
بچه ها یه نفر توی یک تستم به کیپاپ هیت داده😤😠
رفتیم سوار ماشینی شدیم که حاضر کرده بودن 😐 💔 😌 😌 ( یه نکته بگم ؟ ؟ 😐 💔 میگم 💔 😌 مدرسه ها تعطیله تو داستان 😌 💔 و توش تابستونه و اینکه از پارت بعد میره زمانی که میره دانشگاه گفتم بگم 😐 💔 😍 ) اوففف دلم برا رکسا تنگ شده ها 😍 😍 😌 😐 💔 ☆ نیم ساعت بعد ★ : صدای خر و پف کای و اریان میومد 😐 💔 😐 😶 😑 بلاخره رسیدیم به خونهههه 😍 😍 😍 😌 💔 ( بچه ها یه نکته دیگه 😐 💔 اینکه اینقدر استیکر میزارم برا رنگ و آب داستانه 😐 😍 💔 ) سریع اومدم بیرون 😍 😍 😐 💔 رفتم تو خونه و گفتم : ( ما برگشتیمممم 😍 😍 😍 😐 💔 😌 ) مامان اومد و گفت : ( پس اریان و کای کوشن 😐 💔 😐 ؟ ؟ ؟ ) گفتم : ( تو ماشین خوابن 😐 💔 ) گفت : ( اها تازه برو پیش رکسا 💔 😐 💔 نبودی اینقدر پارس کرد مغذمونو خورد 😐 💔 😐 چیکارش کردی اینقدر بهت وابسته شده 😐 💔 تو این چند روز ؟ ؟ 😑 😑 💔 😶 🤨 ) گفتم : ( هیچ.... ) تا اومدم ادامه بدم رکسا پرید بغلم و صورتمو لیس زد 😐 💔 😑 😍 گفتم : ( خوبی رکسا خانم 😍 😍 😍 ) یه پارس کرد که فکر کنم یعنی اره 😐 💔 😍 گفتم : ( دلت تنگ شده بود برام ؟ ؟ ؟ 🤨 🤨 😌 💔 😍 ) یه پارس دیگم کرد 😐 💔 که اینم فکر کنم یعنی اره 😐 💔 😍 😍 باهاش رفتم تو اتاقم 😐 😐 💔 جاشو گذاشتم روی میزی که مخصوص همین کار بود 😐 💔 😍 😍 گفتم : ( برو توش 😌 😌 😐 💔 ) اما نرفت فکر کنم میترسه دوباره برم یه جایی 😍 😍 😍 😌 😐 💔 گفتم : ( نترس دیگه جایی نمیرم 😌 😌 😍 😐 💔 ) اونم رفت توی جاش 😍 😍 😍 😐 💔 عررر دخترکم چه باهوشه 😍 😍 💔 😌 😐 بچم به مامانش رفته 😌 😌 💔 😐 ( بچه ها فکر نکنین که یادم رفته تو مشخصات بنویسم مغرور ها 😐 💔 ایشون مغرور نیستن برای خنده شما اینجوری مینویسم و اونم اینجوری میگه 😐 😐 😐 💔 😌 ) منم رفتم روی تختم و پتو رو تا گردنم کشیدم بالا 😐 💔 😌 خو چیه 😑 💔 کولر روشنه منم سردمه 😐 💔 😌 ( منم تو موقعیت ا/تم 😐 💔 😑 فقط پتو مو نکشیدم روم چون پتو رو مخمه 😐 💔 😑 )
