
چرا انقد اذیت میکنید گفته بودم توضیح میدم حالا بفرمایید بخونید بفهمید من کاری نکردم😐
آدرین:لایلا پی ام داده بود داره میاد چیییی این دختر چرا همش ما رو تعقیب میکنه😖 لایلا اومد و میخواستم حرف بزنه که دستش و کشیدم سمت خودم و سرش و نزدیک به خودم نگه داشتم(جوری ک+18ب نظر میومد😂 راضی شدین؟؟؟ من کاری نکردم ب مولا😂) آروم گفتم:حرف بزنی نشونت میدم😠 لایلا:مثلا میخوای چیکار کنی؟😏 از خودم دورش کردم و گفتم:ببخشید و کشیدمش اون ور آدرین:ببین! لایلا:تو ببین! آدرین:ساکت باش و فقط گوش کن به نظرم سرت روی بدنت زیادی میکنه! بهتره همین الان یه دروغی سر هم کنی و از اینجا بری تا کار و به جاهای باریک نکشوندم😡 لایلا:حالا ببین چجوری کار و به جاهای باریک میکشونن😏 و رفت دنبالش رفتم و گفتم:لایلا😠 که دیدم یه جا وایساده و خیره است نگاه کردم مرینت نبود!😨 کجا رفت😱 مرینت: بین شهر قدم میزدم و بغض گلوم و گرفته بود حتی گریه هم نمیکردم نمیتونستم کاری انجام بدم😢 دوباره اون لحظه اومد جلوی چشمم و اینبار بغضم ترکید من و باش چه فکرایی میکردم😭 آخه آدرین باید چیه من و دوست داشته باشه😭 بعد از کلی سرگردونی تصمیم گرفتم برم خونم خونه ای که توی شهر داشتم راه افتادم سمتش و بالاخره رسیدم درو باز کردم و رفتم تو تار عنکبوت و گرد و خاک همه جا رو گرفته بود رفتم طبقه ی بالا و خودم و پرت کردم روی تخت و گوشیم و برداشتم و به عکساش نگاه کردم لعنتی چطور تونستی😭 گوشیم و پرت کردم حتی برام مهم نبود که شکسته یا نه بالشم و بغل کردم و بغضم و مثل این4سال بعد نبود متیو شکودم😢 داداشی کجایی که خواهرت آغوشت و میخواد😭😭
آدرین:چرا نیست😨 پوزخند لایلا بیشتر شد و گفت: حداقلش خوبه احساسم و درک کرد😏 سریع دویدم سمت ماشینم و رفتم خونه با سرعت درو باز کردم و رفتم تو باید بهش بگم سوءتفاهم بود آدرین:مرینت کجاست😱 آلیا:مگه با هم نرفتین برای برگدوندن متیو؟ آدرین:یعنی نیومده خونه؟ لوکا:چیکارش کردی😡 آدریت:خفه😠 آلیا:وضعیت قرمزززززز آدرین&لوکا:ساکت😠 رفتم توی اتاقم و در و محکم کوبیدم بهم لعنتیییییی در یخچالک کوچیک ته اتاقم و باز کردم(خودتون میدونید از توش چی برداشت🍻) مرینت: خوابم نمیبره یه راهی که بخوابم.... خودشه با اینکه حوصله نداشتم گوشیم و برداشتم و سفارش دادم(از همونا 🍻)*****صدای زنگ خونه اومد درو باز کردم و بسته رو گرفتم و تشکر کردم و درو بستم به میز کنار در تکیه دادم و بازش کردم و از توش بیرون اوردم و شروع به خوردن کردم 🍻 هدیه:آدرین با مس.تی رفت پیش آلیا و گفت:میدونی مرینت الان کجا رفته درسته؟ آلیا:من نمیدونم آدرین:دروغ نگو😠 آلیا:خیلی خب یه خونه داره احتمالا باید رفته باشه اونجا یا شایدم رفته پیش مامان باباش من نمیدونم آدرین:آدرس خونه شو بده! آلیا:خیلی خب و روی یه برگه یه چیزی نوشت و داد دست آدرین*****آدرین تلو تلو خوران زنگ خونه رو زد و مرینت درو باز کرد****صبح:مرینت:هاوووو کمی تکون خوردم آخ چقد کمرم درد میکنه💤 چشمام و کم کم باز کردم این چیه توی صورتم؟؟؟؟؟ آدریننننننننننننن😳😳😳😵😵😵😦😦😦!!!
