12 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yonyoojin انتشار: 3 سال پیش 636 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
💜💚💜💚💜💚💜💚💜💚💜
ارغوان_به پسرا نمیشه اعتماد کرد.
_ارغوان من میتونم از خودم مراقبت کنم اما به نیما بگو اینکارش رو هیچوقت فراموش نمیکنم!
ارغوان_نیما صلاحتو میخواد!
_من خودم صلاح خودم رو بهتر میدونم!
ارغوان_ مروارید لجباز نباش!
در اتاق زده شد.
_بله؟
خانم جانگ_جینجو عزیزم من میخوام برم خرید میای؟
_الان آماده میشم!
_ارغوان من باید برم!لطفا بیا دیگه در این باره با هم صحبت نکنیم!
فعلا!
بدون اجازه حرف دیگه ای تماسو قطع کردمو رفتم آمادهشدم و یا خانم جانگرفتیم خرید برای ناهار!
_گوانگجو شهرخیلی قشنگیه!
خانم جانگ_تا حالا نیومده بودی گوانگجو؟
_نه!
خانم جانگ_پس چطوره عصر بریم جاهای تفریحی کوانگجو رو نشونت بدم؟
_عالیه!
با خانم جانگ کلی خرید کردیم و برگشتیم خونه!
باهم یه ناهار عالی پختیم و بعدشم با آقای جانگ ناهار خوردیم!
الآنم تو ماشین پیش به سوی گردش.
اول رفتیم به یه باغ بزرگ و خیلی قشنگ به اسم باغ سوسواوون خیلی جای قشنگی بود(میخواستم عکسشم بزارم ولی تف به گوگل که در نیوورد).
بعد از اون رفتیم موزه ملی گوانگجو!
خیلی چیزای خفنی داشت.
آقای جانگ در باره قیام مردم گوانگجو و تشکیل و تاریخچه موزه برام گفت.
_اطلاعاتتون خیلی خوبه آقای جانگ!شما در کنار پدر نمونه بودن یه راهنمای عالیهستین!
آقای جانگ خندید_ ممنون دخترم!این فقط نظر توعه! و با ابروهاش به جلو اشاره کرد خانم جانگ جلو جلو رفته بودو داشت اطرافو نگاه میکرد و اصلا حواسشم به ما نبود.
باهم خندیدیم !دوییدم طرف خانم جانگ و دستامو دور دستش حلقه کردم!
_خانم جانگبریم مرکز خریدی که تعریفشو میکردین!
خانم جانگ دستی رو سرم کشیدو گفت_باشه بریم!
آقای جانگ_بعدشم میریم سه تایی سِنده با کیمچی میخوریم!
_عالیههه!
رفتیم و من برای خودم یه کیف و آیینه های دستی که با نقش های مخصوصی تزیین شده بودن گرفتم برای پسراهم یکی یدونه کیفجیبی چرمی گرفتم .
بعد از اینکه شام رو بیرون خوردیم سه تایی اومدیم خونه!
_اخییییش چقدر خوش گذشتتتت!
مرسی خانم جانگ مرسی آقای جانگ!
دوتاشونو لبخندی زدن!
احساس میکردم خانواده دارم مامان،بابا،شیش تا داداش و...
یکی که از صمیم قلب دوستش دارم!
با لبخند به اتاق رفتم لباسامو با همون قبلی ها عوض کردم خودمو پرت کردم روتخت!
عکسا رو برای پسرا آپلود کردم!
بعد از صحبت با پسرا سرم نرسیده به بالش بیهوش شدم.
صبح با احساس اینکه موهام داره کنده میشه چشمامو باز کردم و دیدم که بعله موهام داره توسط یه دختر بچه تپلی کنده میشه !
_اهایدختره تو از کجا در اومدی؟
اول با تعجب نگام کرد اما بعد دودستیمحکم کوبید تو سرم!
_اخ!نکن بچههه!