گوشیمو از تو جیب هودیم در آوردم 😍 😍 😌 😑 💔 رفتم تو تستچی 😐 💔 😑 😍 ( 💔 😑 😐 ) عررر یه داستان اومده به اسم عشق یه هویی 😍 😍 برم بخونم ( تبلیغ داستانم تو داستان خودم 😐 😐 😑 💔 😌 ) رفتم خوندمش وا 😐 💔 اینکه زندگیش کپی زندگی منه 💔 😐 😑 عاشق پسره که اسمش کوکه میشه 💔 😐 😑 😶 ولش کن خیلی خستم صبح زود پا شدم 😑 😐 💔 😶 😍 یکم بخوابم خستگیم در شه 😍 😍 😶 😌 تا چشمام رو گذاشتم رو هم خوابم برد 😴 😴 🥱 پنج ساعت : بعد ساعت ۳ ظهر : یه دلم میگه برم برم . . . . ( 😐 💔 😶 ) دستمو گذاشتم رو پاسخ گوشیم گفتم : ( بله ؟ ) صدای میا اومد که گفت : ( ا/تتتتتتتتتتتتت 😡 😡 😡 😡 🤬 چرا وقتی اومدی بهم سر نزدییییییی 😡 😡 😡 😡 😡 😡 🤬 ) با صدای میا خواب از سرم پرید 😨 😨 😰 گفتم : ( معذرت خونه عموم بودم 😰 😰 😰 ) گفت : ( برای من بهونه تراشی نکن 😡 😡 😡 😡 همین الان پاشو بیا خونه ماااااا 😡 😡 😡 🤬 ) گفتم : ( باشه خوب باشه تا ۱ ساعت دیگه اونجام 😶 😶 💔 😰 ) گفت : ( بجنبببببب 😡 😡 🤬 🤬 🤬 🤬 🤬 ) سریع بلند شدم و یه هودی پوشیدم 😐 💔 😐 💔 هودیه رنگ صورتی مشکی و سفیدو داشت میدونم این کاره اریانه 😡😡 که به میا گفته ما برگشتیم 😡 😡 🤬 😈 🔪 🔪 سریع رفتم پایین دنبال مامان بابا گشتم نبودن 😐 💔 اریان و کای هم همینطور 😐 💔 😶 حالا ولش کن رفتم به راننده گفتم : ( میخوام برم خونه میا 😐 😐 💔 😑 ) گفت : ( چشم خانم ☺️ ☺️ ) اونم حرکت کرد * یه ربع بعد * : بلاخره رسیدیم 😮💨 😮💨 پیاده شدم رفتم تو خونه 😀 😀 😨 😨 😨 چرا اینجا اینقدر تاریکه 😱 😱 یهو چراغا روشن شد اریان 😡 کای ☺️ رونیکا 😐 و کوک 😨 و میا ☺️ و مامان بابا ☺️ ☺️ و مامان بابای میا ☺️ ☺️ اونجا بودن 😐 😐 😐 💔 💔 یهو همه گفتن : ( تولدت مبارککککککک 🥳 🥳 🥳 🥳 🥳 ) عرررر یادم رفته بود تولد ۱۶ سالگیمه 🤩 🤩 🤩 🤩 🤩
پس قرار بوده سوپرایزم کنن 😐 💔 😐 💔 🤩 به همه نگاه کردم 😐 💔 به کوک که رسیدم . . . . . . . . 😨 😨 😨 😨 یاد خوابم افتادم 😨 😨 😨 😐 💔 آریان که فکر کنم از قیافم و کارام فهمید 😨 😨 😐 💔 بقیه هم اهمیت ندادن 😨 😐 💔 💔 😐 💔 😨 مامانم گفت : ( چرا نمیای دخترم 😐 💔 😐 هم تو خسته شدی از وایسادن هم ما 😐 💔 😐 💔 😐 ) همه زدن زیر خنده 😐 💔 😐 💔 جز من و کوک 😐 💔 😨 اون که به من خیره شده بود منم ضایع شده بودم 😐 💔 😐 💔 یهو . . . . . . . . . . . یهو برادر میا که از من کوچیکتر بود پرید بغلم 😐 😐 💔 😨 ۳ سالش هست 😐 😐 😐 💔 💔 💔 اسمشم فیلیکسه 😐 😐 😐 😐 💔 💔 💔 من همیشه باهاش بازی میکنم 😐 😐 💔 و اونم خیلی منو دوس داره 