارتی که بابا بهم داده بودو در بیارم! هر چقدر گشتم نبود!
ای مخه گلابیتو برم بشر اصلا من کارتو با خودم نیاووردم که! ای خدا حالا چی کار کنم!
کاش جیمین بیشعور یکم به خودش زحمت میداد! ای تو روحت!
فروشنده- خانوم شک دارید تو خریدش ، باور کنید همه یه جفت ازش مونده!
وای خدا حالا چیکار کنم!
- ببخشید من الآن میام!
از مغازه زدم بیرون جمن دست تو جیب جلو ویترین واستاده بود! رفتم جلوش! مظلوم گفتم:
- جیمین؟ شلیل جوون؟ بی اف عزیزم
خندید و گفت:
- چیه؟ کارت گیره؟
مثل خانوم محترما گفتم:
- کارت بانکمو نیاووردم از شانسمم همین یه جفت مونده!
نفسه عمیقی کشیدو سرشو به چپ و راست تکون داد و یه دفعه خیلی یه هویی دستمو گرفت و رفتیم تو مغازه ... رو به دختر گفت:
- خانوم اون کفشو میتونید بیارید امتحان کنیم؟
دختر که انگار جذب تیپو قیافه ی جیمین شده بود اول مثل ویندوز بالا نیومده ها خیره نگاش کرد بعد
خیلی ذایه رفت کفشو برام اوورد! نکنه شبیه اناستازیا کفشه کوچیک باشه بهم نه خدا نکنه! تازه پای من اونقدرام گنده نیست
ای ول کیپه پامه انگار اصلا واسه من قالب گرفتنش!
جیمین- راحتی توش؟اوکیه؟
- پاهام که راحتن ولی خودم که جام نمیشه نظری دربارش بگم!
جیمین- هه هه هه نمکدون!
خیلی خوشم اومده بود از کفشه خدا رو شکر این گلابی باهام بود وگرنه مجبور بودم از خیرش بگذرم
جیمین - درش بیار دیگه!
- خیلی خب چرا میزنی؟
- میخوای واقعا بزنمت تا معنی واقعیشو بچشی؟
- یکی بزنی دو تا میخوری دوست عزیز!
پوزخند زد و گفت:
- عزیزم من وقتی یکی بزنم فرصت نمیشه طرف یکی بزنه چه برسه به دوتا!
فروشنده یه دفع مثل رخته خواب جمع نکرده ها پرید وسط بحث شیرینه ما!
- همینو بر میدارید
جیمین : بله ...
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
117 لایک
ادمین ب جز تستچی بازم جایی فعالیت داری؟
امم بیشتر توی تستچی هستم توی پیکس آرت هم ادیتامو میزارم🌱
عالیی
مرسی🥑
عالیییییییییی هرچق بگم بس نی
پارت بعد و بزار تا اون رو گربم بالا نیاااادد
بنوتلا اگه نزاری میگم مومو بیاد بت پیام بده و هکت کنه عا
پس بزااااااار
توروخدا پارت بعد و بزار داری شکنجمون میدی
ممنون از همتون💜
آجی ایو کی پارت بعدو میزاری ؟
به زودی
عااالی بووود حرف نداشت لطفا زود پارت بعدی رو بزار داستانت عالیه 😍😍😍😍😍
💜
پارت بعدددددددددددددددد😍😍😍😍😍😍😍
عالیییییییییییییییییی ایوللللللللللل🥺🥺🥺😝😝😝😝😝
عالی بود لطفا پارت بعدو بزار🖤💃🏻😐