
پذیرای عرررررررر زدن های شما هستم🥲🥲🥲🥲🥲🥲😂😂😂😂😐

از زبون آنی : بلند شدم نگاهی به این ور اون ور انداختم دو تا پسر اینجا بودن ولی خبری از جس و کوک نبود از جام بلند شدم تخت رو مرتب کردم و رفتم پایین همه با دیدنم خنده از لبشون رفت و یه حالت جدی گرفت & ما صبحونه خوردیم براتو ام روی گاز داغ کن بخور،اینا چشون شده رفتم تو آشپز خونه غذا هنوز داغ بود برداشتم و خوردمش که جس اومد و گفت × خب ببین تو با پسرا میری فن ساین و من میمونم اگه این پسرا بهوش اومدن ازشون باز جویی کنم،خواستم اعتراظی کنم که از آشپز خونه رفت چرا اینجوری شده بود با تعجب بلند شدم ظرف غذا رو شصتم رفتم تو حال همه آماده بودن منم رفتم اتاقم لباسمو برداشتم و تو حموم عوضش کردم بغدش رفتم پایین سوار ون شدیم و رفتیم سمت فن ساین......اعضا داشتن با آرمی ها حرف میزدن منم پشت اونا وایستاده بودم پاهام درد گرفت آروم رفتم روی صندلی ای که پشت شوگا بود نشستم کولاهو بیشتر تو سرم کردم که صورتم مه حرف های یه آرمی توجه منو جلب کرد آرمی :اوپا اون دختره کیه پشتت ، شت این منو از کجا دید کولاهو روی صورتم گذاشتم که یکی برداشتش سرم و آوردم بالا به قیافه ی شوگا خیره شدم $ هی بیا خودتو معرفی کن ،تعجبم ده برابر شدم لب زدم !چی بگم ، دستم گرفت برد کنار میز میکروفون و برداشتن و گفت $ آرمی ها ایشون خواهر بنده هستن ،تمام سر و صدا از بین رفت سرم و پایین گرفتم و کلاهو از دست شوگا کشسیدم و رو سرم گذاشتم رو سرم که قیافه یکی به نظرم آشنا اومد رفتم سمتش و با فاصله ازش وایستادم بله درسته خودشه به محافظا علامت دادم کم کم آرمی ها رفتن فرد مورد نظر میخواست بره که بهش تنه زدم جوری که وسایلاش ریخت کمکش کردم با حرف زدن باهاش هی وقت میخریدم که متوجه رفتن آرمی ها شدم یا یه حرکت کلاهشو انداختم که بله درست متوجه شدم خودش بود خفاش شب ولی نقابش یه مدل دیگه شده بود یه پوزخند زدم !هه از این به بعد بهت بگیم خرگوش شب ♤ واسه نقابم میگی از مدلش خسته شده بودم........بحث ها پیشه پا افتاده رو ول کن بیا مبارزه ،دوید طرفم جاخالی میدادم و ضربه هاشو دفع میکردم طرز مبارزه اش شبیه مینام بود برای همین از راهی که همیشه مینام و شکست میدادم استفاده کردم اول زیر پای بد کشیدن موش و بعد زدن به گودی کمرش حدسم درست بود جوای داد با تناب بستمش به صندلی یکی از اعضا رو به روش نشستم که سرشو بالا آورد و گفت ♤راستی حالت دوستت جس چطوره، و بعدش بلند خندید یکم ترسیدم گوشی مو برداشتم و زنگ زدم بهش جواب نداد نگران برگشتم سمتش و داد زدم ! چیکارش کردی ع.و.ض.ی ♤ آروم باش آروم چرا خودت نمیری ، به محافظا گفتم حواسشون بهش باشه و بعدش رفتم کمپانی رفتم پیش اعضا توی اتاق تمرین در باز کردم بدون چیزی گفتم ! از کمپانی بیرون نمیرین، و دویدم به سمت در خروجی یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه در رو باز کردم کل حیات و دویدم میخواستم در و باز کنم دستم میلرزید