صدا_ وای سه می مامان!(مثلا اسم خواهرزاده هوبیمه🥺💔)
چشمم به یه دختر۲۹/۳۰ساله خورد.
تو جام نشستم و خم شدمو سلام کرد!
دختره_ببخشید یه لحظه ازش غافل شدم !
_نه این چه حرفیه؟😄
دختره_(بازهم به دلیل ندانستن اسم خواهر جیهوپ من درآوردی یه چی میزارم 🤓).
من جودا خواهر هوسوک هستم!
_خوشبختم منم جینجو هستم!
جودا_خوش اومدی جینجو جون!
_ممنون!
بعد از اینکه سرو صورتمو شستم صبحانه خوردم و بعدم مشغول طراحی لباس ماستر بچه ها شدم!
جودا_چیکار میکنی؟
_دارم برای ماستر لباس طراحی میکنم!
جودا_میتونم ببینم؟
_البته!
یه نگاه به لباسا انداخت!
جودا_به نظر من واسه کتش از نوارای نگینی و مشکی استفاده کن!
یکم فکر کردم و بعد یه ایده رو کشیدم!
_اینجوری؟
جودا_ آره! فقط نوارای محل اتصال دکمه ها مشکی بزارم یا نگینی؟
جودا_مشکی بهتره!
_اوهوم باشه!
جودا_ لباساش دوختشون سخت نیست؟
_من فقط طراحیشون میکنم بقیش با خیاطه!
جودا_به فکر خیاطایبیچاره هم باش!
من _😄
جودا_ازدواج کردی؟
_من؟ نه بابا!
جودا_چند سالته؟
_چند میخوره؟
جودا_۲۰به بالا !
_۳۹سالمه!
جودا_شوخیمیکنی؟
_شوخیبرایچی!
جودا_اصلا بهت نمیخوره بزرگتر از من باشی!
خندیدم_بیست و چهار سالمه!
جودا_همووون!
خانم جانگ _جودا واسه ناهار میمونی؟
جودا_اره مامان جان!
_دخترت چندسالشع؟
جودا_یه سال!
_خیلی نازه اسمش چیه؟
جودا_سه می!
_عزیزم!من بچه هارو خیلی دوست دارم!
با جودا ناهار درست کردیم و بعدشم آقای جانگ و همسر جودا اومدن و همگی دور هم ناهار خوردیم!الانم ساعت ۴عصره و منو جودا تو اتاق دراز کشیدیم و داریم با هم بازی میکنیم!
جودا_من دیروز اومدم خونه اما تو نبودی پس...
_من دیروز اومدم خونه اما تو نبودی پس بهت زنگ زدم !
جودا_من دیروز اومدم خونه اما تو نبودی پس بهت زنگ زدم و ازت خواستم.
_کع...نه نه من..
جودا_باختییییی!
_ننننننن من که چیزی نگفتممم
جودا_جرنزن نباید هیچ کلمه ای بهش اضافه کنی!
_خیلع خب تو بردی!
جودا_حالا پاشو بریم!
_کجا؟
جودا_بریم منو یه بستنی مهمون کن باختی!
_مگه قرار بود بازنده بستنی بده؟
جودا_بعله!
_نامردیه من نمیدونستم.
جودا_نزن زیرش من تا بستنی ازت نگیرم ول کنت نیستممم!
_گیر عجب ادمی افتادیما.
جودا همونطور که موهاشو شونه میکرد_خودت گیرت عجبادمیافتادیا!
_😐😐😐😐نمیشه بزاریبرا سر ماه که حقوق میگیرم؟
جودا_متاسفم عزیزم !
_عجب آدمی هستی!
جودا_خودت عجب آدمی هستی؟🤪
با جودا رفتیم بیرون و بستنی خوردیم و بعدشم تا خونه پیاده روی کردیم!
ساعت ۸ شب رسیدیم خونه!
_سلاااام!
جودا_علیک سلام !
