
خب.. با یه داستان شاد و هیجان انگیز اومدم امیدوارم خوشتون بیاد
با دو تا لیوان قهوه به سمتم اومد و یکیشو بهم داد^^&اومم قطعا باید خوشمزه باشه. مخصوصا این که.. صورتشو با شیطنت جلو آورد ابروهاشو بالا انداخت و ادامه داد: اگوست دیـ اعـظم گرفته باشه.. و شروع کرد به خندیدن* اونم خندش گرفته بود : دختره ی دیوونه.. چار چشمی نگاهشو به لیوان قهوه داد و سعی کرد بدون فکر کردن به اینکه چقـدر میتونه داغ باشه ـ^^ـ یه قلپ گندشو بریزه تو هلقش🙂😂 آیییییی اوفف اوفف... و بی وقفه شروع کرد به خندیدن و فوت کردن دهنش.. شوگولی هم که.. ظاهرا از خنده نفس کم آورده بود.. &یاااا.. زنده ای؟! گوشیشو با حالت نمایشی کنار گوشش گرفت و گفت: الووو.. اینجا احیانا بیمارستانه؟!..😂 خب البته که بیمارستانه.. چی میخواسم بگم.. آها.. اینجا یه بیمار در حالت وخیم داریم.. علائم...
*گوشی رو از دستش گرفت و گفت: فعلا که من برای تو باید به تیمارستان زنگ بزنم تا مردمو روانی نکردی.. بعد ادای تاسف خوردنو در آورد و به سرعت سرشو به طرف اون برد که لبخند زده بود: نگاه کن.. گوشه لبشو به دندون گرفت و با حالتی که قطعا مال اگوست دی بود دستشو روی لبای اون کشید و ادامه داد: فکر آسیب زدن به چیزی که مال منه رو.. گازی از گوشش گرفت و گفت.. از سرت بیرون کن بیبی.. &لبخندشو پهن تر کرد و گفت: تا وقتی مال توئه بهش کاری ندارم اگوست دی.. سرشو جلوتر برد و گفت.. من.. تو را.. دیوانه خواهم کرد. و شروع کرد به خندیدن *دستشو دور کمرش حلقه کرد و گفت.. اگه دیوونه نبودم که یه دیوونه رو مال خودم نمیکردم و صورتشو جلو ی اون برد و با شیطنت ابرو هاشو بالا انداخت.. & خودشو از بغلش بیرون کشید و گفت: یاا.. فک کردی.. کی گفته من مال توئم... * اگوست دی حالت جدیشو حفظ کرد و گفت:
کی گفت تو.. & به سرعت برق بهش چسبید و گفت: چیـ... پس کی.. کی رو میگفتی.. جمله آخرشو با صدای آروم و کیوتی گفت.. * مهمه؟ فک کنم گفتی که تو مال من نیستی.. منم تو رو نمیگفتم که.. &بینیشو بالا کشید و همونطور که لباشو گاز میگرفت بهش نگاه کرد.. *خب.. حالا که اینقدر اصرار میکنی بهت میگم کیو میگفتم.. لبخندی زد و گفت.. دختر کوچولوی کیوتی که.. کاملا دیوانست و الان توی بغلمه.. & خنده ی کوچیکی کرد و محکم تر گرفتش.. * فک کنم بهم گفت مال من نیست.. نه؟.. انگار از اعتراف گرفتن از اون دختر که تا دم گریه برده بودش لذت میبرد😂 &سریع سرشو روبروی صورتش برد و گفت:خبــ نمیدونم.. ابروهاشو بالا انداخت و گفت.. احتمالا باید بری دکتر تا بفهمی گوشات درست شنیدن یا نه.. و همون طور که بلند بلند میخندید با تمام سرعت فرار کرد تا از مرگ حتمی نجات پیدا کنه🙂😂
*که از دست من فرار میکنی هاا.. اگه دستم بهت نرسه.. و همین طور که میخندید دنبالش دوید..🙂💫& یااا.. هر چقدرم تلاش کنی نمیتونی منو... و جملش با دیدن اگوست دی اعظم روبروش نصفه موند..😂* ادامش..؟ نمیتونم تو رو چی؟.. و جلوتر میرفت.. & اگه فقط یک قدم دیگه جلو بیای.. هااا اگوست دی.. هواشناسی گفته دقیقا در منطقه ای که ما تو سئول الان توش هستیم.. ساعت.. نگاهی به ساعتش انداخت😂 و گفت.. ساعت یازده و چهل دقیقه.. و به اگوست دی که هر لحظه جلوتر میومد نگاه کرد.. یک فاجعه رخ میده و شهاب سنگ بزرگی اینجا فرود میاد.. حالا اگه دوست داری هدف شهاب سنگ بشی مشکلی نیست.. و عقب عقب رفت که به بن بست برخورد..* شهاب سنگ.. اومم کاملا درسته. & چشماش برقی زد که اگوست دی ادامه داد: شهاب سنگ دقیقا خودتی که از هر فاجعه ای پردردسر تری. و در یک لحظه به سمتش حمله ور شد👻😂
& یااا.. ولم کن.. نگاهی بهش انداخت.. و دستاشو دور گردنش حلقه کرد.. ناخودآگاه لبخندی زد و گفت: فک کنم تنها هدفم از زندگی.. دزدیده شدنم توسط تو باشه.. ن.. قطعا فک نمیکنم.. مطمئنم.. و چشماش برقی زد.. * شوگا دستشو روی موهاش کشید و با حالت سوالی گفت:میخوای بدزدمت؟؟ & همون طور که کاملا توی بغلش بود سرشو اورد بالا و گفت: آرعـ منو بدزد.. هر وقت که خواسی.. هر جا که خواسی.. سرشو گذاشت روی سینه ی اون، به مردمی که رد میشدن نگاه گذرایی انداخت و با صدای آرومی گفت..فقط میخوام که پیشت باشم ددی.. *لبخندی زد و گفت: مطمئن باش که تا آخرش پیشمی بیبی.. سرشو بالا برد و نگاهی به آسمون انداخت..
& خمیازه ای کشید و گفت:فردا.. پس فردا.. و هر روز و شبی که برسه.. من میگرمت.. محکم محکم.. *چرا میخوای منو بگیری؟.. ها؟.. با شیطنت گفت و تکخنده ای کرد.. & خب معلومه.. سرشو برگردوند و گفت: چون اگه یه لحظه من پیشت نباشم از تنهایی و افسردگی و عوامل دیگری همچون عشق😊 میمیری😂 * سرشو برگردوند و گفت : که من میمیرم آرع؟ & نـ قطعا این کاملا اشتباهه.. چون خودم میمیرم.. * حتما از تنهایی و افسردگی و عوامل دیگری مثل عشق هاا؟ و خندید و بهش نگاه کرد که خواب آلود مست چشماش شده بود.. & دقیقا.. و اونو بیشتر به خودش چسبوند.. * آه بیبی.. میدونی چیه.. خیلی تشنم.. & تشنه چیـ؟ با چشمای خمارشون بهم نگاه کردن.. *لبای تو.. و گوشه خیابون.. زیر نور ماه.. بوسه ای عمیق و شیرین رو شروع کردن..* تو مال منی بیبی..& آرع..تا ابد..💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زیبا بید
خوشم اومد
ممنون💜💫