
سلوم قشنگا خوبین من اماده ام با پارت دیگه در خدمتون 😐✌ کمپانی ◇MHM◇\تقدیم میکند 😎💥💥
.جاسیمین از دور قایق تکون میده و جین لب قایق بود افتاد تو اب جین::ااا. اون ور جاسمین:: گند زدم میخواستم ا/ت باشه ... من برم بهتر😗✨. ا/ت:: حواستون کجاس قربان ..... جین ... فکرکردم شنا بلدی .. چه جوری قایق افتاد... الان وقتش نیست به پر تو اب . ی دفعه دست جین لباست میگره و تور مینداز تو اب . ا/ت:: ااااا.... قربان ترسیدم .. فکر کردم عرق شدین . جین:: هه حالا همدرد شدیم .. تو شنا بلدی . ا/ت:: اره پس چی پروانه ای هم بلدم برم . جین:: عه خوب برو بیا تا خشکی این کار کنیم . ا/ت :: چی .. ا خوب باشه . تا خواستی شنا کنی لباس تنگت .. پار شد قشنگ معلوم بود داشتی اذیت می شدی جین:: نمی خواد خودتو کشتی لباست مناسب نیست . تور مینداز بالا قایق . خودش هم میاد بالا مثل موش اب کشیده شده بودین . جین :: بیا این کت بگیر . مینداز دورت . ا/ت::شما چی قربان من نمی خوام شما ...سر ما میخورین . جین:: چیه این طور نگا میکنی ... اها 😂.. چشات درویش کن من منحرف یا تو . ا/ت:: قرباااا ن 😐💔. جین:: دیگه باید بریم . پارو میزنین . جین:: میدونی چرا مار نمی ره مسافرت ! ا/ت:: نه چرا نمی ره . جین :: چون دست نداره که بای بای کنه 😂 یاع یاع یاع. ا/ت:: این جوک هارو از کجا میارین قربان (=. جین:: از تو جیبم 😂. صدای قاروقور شکمت از گرسنه گی اومد ا/ت:: ههه چه بادی اومد جین:: کشنته. ا/ت:: اره ولی بزارین من این دفعه شام درست کنم 😃
.هر کدوم میرین به اتاقتون تا لباس عوض کنید تو همون لباس راحتی های خودت پوشیدی از دنیا خودتو رفتی اشپز خونه رو پیدا کردی خلاصه غذایی که بلد بودی درست کنی منتظر بودی تا اماده شه ا/ت:: حتما خوشش میاد ...اره برم صداش کنم . میز چیده بودی و نزدیک اتاقش شدیدر نمیه باز بود دیدی رو مبل دراز کشیده و خواب رفتی که پتو بندازی روش که دستتو جلو دهنت گرفتی اون زخم هارو دیدی زخم هایی مثل شلاق به طور خود جوش گریه کردی خلاصه پتو روش کشیدیا/ت:: ها انگار خواب بد داره میبنه (نشستی رو زمین دست کشیدی روسرش)..کاش میتونستم زخمت خوب کنم ..ها جین ...جین پاشو.. خواب بد دیدی . جین هم پا میشه جین::ا/ت.... (بغلت میکنه 🥺🤧)
ا/ت::: چیزی نیست ... نگران نباش ..فقط ی خواب بود .توهم اروم سرشو ناز میکنی ا/ت:: میگم .. میای شام بخوریم ..حالت بهتر میشه ..یزر طول کشیده بود اومده بودم صدات بزنم بیای . جین:: عه ..غذا درست کردی ..هم امیداوارم .. پس بیا بریم غذا بخوریم . بلند میشی ا/ت؛: ااا راستی ...قربان لباس ..من..من میرم شام بزارم رو میز ...ااا. سریع اومدی بیرون جین هم از کارت خندش گرفت اما دید یهو رو بدنش دیگه زخمی نیست .. جین :: اون چی کار کرد
خلاصه جین میاد میشین و تو غذا رو با ذوق میریزی براش جین:: ایشالله که مسمومون نمی کنه که ا/ت:: یااا بخور نترس خیلی هم خوش مزه است چیزی که درست کردم .جین :: هه باشه ... اوممم واقعا خوش مزه اس خوبه ولی بهپای من نمی رسی ... ا/ت.. داری دولپی پیاز میخوری 😐. (تمام مدت نگات میکرد فهمید بود از کاری که کردی خبر نداری) ا/ت:: چیه خوب دوست دارم ..با غذا حال میده بخورم😗 . جین :: خب بعصی ها پیاز نمی خورن بعضی دیگه هم میخورن اما کم ...جالب بود 😂. دستمال بر میدار رو لبت میکشه . جین :: بهت میگمعینه هاپو میگی نه کوچلو در پشته ستون جاسمین:: باز خوب گندم تبدیل به این صحنه کیوت شد🥺 .. برم که فردا قرار گل بیارن شهر خوشگل کنیم .
