6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 네긴💫💠 انتشار: 3 سال پیش 1,309 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به پارت جدید از مدل جذابم خوش اومدین. امیدوارم از پارت قبلی خوشتون اومده باشه .
خوب راستش علت اینکه دیر منتشرش کردم این بود که چند روزی بود اصلا حالم خوب نبود😥. واقعا نمیتونستم داستانم رو ادامه بدم سه اصلایدش رو نوشته بودم ولی واقعا نمیتونستم ادامه بدم. خوب میخواستم چهارشنبه هفته پیش منتشر کنم که یه اتفاقی افتاد که به معنی واقعی اقسردگی رو درک کردم .و طوری شده بودم که منی که هر لحظه بیشتر از لحظه قبل عاشق خودم میشم احساس نفرت از خودم میکردم😐. ولی خوب من الان بهترم و حالم خیلی بهتر شده قول میدم که پارت بعدی رو خیلی خیلی زود منتشر کنم.لطفا از دستم ناراحت نباشید باز هم متاسفم نمیخواستم انقد کنم😥🤕.
داستان از زبون هانا: وقتی جیمین این حرف رو زد ناراحت شدم ولی اول گفت مشکلی نیست پس یکم خیالم راحت شد. هم خوشحال بودم و هم ناراحت . خوشحالیم از این بود که مراقبت های جیمین از پاش برای پاش خوب بوده و پاش خیلی بهتر شده و دوم از این خوشحال بودم که جیمین بالاخره تونسته به یکی که بهش نزدیکه قضیه پاش رو بگه و این هم برای جیمین خوب بود هم برای من و از طرفی هم ناراحت بودم که جیمین به خاطر رفتار من رفته به مدیرشون گفته. توی فکر بودم و داشتم فکر میکردم که حرف جیمین منو به خودم اورد. جیمین* هاناااااااااا. هانا- بللللللله Ψ( ̄∀ ̄)Ψ. جیمین* تو فکری هرچقد صدات میکنم نمیشنوی. هانا- اره توی فکر بودم. چطور مگه کاری باهام داری که صدام میکنی. جیمین* اهان خوب راستش گشنمه از خیلی وقته چیزی نخوردم معدم دیگه شاکی شده و ساکت نمیشینه.( با حالت کیوت و لاولی داره میگه و لباش رو هم غنچه کرده و به سمت جلو اورده و داره صحبت میکنه ) (چرا من انقد حسودم اخه مگه میشه . چرا باید به شخصیتی که خودم خلق کردم حسودی کنم. واقعا قبل این نمیدونستم انقد حسودم. ولی این حس حسادت رو دوست دارم شما چطور؟) هانا- (به جیمین میخنده و با خنده میگه) جیمین ... تو خیلی کیوتی ... ادم دلش میخواد لپات رو بخوره....... خوب گزینه خوبیه میشه یکم از لپات رو بدی من چون منم گشنمه و چون بیرون بودم چیزی درست نکردم چیزی نداریم بخوریم.( دوستان منظورم لپه هااا به وقت فک نکنین لباش رو میگم به املاش خیلی دقت کردم که اشتباهی نداشته باشه پس فک نکنین اشتباه تایپ کردم) جیمین* نه خیییر لپای خودمه به هیچکی نمیدم.(اینا به لهن با نمکی میگه و دستاش رو میزار روی لپاش و لبای غنچه شدش رو اویزون میکنه) جیمین* چقد بد که شام نداریم. هانا- باشه باشه لپات رو نخواستم برای خودت. میرم لپای خودم رو میخورم. خوب باید یه فکری هم برای شام بکنیم......... خوب به نظرم از بیرون یه چیز سفارش بدیم چون اگه بخوام یه چیزی بپزم خیلی طول میکشه و این به صرفه نیست پس با این حال اگه تو موافق باشی باید از بیرون غذا سفارش بدیم. جیمین* من با غذای بیرون موافقم فقط توش گوشت باشه. هانا- باشه شکمو من رفتم سفارش غذا بدم./ به سمت آشپز خونه رفتم تا لیستی از رستوران های خوب که شمارشون رو داشتم از توی کشو بردارم و یکی رو انتخاب کنم و غذا سفارش بدم. بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفتم برای جیمین گوشت گریل شده با سبزیجات سفارش بدم برای خودم چون از خیلی وقت بود که پاستا نخورده بودم پاستا گوشت سفارش دادم و کنارش هم سالاد سزار هم سفارش دادم . غذاهامون رو مخصوص سفارش دادم تا به اندازه کاقی بخوریم به حدی که بترکیم😂