_کی باتو بود؟
جودا_تو!
_نخیرم من با خانم و آقای جانگ بودم!
جودا_پس شوهر من چی؟
_کو شوهرت؟
جودا همونطور طلبکار رو به مامان باباش کفت_کو شوهرم؟
خانم جانگ با خنده _با سه میرفتن دور بزنن!
آقای جانگ_میبینم که خیلی زود با هم صمیمی شدین!
_کی من؟با این؟صمیمی؟بلا به دوررر!
جودا_نگو اینجوری بابا از خودم نا امید میشم عه!
_مگه من چمههه؟
جودا_کجی!
_خودت کجییی!
جودا_دارم سعی میکنم ادای تورو در بیارم!
_سعی نکن کج تر میشی!
با جودا کلیتو سرو کله همزدیم و رفتیمدوش بگیریم!
بعد از اینکه دوش گرفتم با جودا رو تخت جوری دراز کشیدیم که موهامون از تخت آویزون بشه و سرمون تو گوشی بود.
جین و هوپی و تهیونگ بهم زنگ زده بودن!
زنگ زدم به جین!
جین_الو!
_سلام جذابم چطوری؟
جین_ بح بح چه عجب بلاخره زنگ زدی!
_ببخشید حموم بودم!
جین_زنگ زدم بگم امشب یه مشکلی پیش اومد نتونستم بیام دنبالت فردا صبح ساعت نه/نه و نیم اینا میرسم گوانگجو!
_باشه!
جین_خیلی خب الآنم برو بخواب صبح پاشی لباساتو جمع کنی!
_هوم باشه! شب بخیر!
جین_شببخیر.
جودا_ با کی حرف میزدی؟دوست پسر داری؟
_نه بابا دوست پسر کجابود؟
جودا_تا حالا با چند نفر قرار گذاشتی؟
_من تا حالا قرار نزاشتم!
جودا_شوخی میکنی؟
_نه واقعا تا حالا قرار نذاشتم!
جودا_یعنی تا حالا دوست پسر نداشتی؟
_نوچ😐
جودا_چرااااا؟
_😐🤷🏻♀️
بعد از شام هرکس مشغول صحبت با کناریش شد منم با سه می بازی میکردم.
_سه می یک دو سه!
دستاشو از صورتش برداشت و گفت_دالی!
_دالییی
خودش نشست به خندیدن منم لپاشو کشیدم.
اینقدر باهاش بازی کردم که تو بغلم خوابش برد.
با لبخند نگاش کردم.
_جودا!
جودا_جانم؟
_بگیر بچتو یه جا بخوابون!
جودا_ اخی خوابش برد؟
بچه رو از رو پام برداشتو برد تو اتاق .
خمیازه ای کشیدمو به همه شب بخیر گفتم.
خانم جانگ_امروز حسابی خسته شدی!
_اوهوم ! البته زحمتارو شما و جودا کشیدین این پیاده رویه منو از پا در آورد. سوکجین اوپا هم زنگ زدن گفتن فردا میان دنبالم دیگه بخوابم که صبح خواب نمونم.
شبتون بخیر!
همشون شب بخیر گفتن و منم رفتم تو اتاق.
جودا داشت برای سه می لالایی میخوند.
منو که دید لبخندی زد.
جودا_فردا حتما بیا خونه ما!
_من فردا دارم میرم!
جودا_کجاااا؟
_سوکجین اوپا گفت میاد دنبالم!
جودا_مگه نگفتی دوهفته مرخصی داری؟
_اره ولی این مرخصیه سهمیه بندی شده😂
جودا_سهمیه ما تموم شد؟😂
_اره دیگه!
جودا _گوشیتو بده!
_هوم؟براچی؟
جودا_میخوام شمارمو برات سیو کنم.
گوشیمو دادم بهش شمارشو وارد کرد منم شمارمو تو گوشیش وارد کردم.