غذا میخورین و ازت تشکر میکنه توهم ظرف هارو جمع میکنی و میشوری میری دم بالکن و فکر میکردی ا/ت:: اون زخم ها ..مثل شلاق اسب بود ..واسه همین تو همجا شلاق ممنوعه کرده بود ....اما ....ها دونه برف قرمز 😐 . میخور رو نوک بینیت صدای ترسناک شنیدی با چهره زیبا اما ..خطر ناک روبه رو شدی ملکه برفی:: هه پس تو بودی توی پیشگویی ها ... اون زخم هارو هیشکی نمی تونه خوب کنه اون حکم مالکیته من دار رو سینش... بالاخره میام پیشش ... به پسر خوشگلم بگو قراربیام ملاقاتش دیگه زیادی مشغول حکومت بوده 😈...اولین قندیل خطرناک قرار بیاد ... ا/ت ::: .... اون مادرش بود ... نه ممکن نیست . ... یعنی چی .. وایسا کتاب خونه شاید اونجا چیزی پیدا کردم . سریع میری سمت کتاب خونه یکی از پری بنفش ها تور میبینه نگرانی برای همین میاد دنبالت ..
ا/ت:: نشان اون چیی میتون باشه ..یعنی اینجا شجرنامه رو گذاشتن.... اون قرار ی کاری وحشت ناک کن مطمئنم ...خیلی بدتر.. ااا. پری:: اون شجرنامه ندار 🧚🏻♀️ خیلی نگرانی ها ا/ت:: ها ...اره .. اون ..اون قرار بیاد ..منم میخوام بدونم اون نشان چیه . پری:: اگه میخوای اصل ماجرارو بدونی پس بشین . تو همون کار کردی پری:: خوب جونم برات بگه که این داستان بر می گرد به زمانی که جین پدر و مادرشو ازدست داده... توی جنگ ..بچه ترسیده بود اون موقع ۱۵ سال سن داشت ی بچه خوشگل که هیچ کس و نداشت .. ی شب بارونی به پایتخت میرسه و خوب وسط راه این ملکه قرار میگیره .. و ملکه به خاطر زیبایش میارتش به قصر اما گیره ی راونی که دوست داشت هروز زجرش بده افتاد جین باشخصیت بود با خانم و اقا ها محترمانه برخود میکرد همیشه قانع و شکر گذار بود اما ملکه
حسادت داشت چون هیچ وقت بچه نداشت .. اون تنبیه میکرد میگفت من مهره مالکیت می زننم بهت و خوب ملکه ی جادو داشت وهروز هم جین تحسین و تحقیر میکرد داستان اشنایب ما پری بنفشه ها اینجا ختم میشد .. جین دو باغ قصر داشت یواشکی گریه میکرد سر این که بی استعداد و اینا و خوب دختر خاله مامان منم صداشو شنید و اون موقع واسه نجات دوستش مجبور بود به ی انسان درخواست کمک بده هر طوری که شده خوب اون اول با زبون اشاره به جین گفت اما خسته میشه و به حرف میاد میگه کاش می تونست زبون مارو بفهمم و خلاصه که جین قشنگ زبون مارو بلد بود اون به ما کمک کرد و ما واسه این مهربونیش از خواستیم ی اروز کنه اما قبول نکرد در ازاش ما همیشه پیشش بودیم تا اینک خودش جادو یاد گرفت و ملکه رو بیرون کرد اما ملکه لبخند شیطانی داشت انگار که خودش خواست بره بیرون .. وبه جین گفت ..