😐 💔 اما انگاری کوک بعضی موقع ها حسودیش میشه 😐 😐 😐 😐 😐 💔 💔 💔 💔 فیلیکس گفت : ( تولدت مبارک اجی ا/ت ☺️ ☺️ ☺️ ☺️ 😀 ) کوک اخماش رفت تو هم 😐 💔 💔 😐 گفت : ( خب ا/ت بیا کادو ها رو باز کن 😡 😡 😡 😡 😑 🔪 🔪 ) و به زور یه لبخند فیک زد 😐 😐 💔 😑 این چشه 😐 😐 💔 مامانم گفت : ( اره ا/ت بیا ☺️ ☺️ ☺️ ) منم فیلیکسو گرفتم بغلم و همه رفتیم رو مبل نشستیم 😐 😐 💔 منم فیلیکسو رو پام نشوندم 😐 😐 💔 از زبان کوک : مامان که اعصبانیتم رو دید به فیلیکس گفت : ( نمیخوای بیای پایین ☺️ ☺️ ا/ت خسته میشه ☺️ ☺️ ) اونم اومد پایین و کنار ا/ت نشست 😐 😐 😐 💔 😐 😡 😡 😡 😡 😡 😡 😡 ( من فقط فکر میکنم امشب یه قاتل و یه مقتول به دست میاد یا شمام اینجورین ؟ 😐 😐 😐 💔 😑 ) اول کادو های کوکی رو باز کردم 😍 😍 😐 💔 😳 چون دو تا چیز بود یکی یه گردنبند با پلاک نت موسیقی 🎵 🎵 🎶 و یه گردنبند دیگه که یه پلاک گل عجیب غریب اما خوشگل داشت 😐 😐 😍 😍 💔 😍 بعدش مال آریان رو باز کردم 😍 😍 😍 یه گردنبند با یه پروانه بزرگ و دوتا پروانه کوچیک 😍 😍 😍 😍 😍 🦋 🦋 بعدشم مال کای رو باز کردم 😍 😍 😍 😍 یه گردنبند با پلاک ماه 🌛 که به زنجیر ستاره ⭐ ⭐ وصله 😍 😍 😍 😍 🤩 بعدش از آریان کوک 😑 😐 💔 و کای تشکر کردم 😍 😍 😍 🤩 و رفتم سراغ کادوی میا 😍 😍 🤩 💔 😐 ☺️ یه دستبند با شکل قلب 💛 💛 از میا تشکر کردم 😍 😍 🤩 😑 کادوی رونیکا رو باز کردم یه دستبند خیلییییییییییییییییی خوشگل بود 😍 😍 😍 🤩 ( معذرت هرچی سعی کردم توصیف کنم نشد 😑 😑 💔 😐 )
کادوی زن عمو رو باز کردم یه دستبند طلا با شکل های قلب 😍 😍 😍 🤩 تشکر کردم و کادوی عمو رو باز کردم 😍 😍 یه گردنبند با قلب که وسطش یه شکل دیگه بود 😍 😍 😍 🤩 😐 💔 از عمو تشکر کردم 😍 ( ببین چقدر خوب توصیف می کنم 😐 💔 😑 💔 😐 ) بعد کادو بابا رو باز کردم یه گوشی مدل بالا بودددد 😍 😍 😍 😍 ( معذرت خیلی تو مارک گوشی و همچین چیزایی وارد نیسم 😐 😐 😐 😑 💔 ) کادو مامان رو باز کردم 😍 😍 😍 یه گردنبند با طرح طاووس و گوشواره 😐 😐 😍 😍 🤩 از مامان و بابا هم تشکر کردم 😍 😍 🤩 بعد کادو فیلیکس رو باز کردم یه ساعت با رنگ کهکشانی 😍 😍 🤩 و یه دستبند 😍 😍 🤩 🤩 😍 بهش گفتم : ( خیلی ممنون عزیزم ☺️ ☺️ 😀 ) این عزیزم آخرو که گفتم کوک انگار