جودا_ تو دختر خیلی خوبی هستی.میدونی چیه؟ خیلی خونگرمی و همه رو سمت خودت جذب میکنی!من خیلی سخت با همه صمیمی میشم اما به طرز عجیبی با تو سریع خو گرفتم!
_نظر لطفته خوبی ازتوعه که منم با خوبی باهات برخورد کردم!
بغلم کرد_قول بده دفعه ی دیگه حتما بهم سر بزنی!
_هوم حتما!توهم اومدی سئول بهم خبر بده!
از هم خداحافظی کردیم اونم لباساشوعوض کرد و سه می رو برداشت انگار داشتن میرفتن!
خودمو پرت کردم رو تخت! الان دقیقا یعنی چی؟ یعنی از این خونه باید برم یه خونه دیگه؟ پوووف!
پتو رو روی خودم کشیدم و خوابیدم!
صبح زود تر از همیشه بیدار شدم و وسایلمو جمع کردم و خودمم آماده شدم.ساعت ۸:۳۰ جین زنگ زد و گفت رسیده دم در!
وسایلمو برداشتم و رفتم بیرون.
خانم جانگ بیدار بود و با بافتنیش سرگرم بود!
_صبحبخیر!
به سرتاپام نگاه کرد و لبخندی زد!
خانم جانگ_صبحت بخیر عزیزم!میبینم که حاضر و آماده ای!
_بله کم کم باید رفع زحمت کنم!سوکجین اوپا دم در منتظرمن!(چه جمعیم میبنده لامصب!😐🤓😂).
خانم جانگ_صبحانه هم که نخوردی!
_عیب نداره توراه یه چیزی میخرم میخورم!
از جاش پاشد_مگه من مردم؟اینو گفت و رفت برام یه لقمه نون پنیر و عسل گرفت داد دستم!(نمیدونم میخورن یا نه!)
_دستتون دردنکنه!
باهم رفتیم دم در!
جین به ماشینش تکیه داده بودو سرش پایین بود.
اخ بعد از دوروز بلاخره یه آشنا پیدا کردم!
دلم میخواست بپرم بغلش کنم ولی خانم جانگ همینجا بودو مسلما نمیشد.
با خانم جانگ خداحافظی کردم.
بغلم کرد و گفت_حتما بهم سر بزن!
_چشم خانم جانگ خیلی بهتون زحمت دادم!
خانم جانگ_چه زحمتی خودمم این دوروز از تنهایی در اومدم !
با لبخند گونشو بوسیدم و ازش جدا شدم!
جین سلام کردو بهم چشمکی زد.
خانم جانگ_اروم رانندگی کن پسرم!
جین_چشم! از طرف ما از آقای جانگ هم تشکر کنین!
لبخندی زدو سری تکون داد.دوتامون تا کمر خم شدیم و بعدم سوار ماشین شدیم!
_وووویییی جیییین چقدر دلم برات تنگ شده بووود!
جین_ارووووم گوشمو کر کردی!
_بی ذوقق!
جین_ چه خبرا خوش گذشت؟
_جین خیلی دلم براتون تنگ شده!
جین_ بدون تو خونه هم ساکته اصلا خوش نمیگذره!
_اره!توکه راس میگی! تا کوک و جیمین هستن خونه ساکت نمیمونه!
جین_اوناهم حوصلشون سر رفته!
البته از صبح یا کمپانیم یا استودیو یا عکاسی یا محل ضبط برنامه ها!
_خیلی سخت میگذره نه؟
جین_خیلی!
به فارسی_الهی...
جین_یعنی چی؟
_چی؟
جین_همین که الان گفتی!
_الهی؟ خب من وقتایی که دلم برای یکیمیسوزه یا یکی آسیبدیده میگم الهی!
البته خیلیا خیلی جاهای دیگه هم ازش استفاده میکنیم!
جین_چه جالب!