از زبون مینام : خونه شونو تحت نظر داشتم بعد از اینکه اون پسرا و آ« رفتن یه دختر اومد و رفت توی خونه منم آروم رروی سقف رفتم وارد اتاقی شدم که اون دوتا رو زندانی کرده بودن رفتم و از شانس خوب من هر دوتاشون بهوش بودن دستاشون و باز کردیم یه نگاه به اینور ونور انداختم که هم زمان شد با باز شدن در توسط اون دوتا دخترا قیافمو دیدن و با ته ته پته گفتن :خفاش...شب ، پوزخندی زدم و گفتم خب انگار دو نفر باید بمیرن تفنگم و آوردم بالا یدونه زدم تو سر اون دختر آمریکایی افتاد تو بقل او یکی به یدونه ام زدم تو پای اون یکی دختره و از پنجره اتاق اومدیم بیرون اون پسرا رفتن مخفی گاه منم مستقیم رفتم فن ساین........وقتی که آن رفت چند تا از او محافظا اومدن پیش من منم بدون اینکه متوجه بشن دستم رو باز کردم با خستگی گفتم ♤ میشه یکم بهم آب بدین ، پسری از بینشون از رو میز بطری آبی برداشت و آورد طرفم درش رو باز کردو بهم داد که بخورم منم از طبق نقشم دستمو از پشتم آوردم جلو و زدم به گیج گاهش و بیهوشش کردم لب زدم ♤ چون دلت برام سوخت از جونتون میگزرم و از توی جیبم اون اختراع جدید اون پرفسور رو در آوردم زدمش زمین و جلوی دهنمو گرفتم که ازش تنفس نکنم بعد از چند دقیقه همشون بیهوش شدن منم از روی میز یه کاغذ برداشتم دستمو با چاقو بریدم با خونم نوشتم این تاز اولشه مامور مین آنی و علامتمو تهش کشیدم
از زبون کوک : * بچه ها بهتر نیست بریم ببینیم کجا رفت ^ اون گفت کمپانی بمونیم * ولی با اون حالش بعید نیست کاری دست خودش ندهه # هی شوگا تو ام باهاش برو $ باشه منم میام ، سریع بلند شدیم رفتیم سوار ون شدیم و دنبال تاکسی ای که آنی سوارش شد رفتیم رفت بعد از چند دقیقه رسیدیم خیلی دو ل بود که در و باز کنه ولی بعدش تند در و باز کرد و دوید تو خونه ماعم از در پیاده شدیم و آروم داشتیم میرفتیم سمت خونه که صدای جیغ بلندی از خونه اومد ترسیدیم دوییدیم طرف خونه در خونه باز بود استخر پرخون شده بود و آنی روی کاشی های جلور در توی خونه نشسته بود گریه میکرد دویدیم طرفش که با صحنه ای که دیدیم سر جامون خشکم زد جسم بی جون جس روی زمین بود و یه دختر که بیهوش بود از پاش خون زیادی رفته بود جلوی در بودن آنی بلند بلند گریه میکرد من و شوگا رفتیم کنارش و بقلش کردیم که صدای آژیر آمبولانس نزدی و نزدیک ترمیشد که قط شد رفتم بیرون که دیدم آنبولانس کنار در وایستاده با دیدن دستای من که بخاطر لباس آنی خونی شده بود شکه بود ولی سریع اومد جس و اون یکی دختره رو برد آنی هنوز همونجوری تو بغل شوگا گریه میکرد که کم کمک خوابش برد شوگا بلندش کرد گذاشت تو ون و خودشم کنارش نشست منم سوار شدم به سمت خوابگاه رفتیم که گوشیم زنگ خورد هوبی هیونگ بود گذاشتم رو بلند گو و گفتم * چی شده % سلامتو خوردی *هیونگ اصلا وقت خوبی نیست % چرا اینطوری شدی خواستم چیزی بگن که شوگا هیونگ گوشی رو برداشت و گفت $ بیاین خوابگاه اونجا حرف میزنیم ، و بعد قط کرد به چهره ی آنی نگاه کردم دلم براش میسوخت اون تا اومد یکم خوش بگذرونه با داداشش باشه اینجوری شد توی همین فکرا بودم که رسیدیم ولی انگار اعضا قبل ما رسیده بودن چیز تعجب آوری نبود خوابگاه نزدیک کمپانی بود شوگ دوباره آنی رو بلند کرد وارد خونه شدیم همه روی مبلا نشسته بودن جو سنگینی حکم فرما بود بادیدن ما اومدن سمتون و با دیدن انی تعجبشون دو برابر شد خواستن حرفی بزنن که شوگا گفت $ من برم آنی رو بزارم توی اتاقم بیام،شوگا رفت سمت اتاقش ماعم رفتیم اونجا رفتیم نشستیم که اعضا شروع کردن به سوال پرسیدن ولی نمیدونستم چی جوابشونو بدم منتظر شوگا بودیم همین که اومد کنار ما نشست سرشو به کاناپه تکیه داد جیمین با کلافگی گفت ^ میشه بگید اینجا چه خبره....