به سمت مبلی که جیمین نشسته بود رفتم . هانا- جناب شکموی کیوت غذا هامون رو سفارش دادم.( خوب این جناب شکموی کیوت رو از خودم گفتم چون من همیشه کسایی رو که خیلی دوست دارم با ویژگی هاشون صدا میکنم. مثلا دوست یکی یدونم رو صدا میکنم" آرمی دیوونه منحرف عصبیه دست چپیه فوضول مهربون". خوب اینجا هم دوست داشتم جیمین رو با ویژگیهاش صدا کنم) جیمین* خوب چی سفارش دادی؟ هانا- خوب .... برای تو گوشت گریل شده با سبزیجات و برای خودمم پاستای گوشت با سالاد سزار. جیمین* اهان خیلی هم خوب. هانا-......... جیمین*......... هانا-....... جیمین*......... (بعد از 10 دقیقه سکوت با صدای زنگ هر دو به خودشون میان) هانا- آخ جون بالاخره غذامون رسید. من میرم درو باز کنم. جیمین*اخ جونم معدم داشت کلیه هامو میخوردااا. ............... هانا- جناب شکموی کیوت بفرمایید غذاتون رسید. جیمین* مرسی. ....... جیمین* راستی من میخوام از فردا شروع کنم یه موزیک جدید بسازم. هانا- خوشحال شدم موفق باشی. فایتینگ. راستی میشه یکم از گوشتت رو به من بدی در عوضش بهت از غذای خودم میدیم. جیمین * باش ظرفتو بیار جلو تا برات از غذابم بدم. هانا- ممنونم.... جیمین* هانا.... هانا- جانم؟! (سرشو میاره بالا و دست از خوردن غذاش میکشه و توی چشمای جیمین نگاه میکنه) (🥺🥺😭😭 میشه دیگه ننویسم چون قلبم از نوشتن همچین جمله ای درد میکنه) جیمین* خوب میخوام بهت بگم که وقتی پای من خوب شد و من از خونت رفتم لطفا ارتباطت رو باهام قط نکن چون تو یکی از بهترین کسایی هستی که میشناسمت پس لطفا بیا بعد هم در ارتباط باشیم. هانا- خوب من واقعا خوشحال میشم که دوستی باهات رو ادامه و اینو بدون نظر منم دربارت همینه و شاید بیشتر پس حتما بعد از اینکه از این خونه رفتی سعی کن ماهی یک بار همو ببینم. جیمین* خیلی هم عالی. (غذاشون تموم میشه و هانا ظرفا رو جمع میکنه و میشوره و میره سر گوشیش تا به مامانش زنگ بزنه و باهاش حرف بزنه)
هانا- سلام مامان خوشگلم. مامان هانا# سلام یکی یدونم خوبی عزیز دلم! هانا- خوبم مامان جونم. خودت خوبی! بابا جون خوبه؟ اوضای خونه چطوره. مامان هانا# من خوبم پدرت هم مثل همیشست صبحا میره و شبم ساعت 8 برمیگرده. منم که خودت میدنی تا 6 سر کارم. هانا- قربونتون بشم اخه چرا انقد کار میکنید یکم به فکر سلامتیتون باشید. خوب یکی دو هفته به خودتون استراحت بدید برید یه مسافرت. برید به یه جا برای دو هفته استراحت کنید یکم خستگی کار ها رو از تنتون بیرون کنید. اینقد کار کردن برای بدنتون ضرر داره. مامان هانا# عزیز دلم ما سرمون شلوغ نمیتونیم برای دو هفته بزاریم بریم جای دیگه. هانا- خوب مامان من پس چیکارم اینجا میتونم به کاراتون برسم درسته یکم سخته ولی نمیشه که همیشه شما ها کار کنید و خسته بشید. اصلا اگه اینطوره به بابا زنگ میزنم و مجبورش میکنم برای دو هفته برید مسافرت خودتم خوب میدنی روی حرفم نه نمیاره اگه به تو باشه تا اخر عمرتون کار میکنید. مامان هانا# دختر تو خیلی لجبازی. هانا- به مامانم رفتم. خودت از من بدتری. مامان هانا# خیلی خوب. راستی یه سر این طرفا هم بیا مارو تنها نزار از اینکه میفهمم تنها شدیم ناراحت میشم. هانا# باش فردا میام اونجا هم میبینمتون هم برای مقصد سفرتون تصمیم میگیریم. مامان هانا# باشه دختر لجبازم منتظرتیم... راستی داشت یادم میرفت دوست داری به آشپزمون بگم برای فردا چه غذایی بپزه؟ هانا- خوب فردا توی برنامه غذایی چیه؟ مامان هانا# خوب خوراک گوشت با سوپ چینی.(هیچ نمیدونم چی هستن از خودم در اوردم😂😂) هانا- خوب خیلیه وقته نخوردمشون بگو همونا رو درست کنه. مامان هانا#باش عزیزم. فردا زود بیا میبینمت. هانا- باش پس من میام شرکتو از اونجا باهم بریم خونه. فعلا تا فردا. (من یه بار اینطوری با مامانم پشت تلفن صحبت نکردم یا همش دارم میگم خوب، باشه، چشمو... که چیکار کنم و چی بپزم یا دارم غرغر هاشو میشنوم که میگه دیر از خواب پا میشید و خونه رو جمع نمیکنید😂😂😂 راستی مامانای شما هم پشت تلفن غرغر میکن؟)