_خب قراره کجا بریم؟
جین_میریم شهر من! Gyeonggi_do(+تلفظ فارسی!_ندانم🤷🏻♀️🤓).
_دوره؟
جین_ نه زیاد یه چهار ساعت راهه!
_اصلااااا دور نیست😐💔
جین_خب تو بگیر بخواب!
_نمیگفتیم همین کارو میخواستم بکنم!
جین دهنشو بازو بسته کرد مثلا ادای منو در میوورد😐
هندزفریمو برداشتم و به گوشیم زدم.دکمه پلیرو زدم که آهنگ
+عید امسال+
پخش شد.اهنگای ایرانی غمگین رو دوست دارم!کلا با آهنگ شاد زیاد حال نمیکنم.اماهمهیآهنگای پسرا رو دوست دارم اونم خیلی زیاد😍
صدای آهنگ تا ته بود منم داشتم با صدای بلند باهاش همخوانی میکردم که ماشین زد رو ترمز نزدیک بود با کله برم تو شیشه!
برگشتم طرفجین که طلبکارانه به من زل زده بود.
هندزفری رو از گوشم در اوردم_روانی نزدیک بود با سر برم تو شیشه!
جین_روانی نزدیک بود پرده گوشم پاره شه!با این صدات!
_ببینم مگه صدای من چشه؟
جین_هرچی هست داره گوشای هندسام منو اذیت میکنه!
میخوای آواز بخونی برو بیرون اوازاتو بخون بعد بیا راهبیوفتیم!
_ببینم مگه تو امروز ساعت۴ ضبط نداری؟
جین_دارم!
_میخوای به ضبط نرسی پیدینیم بزن شقه شقت کنه؟
جین_نگران نباش میرسم به ضبط!
حالا هم اگه دیگه خوانندگی رو میزاری کنار من حرکت کنم.
_راه بیوفت!
جین حرکت کرد.
جین_حالا گوشیتو بزن به ماشین منم بشنوم چی گوش میدی!
_تو نمیفهمی چی میگه!
جین_نفهم که نیستم😐👋🏻
_ایرانیه!
جین_خب بزاربخونه ببینم چطوری میخونه! ووکال میخونه یا رپ؟پاپه؟یا کلاسیک؟
_ایبابا من چه بدونم!
گوشیو وصل کردم به دستگاه ضبط ماشین جین!
آهنگ پلیشد!معلوم بود ازش سر در نمیاره!
(متن های آهنگ از این به بعد با این علامت👈🏻«شروع و با این علامت👈🏻»به پایانمیرسه!)
«عید امسال من
یکم درگیرم
با خودم تنها
تو خیالم با موهات ور میرم
درمیرم
میدوی دنبالم
پر از انرژی وای
چقده خوبی تو
اما تا چشم وا میکنم
میبینم نیستی کنارم
میبینم دوری تو»
یاد خاطرات بچگیم با ارغوان افتادم.
همیشه همو اذیت میکردیم و کل حیاط عزیز جون رو دنبال هم میدویدیم!
کی فکرشو میکرد یه روزی به اینجا
برسیم؟
کی فکرشو میکرد یه روز اینقدر بینمون فاصله بیوفته؟
من کره اون ایران هر دوتامون مشغول زندگی خودمون،و کی فکرشو میکرد من یه روزی بتونم دلشو بشکنم!
اهی کشیدم.
جین_ریتمش که غمگین میزنع!متنشم غمگینه؟
_اوهوم!
جین_ ببین من یه چیزایی میدونم.از اینکه پسرداییت اومده بود که تورو با خودش ببره و تهیونگ دخالت کرده و نزاشته!
تو پسرداییتو دوست داری؟
_اونا عین خانوادمن!
جین_منظورم اینه که تو میخواستی درخواست ازدواج پسرداییتو قبول کنی؟
_نه!نمیخواستم قبول کنم و از وی خیلی ممنونم که اون لحظه اومد و دخالت کرد و منو نجات داد.
