لایک و کامنت فراموش نشه♥️
من:خب همه هستن بقیه:اره هری:منم میام الکس:قرار شد من برم من:هری تو هنوز زخم داری نمیشه هری:ولی حواسم هس من:هری هرماینی:اره هری نمیشه بری رون:خب ببینم ارلین دراکو رو واقعا میخوای تحمل کنی من:مجبوریم وگرنه میره میگه رون:خب میتونیم حافظشو پاک کنیم من:اگه تو بلدی خودت پاک کن ای بابا دراکو ام اومد بالاخره من:دراکو مطمئنی میخوای بیای؟ دراکو:اره میخوام ببینم چه شکلیه فایا:پشیمون میشی حالا از من رفتیم لباسامونو عوض کردیم چون با ردا نمیشد بریم که😐یه شلوار و لباس مشکی با کت مشکی پوشیدم قرار بود به پروفسورا بگیم تابستونو میمونیم و اینکه این چهار روز چون مونده بود به پایان سال و امتحانا تموم شده بود اجباری نبود رفتیم داخل دراکو:یا خدا اینجا چیه دیگه من:خب قبل اینکه دروازه بسته شه باید اکیو بگیم باهم و به رونا فک کنین الکس:دقیقا چرا من:چون بعدش دیگه چوب دستیامون کار نمیکنن الکس:نه اینکه چرا باید بگیم اکیو مگه رِوِنا وسیلس من:نه نمیدونم هرماینی گفت بگین بقیشو خودتون میفهمین
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
داستانت فوق العادست😍💚
مرصی🤩🌈