🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
آنا:چشمامو باز کردم یه روز دیگه روزی که قرار بود از این خونه بریم روزی که خونه ای ک 11 سال توش زندگی کردم که بودیم از اونجا بریم فقط بخاطر این مرگخوار ها همش از ترس ولدمورت و دار و دستش مرگخوارا همه شهرو گرفته بودن!
همینطور تو فکر بودم که صدای خاله اومد خاله لوسی خیلی مهربونه وقتی که پدر مادرمو از دست دادم اون منو مثل بچه خودش بزرگ کرد خاله لوسی یه دختر به نام لارا داره که 1 سال از من کوچیک تره من و لارا مثل دو تا خواهریم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
ادامه بده حتما♥️
عالیییی آجی حتما ادامه بده❤❤❤
ادامه رو بزار منتظرم
من رو که میشناسی دیگه😐؟؟؟
اره دراکو در چطرومی 😂
چشم میزارم
تو بقیه اش موندم 😐
ممنون همسر عزیزم تو خوبی؟😂
یکم اندیشه بتون
ممنونم عزیزم فکر کنم بهش
سلام امیلیا جون
این دعوت نامه شما برای تست مهمونی پاترهدا/مالفوی هدا هست🎫لطفا تشریف بیارید.
چشم حتما
داستان قشنگیه💕
ممنونم اندورمیدا جون
عالی ادامه بده💃
مادیم کجایی چند روزه نیستی دل تنگت شدیم😂😈😐📿
هستیم دیگه 😂بیشتر ازین؟ 💃😑
ممنونم اقای مالفوی
عالی عاج♡
😘😘😘😘
داستان قشنگیه👏👏
ممنونم میترا جان
آره به نظر من قشنگ بود👌🏻😎
ممنونم کاغذ جان 😂
عالی بود
ممنونم 😍