اگه وی نبود شاید تو رو دربایستی قبول میکردم!
جین_غصت از چیه پس؟
_از اینکه به خاطر پسردایی نامردم دل دخترداییم که عین خواهرم بود رو شکوندم.
جین_اگه عین خواهرت باشه مطمئن باش نمیتونه ازت دلگیر باشه!
به فارسی_اهش منو میگیره!
جین_چی؟
_هیچی!
بعد از آهنگ عید امسال آهنگ
+فیک لاو+
پخش شد.
جین_به به میبینم که یکی که همیشه جار میزنع آرمی نیست تو پلی لیستش از آهنگای ما پیدا میشه!
_همین یکیه!تازه کوک فرستاده بود برام!
جین_تو که راست میگی!
_من همیشه راست میگم!
جین تا خود گیونگجی دو سر به سرم گذاشت و خندیدیم و بعدم بهم گفت از دختر داییم عذر خواهی کنم!
من باید از ارغوان عذر خواهی میکردم.باید با دایی تماس میگرفتم و براش همه چیز رو توضیح میدادم!
رسیدیم خونه خوانواده جین!
از ماشین پیاده شدیم.
کشو قوصی به بدنم دادم.به ساعت گوشیم نگاهی انداختم.
دوازده و نیم بود.
جین داشت چمدون منو از ماشین بیرون میوورد که یه خانم قد بلند با موهای طوسی و بافتنی سفید رنگ و شلوار مشکی از خونه بیرون اومد.
خانم یه کپی از جین بود.
چشمام گشاد شده بود از شباهتش به جین.
تیپشم که دیگه اصلا جای صحبتی نزاشتع بود.
با لبخند نزدیک اومد.
من تو بهت بود.
اما جین تازه مامانشو دیده بود.
جین_اوه مامان سلام!
خانمه_سلامپسر گلم خسته نباشی!
جین_ممنون!
جین که متوجه من شد دستشو زد روشونم بعد لبخندشو پررنگ کرد.
جین_اینم جینجو خانم امانتی دست شما.
دستپاچه لبخندی زدم_صبح...نه یعنی ظهر بخیر!
خانم کیم_سلامعزیزم.
بیاین تو همینجوری اینجا نمونید!
مامانش پشتشو کرد به ما.
برگشتم طرف جین.
اروم_جین مامانته؟ چرا ایقد شبیهتهههه!
جین_خبتو هم ندیده بازی در نیار راه بیوفت! من جینم ورلد واید هندسام یونو؟
_چه ربطی داشت😐
جین_خبوقتیمن ورلد واید هندسام باشم خانوادمم هندسام میشن دیگه!
آروم پشت خانم کیم راه میرفتیم و باهم کلکل میکردیم!
وارد خونه شدیم.
خانم کیم_ بیا دخترم!
در یه اتاق رو باز کرد و گفت_میتونی اینجا وسایلتو بزاری!
_ممنون!
جین زیر لب_بعله دیگه از راه نرسیده اتاق منم صاحبی کردی!
زبونمو براشدر آوردم.
جینم چشاشو یه وری کرد براهم مسخره بازی در میووردیم که خانم کیم برگشت طرفمون و مارو تو همون حالت دید.
زرتی زد زیر خنده سریع قیافه هامونو درست کردیم و عین ادم همونجا وایسادیم!
خانم کیم_شما دوتا همش دارین دعوا میکنینا!حواسم بهتون هست!
سوکجین برو وسایل مهمونتو بزارتو اتاق!
دست منم گرفت و برد روی مبل نشوند.
خانم کیم_خب!خودتو برا من معرفی نمیکنی خوشگل خانم؟
_پارک جینجو هستم!
خانم کیم_تو خیلی خوشگلی!قیافتم به کره آیا نمیخوره!اهل کره ای؟
_بله من تو اینچئون کره به دنیا اومدم!
