
ببخشید اخه لایکا و حمایتا خیلی کم بود فکر کردم خوشتون نمیاد😕
وج یه جن بود برای همین حرف نمیزد😶من حالم خیلی بد بود برای همین خون بالا اوردم تصمیم گرفتیم ازین معموریت خلاص بشیم برای همین در برای برگشت میخواستیم ولی دری نبود😮🙁 مجبور شدیم توی معموریت بمونیم از زبان اتنا:داشتیم میجنگیدیم که ایدا خون بالا اورد همون لحظه اون جنه غیب شد بهنی چی برا چی رفت😐😐😐😐 سریع رفتم پیش ایدا اتنا:ایدا ایدا حالت خوبه چیشدی ایدا:😑بریم اون بچهرو پیدا کنیم خلاص شیم کمرم ملاجم شیکست به حدا اتنا:😐😐😐😐ادم نیستی نگرانت بشم ایدا:میدونم😁یاعلییییییی اتی نیگا اتنا:😐😲😮😮برگانم دوراهیه چه کنیمم (توی دوتا راه افتادن یعنی جلوشون دوتا راهرو هست) اتنا:تکی باید بریم الان؟ ایدا:😐عجب اینو ها حاجی تنهای چه کنیم معلوم نیست چنتا جن هست مشالاه
دونه دونه میریم😂😁 اتنا:خا بریم اول سمت راستو بریم ایدا:باچ ) از زبان اتنا۲ دقیقه بعد) ایدا میشنوی چه صداییه😣 ایدا:ا...ارع میشنوم وایسا با سه که گفتم میریم بالا بینیم چیه خوب؟ اتنا:او..کی😥 ایدا ۱...۲...سهههه )پریدنو یه پیرمردو دیدن که دستاش بستست و خیاییی لاغره اتنا:اخییییی بریم بازش کنیم؟ ایدا:نمیدونم حس خوبی بهش دارم ولی نمیتونم بهش اعتماد کنم مثل اون بچه عع )مرده شروع به حرف زدن میکنه) من زندم نگران نباشین کاریتون ندارم ولی شما جن هستین ؟ ایدا:.....کرکانم.برگانم . پشمانم اتنا:از حرفایه دوستم میباره که ما انسانیم😂😑
مرده:من همش تقصیر من بود کاش نمیکردم(گریه میکنه😢😢) ایدا: وات چیشد اتنا:چیشد اقا مرده :شما پلیسین نه؟ ایدا:خیر کاراگاه اتنا:بله ولی کاراگاهیم و برای پرونده پسر گمشده خانو (ایدا میزنه به دست اتنا که براش توصیح نده)مرده :من ه.م.س.ر اون خانوم و پدر اون بچم😢😢😢همش تقصیر منه یه روز که با همسرم دعوام شد تصمیم گرفت خودمو غیی کنم رفتم به کلیسایی که نفرین شده بود به یکتاب دست زدمو اونو خوندم بردمش به خونم بعدش یه وردو اشتباه خوندم🤕
شب که ه.م.س.ر.م به خونه اومد زندگیم ج.ه.ن.م شد اون خواب بود کشتنش من بچمو برداشتم ولی تا خواستم از خونه برم بیرون پام گرفته شد همینطور که کشیده میشدم درو باز کردمو بچرو پرت کردم بیرون به امید اینکه زنده بمونه ولی فککنم خراب کردم😢😢😢😢😢😢😢😭😭😭
ایدا:من واقعا متاسفن اتنا:اروم باشین عبی نداره فقط میشه توضیح بیشتر بدین؟ مرده: من بجااینکه بگم بالدماستکا گفتم بالدماسکاو اون شب اونا زنمو توی خواب مجبور به خودکشی کردن اتنا:ایدا بسه من میرم دستشو باز کنم ایدا:باشه بریم مرده:خیلی ممنون حاا واقعا بچم زندست😃😢 اتنا:بله ایدا:اما اتنا اتنا خ.ف.ه.ش.و گلم (اروم میگه) ایدا:😑😑چشم مرده:هع هع هع(صدا خنده)رابطه شما دوتا مثل دوست بچه گیایه منه😂 ایدا اتنا همزمان:عجب😂😂(همون لحظه پنجره ها باز میشه )و یه مو از اون پایین پنجره معلوم میشه ) مرده:هی اونچیه ایدا:نمدونم بزار بریم باهم ببینیم؟ اتنا و مرده :اره دوقدم که رفتن دیدین یه پسر ۴ ساله اونجا وایساده جلو دیوار مرده از ذوق هنگ کردع بود مرده:او..ن.اون بچه منههههههه باباییییی الان میامممم ایدا:و اتنا:همزمان باهم😐واده هصرت پشممم اتنا:والا یه سال ازون موقع میگذره اتنا و ایدا بهترین کاراگاه اون کشور شدن و مرده رو هم بردن بهش پول دادن و سپردنش به خدا😐😐😐😐
چالش:بازم داستان بنویسم؟اگر بنویسم از بی تی اس باشه یا نرمال خودتون بگید دیه ژانرشم بگین😀
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کجایی تو:///
هوی گاوو واتساپم که نمیای
نیا تو تستام/:
گوشیت خراب شده؟
ایدا کجاییی
عالییییی بود کیف کردم💚⭐
مرسی اجی
سلام واییییی عالی بود ببخشید دیر خوندم واقعا معذرت میخوام. راستی اگه میخوای از بی تی اس بنویسی عاشقانه بهتره به نظرم😘😘
نبابا خواهش میکنم و اره عاشقا نه مینویسم
❤❤
عااا عالی بید😀
عر مرس
اتنا من ایدام اوکی این گوشیه مامانبزرگمه اوکی ؟من ایدام ساعت ۹ ت این بلاگ جدیده اخه اون پاک شده اوکی؟
اتنا من ایدام اوکی این گوشیه مامانبزرگمه اوکی ؟من ایدام ساعت ۹ ت این بلاگ جدیده اخه اون پاک شده اوکی؟
عه اکت پرید؟😔😔اوک