ی روز بر میگرده و هر چیزی که به جز من باعث خوش حالیت میشه رو ازبین می برم .. تو هر شب اون خواب میبینی پایان. ا/ت؛: او خدای من ... پس اون زن .. ااا حتی فکر میکنم بهش دلم میخواد بزنمش ... اون مهر مالکیت چه جوری ازبین میره واسه همون خواب بد میبینه پس . پری:: تنها راهش این که کشی که این کارو کرده رو بکشی . ا/ت:: اها... ولی راه دیگه ای هم باید باشه من نمی خوام قاتل ی روانی باشم
پری:: خوب فقط همین راه بلد بودم .. امید وارم راه حل خوبی پیدا کنی خداحافظ 🧚🏻♀️✨. ا/ت:: بای .. خوب حالا که اصل قضیه فهمیدم فقط نقط ضعف باید پیدا کنم . کل کتاب خونه رو زیر ورو کردی و کتاب نشون ها و جادوگر هارو پیدا کردی .ا/ت:: وایسا زن گفت من تو پیشگویی بودم ... یعنی چی ااا کتابم باید بیارم . بدو رفتی کتاب بیاری که از کنار جین رد شدی اصلا متوجه نبودی کتاب برداشتی و رقتی کتاب خونه . جین:: این دختره دار چی کار میکنه ...هوی مواظب باش با مخ نری قاطی باقالی ها .
تو کتابخونه ا/ت:: خوب این همون قسمت بود که به خط زبون مادریم نوشته بود هفت تارو نجات بده تا داستان تموم بشه .... اما اینجا انگار ی نوشته داره ...ها .. هرچقدر هم تلاش کنی نمی تونی جلوی اتفاق بگیری ... این چه اا باز ازاین حرف چرت ها زد . *ورق میزنی * ها این همون پیشگویی هست .. زمانی دروازه از جنس رعدو برق باز می شود و شخصی به این دنیا پا خواهد گذاشت تا سرنوشت را عوص کنند ... پشمامم 😐 راسته ... خوب حالا میریم سراع کتاب جادوگر ها ببینم چه نقطه ضعفی دارن . بعد از چند دقیقه تو اون چند تا راحل تو کاغذ مینویسی میری سراع کتاب بعدی که خوابت می بره . جین میاد تو کتابخونه . جین:::هاپو داری چیکار میکنیییی یاااا اینجا کتابخونه اس یا میدون جنگه .. بچه خوابیده .. هی اینجارو ریخت بهم مثل بچه هم خوابیده . دستشو تکون میده و همه جا مرتب میشه میاد بالا سرت . جین:: اون برگه چیه ... هه نقطه ضعف جادوگر ... چی نوشته اینجا ... ها شکستن طلسم ۱ جادوگر بکش یا مجبورش کنن طلسم باطل کنه ... قندیل خطرناک ... زنیکه دیونه .. (مکثی میکنه )ههه پس میخواستی کمک کنی ..اما تو خودت این کارو کردی . سرت بوس میکنه و کتشو مینداز روت و خودش هم کنارت میشنه و اون کتاب که از اول راهت دستت بود بر میدار میخوندش . جین:: فکرکنم هدیه اتو پیدا کردم .
