
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
آنا:چشمامو باز کردم یه روز دیگه روزی که قرار بود از این خونه بریم روزی که خونه ای ک 11 سال توش زندگی کردم که بودیم از اونجا بریم فقط بخاطر این مرگخوار ها همش از ترس ولدمورت و دار و دستش مرگخوارا همه شهرو گرفته بودن! همینطور تو فکر بودم که صدای خاله اومد خاله لوسی خیلی مهربونه وقتی که پدر مادرمو از دست دادم اون منو مثل بچه خودش بزرگ کرد خاله لوسی یه دختر به نام لارا داره که 1 سال از من کوچیک تره من و لارا مثل دو تا خواهریم.
خاله لوسی:بچه ها صبح شده پاشید زود صبحونتونو بخورین که بریم ولی ما هنوز خوابمون میومد🙂😂بخاطر همین چیزی نگفتیم😐😂 دوباره خاله گفت:باشه ولی اگه پا نشین خبری از صبحونه نیست تازه همینجا میزاریمتونو میریم😐😂 یهو من و لارا هول شدیم که بهمون صبحونه نرسه و سریع پاشدیم یهو دوتایی از تخت افتادیم پایین😂🤦♀ اینم بگم که من رو تخت سمت چپ میخوابم لارا هم سمت راست
خلاصه پاشدیم و رفتیم سراغ صبحونه.... خاله لوسی:به به دوتا خوابالو چه عجب پاشدین شما لارا:مامان من هیچوقت نمیتونم از صبحونه دست بکشم☺️😂 آنا:منم همینطور😂✋ خاله لوسی لبخندی زد و گفت:باشه پس سریع صبحونتونو بخورین که وسایلو جمع کنیم و بریم لارا:مامان نمیشد نریم خاله لوسی:منم خیلی دوست داشتم بمونیم ولی نه باید بریم آنا ناراحت شد و گفت:واقعا معذرت میخوام شما بخاطر من مجبور شدین برین😔
شوهر خاله جاستین که تازه از بیرون اومده بود با مهربونی گفت:این چه حرفیه بخاطر جون خودمونم شده باید میرفتیم آخه این مرگخوارا و دمنتور ها برای آدم آرامش نمیزارن ک آنا لبخندی زد بعد خوردن صبحانه همه باهم آماده شدن و وسیله هاشونو بار زدن و آماده رفتن به خونه جدید شدن به شهری که اذیت و آزار کمتری باشه

ببخشید کم بود از این به بعد سعی میکنم که بیشتر بزارم و اینکه دوستان اگر میخواهید انتظار اون داستان قبلب را نداشته باشید توی اینترنت بزنید کلی ریدل بعد این و بزنید بعد در اخرش وقتی تموم شد بهم بگید چون من میخوام اخر داستان و خودم بنویسم
🖤🖤🖤💚🖤💚🖤💚💚
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه بده حتما♥️
عالیییی آجی حتما ادامه بده❤❤❤
ادامه رو بزار منتظرم
من رو که میشناسی دیگه😐؟؟؟
اره دراکو در چطرومی 😂
چشم میزارم
تو بقیه اش موندم 😐
ممنون همسر عزیزم تو خوبی؟😂
یکم اندیشه بتون
ممنونم عزیزم فکر کنم بهش
سلام امیلیا جون
این دعوت نامه شما برای تست مهمونی پاترهدا/مالفوی هدا هست🎫لطفا تشریف بیارید.
چشم حتما
داستان قشنگیه💕
ممنونم اندورمیدا جون
عالی ادامه بده💃
مادیم کجایی چند روزه نیستی دل تنگت شدیم😂😈😐📿
هستیم دیگه 😂بیشتر ازین؟ 💃😑
ممنونم اقای مالفوی
عالی عاج♡
😘😘😘😘
داستان قشنگیه👏👏
ممنونم میترا جان
آره به نظر من قشنگ بود👌🏻😎
ممنونم کاغذ جان 😂
عالی بود
ممنونم 😍