داستان از زبون جیمین: وقتی دیدم هانا زنگ زده و با خانوادش حرف میزنه تصمیم گرفتم به مامانم زنگ بزنم. تصمیم گرفتم ویدیو کال کنم که همشونو ببینم هم دادشم کوچیکترم هم بابام و هم مامانم رو فقط امیدوارم بتونن صحبت کنن............ جیمین* سلاااااااااااام مامانی. مامان جیمین§ سلام پسر نازم چه عجب زنگ زدی نمیگی دلتنگت میشیم از ترس اینکه سر کار باشی بهت نمیتونیم زنگ بزنیم مجبوریم تا وقتی خودت زنگ بزنی منتظر بمونیم. حالا خوبه داداشت مثل تو نیست همش پیشمونه نمیزاره زیاد دلتنگت بشیم ولی هیچ کس جاتو بارامون پر نمیکنه. جیمین چرا یه سر نمیای این طرف باور کن دلم خیلی برات تنگ شده اصلا فردا پاشو بیا اینجا دوستات رو هم بیار اینجا. جیمین* مامان میزاشتی زنگ میزدم بعد سرم غر میزدی. چرا هر موقع زنگ میزنم نمیزاری زیاد باهات حرف بزنم همش سرم غر میزنی. به جای این حرفا بگو ببینم حالت خوبه؟ مامان جیمین§ قربون پسر مهربونم بشم که انقد نگرانه غرغرای منه. من خوبم تو چطوری اوضای کارت خوبه؟ خوب غذا میخوری؟ به خودت خوب میرسی که یه وقت مریض نشی؟ جیمین* من هم خوب غذا میخورم هم خوب به خودم میرسم تازه زیادی هم از بدنم کارنمیکشم تازه یه ماهم از کمپانی مرخصی............ مامان جیمین§ چی شد جیمین لال شدی؟ بگو ببینم بازم دسته گل به اب دادی که مثل بچگیات حرفتو خوردی؟زود باش بگو تا نیومدم سئول پدرتو در بیارم (چه با ادب😂💔)جیمن* باش میگم به یه شرط که گیر ندی بیام اونجا. مامان جیمین§ برام شرط و شروط نزاز زود توضیح بده تا نیومدم اونجا. (😂😂)جیمین* خوب من برای یه ماه از کمپانی مرخصی گرفتم و دوهفتشم گذشته. مامان جیمین§چی گفتی ؟ پسری بی تربیت مرخصی گرفتی اینجا که نمیای وقت که داری حداقل به ما زنگ بزن از نگرانی درمون بیار. جیمین* ببخشید از این به بعد هر روز بهتون زنگ میزنمو مختونو میخورم که آخرش تماسامو جواب ندیدن. راستی میشه گوشی رو بدی بابا تا حال اونم بپرسم و یکم از غرغرای اون بشنوم. مامان جیمین§ باش بیا بگیر از من خدافظ منتظر تماسات هستما. جیمین* باش خدافظ.
جیمین* سلام بابا جون خوب هستین؟ بابا جیمین฿ میبینم که پسر بی معرفتم زنگ زده. جیمین* بابا تو رو خدا اون طوری نگین اعضاب وجدان میگیرم. بابا جیمین฿باش حالت چطوره خوبی؟ ما رو نمیبینی خوش میگذره؟ جیمین* بابا گفتین نمیگین دیگه پس چرا همش تکرار میکنید؟ نمیدونین این طور گفتنی ناراحت میشم که پیشتون نیستم. بابا جیمین฿ خوب منم میخوام ناراحتت کنم دیگه که ما رو هشت ساله گذاشتی رفتی. جیمین(به طرز بیش از اندازه کیوتی میگه)* باااااباااااا چرا میخواید این کارو باهام کنید ؟ (بغض میکنه) خوبه از شغلم انصراف بدم بیام بیکار همش کنارتون بشنم که دیگه این حرفا رو بهم نزنید. چرا میخوایید نارحتم کنید. بابا جیمین฿ نازک نارنجیمون دارم باهات شوخی میکنم چرا جدید میگیری. نمیدونی من دوست دارم حرست بدم. راستی جیمین داری گریه میکنی؟ (جیمینم که میدنید وقتی بهش این حرف رو بزنن گریه میکنه پس میزنه زیر گریه)جیمین* ........ بابا جیمین฿بابا شوخی کردم چرا اونجوری میکنی............ (با لحن جدی)جیمین اون کیه؟😠(😧😨)
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
واااای عالی بود 😻😻
پارت بعدییی🥺🥺
دادمش بیرون
میسی عاجو💜🥺
داستانت عالیییییییی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
چشم عزیزم تا شب مینویسم و منتشر میکنم😆😍
پارت بعد
پارت بعد
پارت بعد
🥺😐😂
خواهشا پارت بعد رو زود بزار دلت میاد زود نگذاری 🥺
پس زود باشه👍
باش باش حتما تا شب مینویسم و میزارمش😅😉
اینم جبران پارت قبلی😎