جوش اورد 😐 💔 😑 بعد کادو مامان میا رو باز کردم 😍 🤩 اونم یه ساعت صورتی کمرنگ با یه دستبند بود 😍 😍 😍 😍 🤩 😍 کادوی بابای میا رو هم باز کردم 😍 😍 😍 🤩 🤩 🤩 یه گردنبند خیلی خوشگل بود 🤩 🤩 ( چه توصیف گر خوبیم من 😐 😐 😐 😑 💔 🔪 😂 ) از همه کلی تشکر کردم 🤩 😍 😐 💔 😑 چیه خو از تشکر کردن خوشم نمیاد 😐 😑 🔪 💔 اما مجبور بودم 💔 😐 😑 🔪 ( ساعت ۰۳:۴۴ صبحه و من دارم مینویسم 😐 😑 💔 و فردا باید ساعت ۹ بیدار شم 😐 😑 🔪 💔 چون ساعت ۳ ظهر کلاس زبان دارم و هنوز تکلیفاش رو ننوشتم 💔 💔 😐 😑 😖 ) بابا گفت : ( خب من یه رستوران رزرو کردم ☺️ ☺️ غذا های خیلی خوبی داره ☺️ ☺️ 😍 بیاین بریم اونجا 😍 ) همه قبول و تایید کردن 😑 😐 💔 ( چه چیزی گفتم 😐 😐 💔 😑 🔪 ) فیلیکس بهم گفت : ( اجی ا/ت میشه امشب اینجا بمونی و با من بازی کنی ؟ 😀 😀 😍 😍 ) ( میگم این نیش باز فیلیکسو جایی قبلا ندیدیم ؟ 😐 💔 😑 🔪 من در معرض فشارم 😑 😐 مامانم کنارمه همش میگه بخواب 😐 💔 😑 🔪 🔪 🔪 هیعععییی خدااا 😐 😑 💔 💔 ) نگاه سنگین یکیو حس کردم سرمو اوردم بالا 😐 😑 🔪 💔 💔 کوک با اخم بزرگی بهم نگاه میکرد و با نگاهی که توش میگفت : ( بگو نه 🔪 😡 😡 😡 ) بهم زل زده بود 😐 😨 نگاهش خیلی ترسناک بود 😨 😱 برا همین گفتم : ( ببخشید فیلیکس امروز کار دارم 😖 😶 ) خواستم عکس بزارم گفت بزرگه معذرت میخوام
فیلیکس غمگین گفت : ( باشه اشکال نداره 🥺 🥺 🥺 🥺 ) و ادامه داد : ( اما زودی بیا باشه 😍 😍 ) گفتم : ( نمیگفتی هم میومدم 😉 😉 😉 نمیتونی به این راحتی از دست من خلاص شی 😐 💔 🙂 🙂 😀 😀 ) ( کوکی اخه این بچه ۳ ساله رو رقیب میبینی ؟ ! ؟ 😐 😑 💔 🔪 😶واقعا که 😐 💔 ) گفت : ( اجی ا/ت تو خیلییییییییییییییییی خوبی 😀 😀 😀 😀 😍 🤩 ) گفتم : ( به تو رفتم دیگه ☺️ ☺️ 😐 😉 😉 🙂 ) قیافش اون لحظه 😍 😍 ( نه کوکی حرفمو پس میگیرم 😐 💔 انگار این فیلیکسم عاشق شده 😐 😐 😐 😐 🔪 💔 مواظبش باش 😐 😑 😶 🔪 💔 💔 ) مامانم گفت : ( ا/ت با فیلیکس برین توی ماشین اریان کوک و کای و میا ما بزرگا هم میایم 😉 😉 ☺️ ) گفتم : ( باشه 😶 ) بلند شدم و فیلیکسم بقل کردم 😐 💔 🔪 😶 هیعععییی خدااا 😐 😐 💔 😶 🔪 و رفتم توی ماشینی که بقیه توش بودن 😶 💔 😐 🔪 میا گفت : ( ا/ت 😶 😶 ) گفتم : ( ها ؟ 