صبح احساس کردی ی چیزی روی بینیت بیدار میشی و یهو جیغ میکشی هم زمانش جین جیع کشید ا/ت:: قربان دیشب اینجا بودین .. این چی کاری بود اخه . جین:: مثل خروس صدات اا ترسیدم .. خوب اومده بودم بهت سر بزنم دیدم خوابیده بودی اینجارو میدون جنگ کردی . ا/ت:: شما تمیزش کردین ...شرمنده. جین:: بی خیال بیا بریم کارا های جشنوارو انجام بدیم. هر دو از اون کتابخونه میاید بیرون که ی دفعه من::: قربان ...او سلام ا/ت خوبی خوشی... قربان بار گل رسید .. دیگه الان باید شروع کنیم وزیر لوکا هم قرار بیاد پیشتون.... اا شما دوتا باهم بودین شب 😗. ا/ت:: سلام 😐🖐🏻. جین:: نه فکر بد نکن (ی لبخند ریز میزنه) ... اها خوب پس اماده شون کن منم با لوکا بقیه کارو میکنیم. ا/ت:: میشه منم کمک کنم منم سلیقم تو چیدن خوبه ها 🥺. جین:: باشه تو به جاسیمین کمک میکنی و منتظر ی بسته دیگه میمونی البته خودش قرار بیاره ممکن یزره ازش بترسی پس منتظرش ببمون ...اه لوکا خودت اومدی خوبه بزن بریم .. /◇ MHM ◇ /
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلم اجی من باز امدم
بازم خوش امدم
میبینم که بعدی رو نزاشتی دلت کتک میخواد
5 روز گذشته و نزاشتیش
اون مغز مگسی که پشمائیل بهت داد رو خوردی ؟
اگه خوردی برو بعدی رو بزار یکم از مغزت کار بکش اون مغز مگس ها هدر نرن
اگه هم نخوردی زود برو بخور
جررر اجی عاشقتم 😂💕
🤏😂 میدونی از رو نمی رم گذاشتمش قشنگم تو برسی
جرررررررر خوشحالم که گذاشتیش
ملیکا جون نمیخوای پارت بعدیو بزاری😞☹بزار دیگه🥺😘❤
قشنگم تو برسی گذاشتم مرسی حمایت میکنی 🥺💕
مرسی عزیزم 😘❤
چرا بعدی رو نمیزاری
خو ادم حوصلش سر میره
چیکار کنم داستان قشنگ نداری معرفی کنی اجی ؟
البته هیچ داستانی به پایه داستانه تو نمیرسه
مرسی قشنگم فعلا دارم می نویسم
میتونی بری تو پروفم ی لیست زدم داستان های پیشنهادی راز یک جنایت خیلی قشنگ اون بخون 🥺💕😅
باشه
شـــــــــــت این داستان خداس، ببین من مغز انیشتین رو هم داشتم نمی تونستم همچین داستانی رو بنویسم، این داستان یا باید کتاب بشه یا فیلم 😉🌈
وای مرسی قشنگم 🥺💕 خجالتم میدی 😅👐
خوش حال شدم دوست داشتی 😊💜
پارت بعددددددددددددددددددددددد
چشم اجی 🥺💕 یز
ملیکا تا حالا همچین داستانی تو زندگیم نخوندم خیلیییییییییی عالیه همینطوری ادامه بدی😍😍😍😍😍🤩🤩🤩🤩🤩😘😘😘😘😘🥰🥰🥰🥰💜💜💜💜💜💜💜💜
ممنون قشنگم 🥺💕💜
پس چی این ادامه میدم 🥺🤭✌
کرکهایم گز داده شدند...
عالی بوووووود مامانی ...
بهترین داستان تستچیهههههه
مرسی گوگولی🥺💕
😅 والا فکر نمی کنم بهترین باشه داستانم بقیه رو میبینم داستانشو خفنه 😅خجالتم میدی
نخیرم داستان مامانم از همشون بهتره
عررررررررررررررررررررررر ملیکا باورت نمیشه این چندروز عین سال ها گذشت عرررررررررررررررررررررررترررررررررررررررررررررررررر داستانت فوقعلاده هست خیلی خوبه من هنوز دادم عر میزنم
حالاکه گذاشتیش نمیکشمت البته اگه زود نزاری قول نمیدم با تفنگم که پر از گلوله کردم میام سراقت
مرسی شقنگم 🥺💕😐 خودم فکر نمی کردم خوب باشه خوش حالم که دوست داشتی 🥺💕💜
جرر اجی هنو تنفگ داری 😐😂 اوه اگه پر باید کم کم پارت بعدی بنویسم 😂😐💥
اره بنویس
بلاااااااخخخخخخخرههههههههه اومد😀🎊🎉
عالییییییییی بود😻💛
اره 💥💥🥳🥳
مرسی قشنگم 🥺💕
واییییییییییی ممنون 😍🤩
عالی بود ❤
اییی خواهش میکنم 🥺💕
خوش حالم که دوست داری داستانمو 💜