خانم کیم_ از نزدیک قشنگتری!من چندماه پیش تو تلویزیون دیدمت!
لبخندی زدم!
جین_مامان مهمون منه ها!مهمون پسر بزرگت نیست که!مهمونای من عین خودم جذابن
خانم کیم خندید!
خانم کیم_قربونت برم پسرم.خیلی وقت بود ندیده بودمت بیا بشین!
جین اومد کنار من نشست.
جین_پدر جانمان کجاست؟
خانم کیم_ بیرون کار داشت برمیگرده!
همه چیز خوبه؟مشکلی نداری؟
جین_بعله بعله همه چیز عالی پیش میره!
واسه ماستر حتمابیاینا!
خانم کیم_حتماااا!
گوشی جین زنگ خورد.
جین_الو!سلام.ممنون آره تازه رسیدیم!صحیح و سالم!
(خندید) وای توروخدا دیگه یادم ننداز حرفهای دیشبو!
منکع گفتم کار من نیست.
دیگه میسپرمش به خودتون!
حالا بعداً صحبت میکنیم!
آره فعلا!
جین رو به مامانش_مامان غذای منو بزار تو یه ظرف من باید راه بیفتم برم سئول!
خانم کیم_باما غذا نمیخوری؟
جین_خیلی دلم میخواد ولی باید ساعت چهار سئول باشم دیگه شرمنده.
خانم کیم رفت توی آشپزخونه.
جین_جینجو اگه چیزی نیاز داشتی راحت باش و با مامان درمیونش بزار.
_اوهوم ممنون!
چشمکی زدو غذاشو از خانم کیم گرفت و به طرف در رفت از جام پاشدم و باهاش تا کنار ماشین رفتم.
_جین خسته شدی بزن کنار بخواب .
با تلفنم صحبت نکن!غذاهم خواستی بخوری یه گوشه نگه دار بعد...
جین_داری قوانین راهنمایی و رانندگی رو برا من مرور میکنی؟
بچه که نیستم!
_مراقب باش....
جین_باشهههه!
ازش خداحافظی کردم.
خانم کیم جلوی در ایستاده بودو رفتن ماشین جین رو تماشا میکرد.
بعد از اینکه ماشین جین محو شد باهم رفتیم داخل.
خانم کیم_ چیزی نیاز داشتی بهم بگو!
_چشم!
رفتم تو اتاق جین!اتاق خیلی مرتب و با سلیقه چیده شده بود.
چندتا قاب عکس هم روی میز دراور بود.عکسای بچگی جین بود.جین قبلاً بهم نشونشون داده بود.
ساعت ۱بود پس ایران الان ساعت هشت و نیمه!
میخواستم با ارغوان تماس بگیرم اما الان زود بود.
خانم کیم اومد و منو صدا زد که برم و باهاشون نهار بخورم.
آقای کیم هم اومده بود خونه بعد از اینکه باهم سلام کردیم پشت میز نشستیم .
آقای کیم_خب از خودت بگو دخترم!
_خب ...من جینجو هستم! پارک جینجو!طراحم!دوساله فارغالتحصیل شدم!
خانم کیم_شنیدم اینقدر خوش سلیقه ای که پسرا واسه بیرون رفتنشونم از تو میخوان که تعیین کنی چی بپوشن!
_بله!پسرا واسه انتخاب لباساشون خیلی دقت میکنن و هر کدومشون یه سبکی رو بیشتر میپوشن....(طبق گفته نامجون جناب تهیونگ هرچی دستشون بیاد میپوشن🤧😂)
من سعی میکنم یکم به پوششون تنوع بدم!
خانم کیم_اوهوم !
