
احتمالا قراره طولانی باشه سعی میکنم ی روز درمیون پارتارو بزارم
چرا چرا انقد سادم ک از همه اتک میخورم سویو:هه کی اخه عاشق ت میش پخمه همش از ی بازی شروع شد ک منه لعنتی توش جرعت برداشتم و باید مخ تورو میزدم ا.ت:هوم باشه سویو:همین؟ باشه؟ نینا:اوه واسا بعد نینا ی مشت زد تو صورتش نینا:اینم جایزت بیا بریم ا.ت:😛 ا.ت:مرسییی اونییی نینا:ماچ پس کلت ا.ت:خب خیلی ممنون من همینحا پیاده میشم نوشا«خواهر بزرگتر نینا»:باشه خدافس نینا:مراقب خودت باش اونی ا.ت:هوم باشه زنگو زدم جیمین درو باز کرد جیمین:چقد گرفته ای دختر ا.ت:هیونگگکگ😭 ته:وایی گریه نکننننن ماجرا رو براشون تعریف کردم کوک:اشکال نداره نونا پیش میاد برو بخواب خسته ای ا.ت:شب بخیر رفتم تو اتاقو درو بستم احساس کردم صدای حرف میاد گوشمو چسبودم ب در
هوپ:بچه هاااا ما ب جین هیونگ قول دادیم مراقبش باشیم نامجون:اون کلمونو میکنه کوک:امشب میاد و اگه بفهمه ته:زنده نمیمونیم دینگ دینگ«صدای ایفون» یونگی:ب....ب...بچه ها هیونگ اومد جیمین:پناه بگیریدددد کوک:شقه شقهمون میکنه ته:بعدش مارو سرخ میکنه کوک:بعد میده ا.ت بخوره هوپی:فعلا بیاید وانمود کنیم خوابیم ک تا فردا صب زنده بمونیم نامجون:هوم بش منظورشون چی بود هر چی ک بود خیلی ترسیده بودن جین چیکارشون قرار بود بکنه چرا نگران من بود بیخیال تا فردا صب خوابیدمو فردا: ا.ت:صب بخیییررر ع همه خوابن ترسوها جین:سلام ا.ت:جینننننننن وای چقد تو این دوسال بزرگ شدی جین: :»
کم کم همه بیدار شدن کوک:او ه...ه...هیونگ بی....بی...بی.بیداری؟ جین:لکنت زبان گرفتی؟:/ بعد جیهوپ ی پس گردنی زد ب کوک زیر لب گف: ی دو دیقه خفه خون بگیر جین:خب ا.ت وضعیتت چطوره روابط عاشقانت چطور پیش میره گریه نکردی ک؟ از حرفای دیروز بچه ها فهمیدم نباید چیزی بگم ا.ت:عوم نه همچی خوبه:) جین:دروغ ک نمیگی؟ هومممم؟ ی ذره استرس گرفتم ا.ت:ن....نه جین:تو چشای من نگاه کن ا.ت:گفتم ک همچی خوبه جین:خب خوبه نامجون با نگاهش داش تشکر میکرد لبخندی زدمو صبحونمو خوردم جین:راستی امشب ب خاطر برگشتن من ی دورهمی داریم کوک:عوم خوبه ا.ت:یونگی کجاس؟ جیهوپ:خودت چی فک میکنی؟ ا.ت:عو خوابه صبحونم ک تموم شد رفتم رو مبل ولو شدم و زدم کانال .... (اسم کانالای کره ای یادم نی😐🤣)
داشت ویرانگر پخش میکرد وای من عاشق این سریالم یخورده خوراکی اوردم و دوباره ولو شدم (بعد از صبحونه خوراکی😐🥲) قسمت اخرشو داشت پخش میکرد انقد قشنگ بود ک گریم گرفت یهو تلوزیون خاموش شد جین:یااااا صد دفعه گفتم چیزایی ک ب گریه میندازنتو نبیننن ا.ت:عم راستش این اولین باره ک گفتی:/ جین:حالا هرچی زنگ در خورد با حالت سرخوشانه ای گفتم ا.ت:من باز میکنمممم میدونستم نینا بود امروز برنامه چیده بودیم تا ساعت ۸ شب نینا:ا.تتتت ا.ت:نیناااا بقلش کردمو در گوشش گفتم:جریانه دیروزو لو نده جین بفهمه پسرارو پاره میکنه نینا:بش اولین برناممون اشپزی بود ا.ت:پسرا ناهار با ما جین:عاخییششش بالاخره میتونم استراحت کنم کتاب اشپزی مامان بزرگمو اوردم مامان بزرگم کیک و غذاهای عجیبی درست میکرد ک بعدا فهمیدم اونا جادویین ( یچی تو مایه هایه جادو های سریال جاست اد مجیک«جادو رو اضافه کن») نینا هم اینو میدونست
نینا:شربت حقیقت؟ ا.ت:کیک ذهن خوانی؟ نینا:ابنبات لال؟ ا.ت:هیچ کدوم از اینا غذا نیستن نینا:کبابه حافظه تصویری غذاس ا.ت:عوم خوبهههه میتونیم کنارش شربت حقیقتو بزاریم نینا و ا.ت:لبخند شیطانی ا.ت:خب گوشت نینا:گوشت ا.ت:پیاز نینا:پیاز ا.ت:نمک اوروز نینا:نمک اوروز بعد رفتیم سراغ شربت ا.ت:لیمو نینا:لیمو ا.ت:شکر لیومو نینا:شکر لیومو و وقت ناهار: ا.ت:پسرا ناهاارر نینا:ت ذهن هیونگ لاینو نگاه کن منم ذهن مکنه لاین ا.ت:حله چشاته موقع ناهار خیلی از خاطرات پسرا رو دیدیم و جر خوردیم از بس خندیدیم
بعدش ک نوبت شربت شد همه شروع کردن ب گفتن حقیقت ته:ا.ت من ی بار از مسواکت استفاده کردم ا.ت:جججییییغغغغغ نامجون:نینا ب نظرم ت خیلی زرزرویی نینا:چ بی ادب:| جیمین:ا.ت ت دیروز گریه کردی و جین هیونگ اگه میفهمید پوست کلمونو میکند جین:من ا.ت رو دوس دارم ولی نمیدونم دوسم داره یا نه نینا:عوق چندش من از علاقه جین باخبر بودم برای همین زیاد شوکه نشدم و همینجوری ردیفی حقیقتا شلیک میشد😐🤣
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
الان جین هیونگ پارشون میکنه🤣🤣🤣🤣🤣
عالی بود ادامع بده💞
چشم حتما😀
منتظر پارت های بعد هستم
چشم حتما😻🍭
ممنونننننننننننننن♥♥♥♥♥♥♥🙃