😶 😐 😐 💔 ) گفت : ( بی تر ادب ها چیه بگو بله 😶 😐 😐 💔 💔 🔪 ) گفتم : ( میگی یا میگی 😐 😑 🔪 💔 ) میا گفت : ( کسی برا این حرف جواب داره ؟ 😐 😐 💔 😶 🔪 ) اریان و کای گفتن : ( نه 😐 💔 ) کوک گفت : ( من دارم 😐 😐 💔 ) میا گفت : ( چیییی 😀 😀 ) کوک گفت : ( سکوت 😐 💔 ) ( یه توضیح بدم برا جواب کوک ؟ 😐 😀 میدم 😐 💔 🔪 ببینین منظورش این بوده اگه بتونی اینو جواب بدی نمیتونی بقیهشو جواب بدی 😐 💔 😐 💔 ) کوک ادامه داد : ( من همیشه رو حرفاش فکر میکنم و یه جواب در میارم 😐 💔 اما همیشه با یه حرف دیگه جلومو میگیره 😐 💔 خیلی زبونش تیزه مثل شمشیر 😐 💔 ) گفتم : ( بچه ها 😐 💔 ) گفتن : ( ها 😐 💔 ) گفتم : ( بی تر ادبا ها چیه بگین بله 😐 😐 💔 ) گفتن : ( میگی یا میگی 😈 😈 😈 ) گفتم : ( نمیگم ☺️ 😐 💔 ) کوک گفت : ( حتی برا حرفا خودشم جواب داره 😐 💔 ) ( بچه ها من الان تو خواب و بیداریم اگه اشتباه نوشتم معذرت 🥱 🥱 اخه ساعت ۰۴:۴۰ صبحه 😐 💔 ) میا گفت : ( بگو خو حالا 😐 💔 ) گفتم : ( آرومتر حرف بزنین فیلیکس تو بقلم خوابش برده 🥱 🥱 😍 😍 😐 💔 کوک گفت : ( ایشششش 😒 😒 😒 ) گفتم : ( زهر مار زهر عقرب 😐 😑 😑 💔 🔪 ) کوک گفت : ( اینه 😏 😏 )
............... ادامه تو نتیجه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام دخترى درگير😐
تو تست آجى مى شى كامنت دادم نديدى😐
بد يه سوال واس چى اسمتو نوشتى توهِيونگا؟😐
درستش Taehyung نه Toheionga😐
راستى ميشا گروه زده سر در گمه چه كنم😐
باعهههههههه 😃😃😃😃😃 دلم برات تنگ شده بود میشا کی بود 😐😐 یادم میره خو 😐 تازه من چیکار کنم سردرگمی بهش مشاوره بده 😐💙😐😑 تازه تو زاده شدی تا به من گیر بدی ها 😑😑😐💙
اصن برا چی سردرگمه
من فهمید تولدشه می خوان سوپریزش کنن والا خوبه من چند روز دیگه تولدم مامانم میگه حالا یه کیک میگیرم بشین بخور😐💔
خب دیگه تو میشی نوه ی انیشتین آنیشگشاد 😐💙 من خودم وقتی رفت تو ماشین این به ذهنم رسید تولدش باشه موندم تو چجوری فهمیدی 😐
😂
خیلی خوب بود حتما ادامه بده
ممنون و باشه حتما
میدونستین چیزی به نام کامنت و لایک = زودتر نوشتن پارت جدید وجود داره 😐😐فقط مهدیا انگار میخواد پارت جدیدو زود بزارم 😐😑😑
عالییییییی بعدیییی
ممنون بعدیو دارم مینویسم 😊😊