آقای کیم_چند سالته؟
_۲۴
آقای کیم_توی برنامه گفتی که طراح لباساشون طراح صحنشون و گریمورشون خودتی!اینهمه کار باهم سخت نیست؟از پسشون برمیای؟
_خب تو این یه سال یکی از کنسرتاشون که چندوقت پیش بود همه کاراش با من بود.و خیلی استرس داشتم تقریبا سه ساعت قبل از ساعت معین رفتیم سر صحنه و من شیش ساعت تمام وقتمو گذاشتم پای میکاپشون!خیلی استرس زیاد بود خیلیم بهم فشار میووردن عوامل خیلی تجربه بدی بود.
اما خیلی از اجراهایی که توی برنامه های مختلف داشتن رو چون طراح دکور نبودم و طراحی لباساشون خیلی حساس نبود کار میکاپشون احساس میکنم اسونتر بود و کمتر زمان میبرد.
خانم کیم_دست تنها سختته ازشون بخواه چندتا دستیار بیارن برات!
_خب خودم نزاشتم دستیار بیارن
احساس میکنم همه چیز قاطی پاتی شده وقتی چند نفر میان اطرافم .
آقای کیم_ به فستا زیاد نمونده!استرس داری؟
_من برنامه های فستاشونو ندیدم اصلا!فکر میکنم تنش زا باشه!
روی طراحی لباساشون دارم کار میکنم فعلا!
بعد از ناهار من رفتم اتاق جین و روی تخت دراز کشیدم!
اصلا فکر ماستر نبودم🥺
چه غلطی باید میکردم دقیقا؟
گوشیمو در آوردم و مشغول طراحی سومین لباس نامجون شدم!
باید پنج شیش تا لباس طراحی میکردم بلکه سه تاش تایید بشه!
برام یه پیام از طرف کوک اومد.
(چت در عکس بالا عکسیم که کوک فرستاده تو اسلاید قبلی بود)
بعد از دوساعت طراحی لباس نامجون تموم شد.
بح بح چی ساختممم!
آهنگ
+بایسیکل+نامجون پلی شد.
اخ من خیلی اینو دوست دارم.
لپتاپمو از کوله پشتیم در آوردم و روشنش کردم.الان وقتش بود با ارغوان تماس بگیرم.اهنگ رو قطع کردم .
بعد از چند ثانیه کوتاه جواب داد.
_سلام ارغوان .
ارغوان_ واااای مروارید چقد دلم برات تنگ شده بوددد سلامممم!
_چطوری؟
ارغوان_عالی!چه خبر افتخار دادین منت سرمون گذاشتین.
_تیکه ننداز مسخره!
ارغوان_میدونی از آخرین باری که دیدمت یکی دو ماهی میگذره؟
_بعلله میدانم!
ارغوان _ اتاقتو عوض کردی؟
_نه!
ارغوان_اخه تا جایی که یادمه اتاقت کاغذ دیواریش بنفش بود.
_اومدم مهمونی!
ارغوان _واو دوست پیدا کردی؟
_نه اومدم خونه خانواده یکی از بچه ها!
ارغوان_ بخاطر حرفهای نیما؟
_نیما چیزیبه من نگفته!حداقل من نشنیدشون گرفتم گفتم که...اومدم مهمونی!
ارغوان_خوشبگذره!
_مرسی! راستش ارغوان...زنگ زدم که به خاطر حرفهای دوروز پیشم ازت عذر خواهی کنم.میدونم تند رفتم. شرایط خوبی نداشتم.حالم گرفته بود!
میشه منو ببخشی؟
ارغوان لبخند مهربونی زد_ مروارید تو عین آبجی من میمونی میدونم اونجا خیلی تنهایی!ازت دلخورنشدم خب تقصیر نیماهم هست که یه جورایی اجبارت کرده به کاری که دلت نمیخواد. ولی کاش همون اول بهمون میگفتی! بابا حداقل برات یه کار بهتر پیدا میکرد!
_من از شغلم راضیم!
ارغوان_خوبه!
_دایی خونست؟
ارغوان_اوهوم!
_میشه باهاش حرف بزنم؟
ارغوان_بزاربرم صداش کنم.
سری تکون دادم!
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (5)