چرا لباسای آنی خونی بود،شوگا سرش و بین دستاش قاب کرد و گفت $ خفاش شب # همون خلافکاره که...،نامجون خواست حرف بزنه که شوگا با عصبانیت نگاش کرد و نامجون ساکت شد شوگا ادامه داد $ جس و کشته و یکی از دوستای آن رو با تیر زخمی کرده و اون بخاطر اینکه خون زیادی ازش رفته الان توی حالت آبناتیه، جین خنده کوتاهی کرد ولی با دیدن ما گفت & برید به آنی بگید بیاد بیرون نقشتون لو رفت # آره اصلا شوخی خنده داری نیست،خواستم چیزی بگم که صدای گریه آنی از اتاق شوگا اومد شوگا بدون حرفی بلند شد رفت تو اتاق
پیام بازرگانی:6876846546846841&^^*^%&*$^&$%^&&%^*&*%^35416846546870 .+ 8+-8^#%^^%*&)(_())*&%$^648384677347867#^%$%*&*((%^*&%$&%)(*&
از زبون آنی: از خواب بلند شدم جای آشنایی نبودم تا خواستم ببینم کجام یاد اتفاقان افتادم و زدم زیر گریه بلند بلند گریه میکردم که توی بفل یکی کشیده شدم نگاه کردم شوگا بود خودمو بیشتر تو بغلش جا کردم دستش و رو موهام میکشید و گفت $ خودتو خال داشتم تو بقلش گریه میگردم که خوابم برد.....بلند شدم نگاهی به اطرافم انداختم شوگا پیشم بود از بغلش در اومدم رفتم بیرون هیشکی نبود رفتم تو آشپزخونه یه لیوان برداشتم یکم آب خوردم خواستم بشینم رو میز که یادم اومد لباسم خونیه به لباسام نگاه انداختم یه تیشرت بزرگ بود مال شوگا بود چون یبار ت تنش دیده بودم آوردمش بالا دیدم یه نیم تنه سیاه تنمه خیالم راحت شد نشستم به جس و رز فکر کردم که بخار من اونجوری شدن هینجوری تو فکر بودم که یهو یه صدای افتادن چیزی اومد بلند شدم رفتم تو اتاق شوگا ولی اون که نیفتاده بود رفتم تو بقیه اتاقا ولی اعضا نبودن داشتم میرفتم بیرون که یه چیزی به چشمم اومد گلدون و برداشتم رفتم سمت کاناپه ها که بچه ها خواب بودن رفتم از اتاقاشون پتو آورم کشیدم روشون بعدم از اتاق یونگی یه کاغذ و مداد برداشتم شروع کردم به کشیدن نقشه
خب میدونم کوتاه بود ولی حدودا دو یا سه ارت مونده برا همین کوتاه تر مینویسم که پنج شیش پارت طول بکشه اولش میخواستم شوگا رز رو باهم بعد جین جسم باهم باشن و آنی و بکشم ولی نظرم عوض شد خب حالا بنظرتون پایانش چطوری

اسلاید اضافه را با قیافه ی هندسام جین روشن نمودم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بخدا من احساس میکنم جس زندس بعد رز میمیره🤕🤕😐🖤نمیدونم چرا😑ببببببعععععدددییییییی
حالا قضیه ی درست کنممممم مننن😐😈
پشم ریزون🍃🍃🍃🍃
غلط کردم این چی بود اخه پاش قطع کنن نننننههههههه 😑😑😑🤤🤤🤤🤤🤤🤤😓😓😓😤😤😤😤😤😖
عالی بود
همه رو که کشتی آنی رو هم بکش دیگه😑✌🏻😂😶
زهنمو خوندی \(^_^)/
عالی بود
لطفا پارت بعدو زود تر بذار
اوک
واقعا خیلی عالی بود لطفا پارت بعدی رو زود برا
خلییییییی عالیییبود ♥♥♥
ممنون عاجببییییی ♥
عالییییییی بعدیییییییی
عالییی بود منتظر پارت بعد هستمم
چشم حتما❤
اجی اینقدر منتظر موندم اخر جس مرد و رز چیشد💔☺
جس نمرده به نظرت خفاش شب آدم خودشو میکشه😈😈😈
یااااااا فکرکنم مثل جک شد نه😆😆😆
رز تو حالت نباتی رفت نه ابنباتی گلم😐😐🙂
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییی پارت بعد پلیز♥♥♥♥♥♥😘😘😘😘😘😘😍😍😍😍😍😍
ممنون❤❤❤❤❤
من فعلا تو شک عظیمی هسم ولی عالیی بود😐😐😐🌛🌛🌛🌛
😐😐😅😂😂😂😂😂
قصدم همین بود😐😐😂😂
عالی بود پارت بعد سریع بزار از نظرم وسطاش غمگین بکن پایانو شاد🙂
ممنون حتما همین کارو انجام میدم