دستم و گذاشتم روی دهنم قلبم شروع کرد به تند تند زدن نه نه آروم باش مرینت جیغ نزن😵 جیغغغغغغغغغــــــــ😠😠😠😠(دخترم نمیخواست جیغ بزنه😂) که آدرین پرید مرینت:تو اینجا چه غلطی میکنییییییــــ😠😠 آدرین سرش و مالید و دور و اطراف و بر انداز کرد آدرین:من کجام💤(💤یعنی باخوابالودگی)مرینت:من چمیدونم کدوم قربستونی یعنی چرا توی خونه ی منییییی😠😠 آدرین:اینجا خونه ی توئه؟💤و به دور و بر نگاه کرد💤 زدم پَسِ کَلِه اَش و اونم پرید و نگاه کرد و گفت:ها ها چی اینجا کجاست💤 اینجوری نمیشه از روی تخت هلش دادم که به کله افتاد زمین و صدای تقش اومد بلند شدم و از اونجا رفتم بیرون چرا هر جا هستم اینم هست😠 رفتم سمت برج ایفل رفتم بالا ترین طبقه شو لبه اش نشستم با اینکه از ارتفاع میترسم و قلبم داره تند تند میزنه ولی احساس میکنم اصلا ترسناک نیست! چون الان من چیز بدتری از این و تجربه کردم دیگه این چیزا هیچی نیست😢 باد به صورتم میخورد و نوازشم میکرد برای خواب(داداشم خواب ن م.رگ) پا شدم و رفتم خونمون مارگارت:سلام! حرفی نزدم و رفتم توی اتاقم تنها چیزی که دلم میخواد خوابه گرفتم خوابیدم💤💤💤***** چشمام و باز کردم توی اتاق خودمم بدون آدرین خوبه پاشدم که دیدم آدرین بالای سرمه آدرین:خوبی؟ یهو محو شد چی! شت😐 توهم بود😐
پاشدم و رفتم توی هال مارگارت:خوبی؟! اصلا حوصله ی سوال و جواب نداشتم مرینت:حال حرف زدن ندارم و رفتم توی دستشویی و آبی به دست و صورتم زدم اومدم بیرون و توی آینه کمی سر و وضعم و درست کردم و از خونه رفتم بیرون بازم رفتم ساحل دقیقا جای دیشب نشستم گوشیم و برداشتم و به آلیا پی ام دادم مرینت:بیا پیشم آلیا سریع سین کرد و جواب داد:کجایی؟ خواستم پی ام بنویسم که آلیا زنگ زد جواب دادم مرینت:الو؟ آلیا:خوبی؟؟؟ مرینت:بیا پیشم😢لطفا😣 آلیا:خیلی خب تو کجایی؟؟ مرینت:به نظرت کجام؟ آلیا:باشه الان میام و قطع کرد چند دقیقه ای موجا رو تماشا کردم که آلیا اومد آلیا نفس نفس زنان:سلام خوبییی؟؟😰 مرینت:علیک سلام بشین آلیا نگاهی به من و بعدش به زمین انداخت و نشست کنارم آلیا:چی شده؟ با دستم به جای دیشب اشاره کردم(همونجا😆) آلیا برگشت و نگاه کرد آلیا:اونجا که چیزی نیست مرینت:پس فقط منم که میتونم ببینمشون(توهم صحنه ی دیشب و زده😂😁) آلیا دقیق تر نگاه کرد و گفت:چی و داری میبنی؟ بعد برگشت و نگاهم کرد و گفت:ببینم تو مطمنی خوبی؟ آدرینم دیشب خیلی نگرانت بود ببینم تو چی میبینی؟! مرینت: اون😏؟ نگران من😏؟ اگه نگرانم بود این کارو نمیکرد آلیا:چی شده آخه؟ مگه شما برای برگدوندن متیو نرفتین؟ بعد چرا یهو رفتی؟ مرینت: رفتم؟؟؟ من رفتم؟؟؟ آلیا:آره خودش گفت رفتی مرینت:پس اون قسمتش و که لایلا رو***** تو حلقش کرد😠؟
آلیا:😲😲😲😲چیییییی؟؟؟؟؟😦😦😦😦😦 مرینت:همینی که شنیدی😢 آلیا:یه لحظه وایسا ببینم درست فهمیدم؟ آدرین؟ لایلا؟ مرینت:کاملا درست فهمیدی آلیا رو اعصابم نرو! آلیا:من هیچی نفهمیدم مگه آدرین تورو دوست نداشت؟؟ مرینت:توهم زدی؟؟؟ آلیا:الهی عزیزم😢😭😪 بغلم کرد سرم و گذاشت روی شونش و گفت: آروم باش هرچی به صلاحته پیش میاد خوشگلم😢 مرینت:اصلا من دیگه نمیخوام عاشق بشم😭 آلیا: ناراحت نباش تو قرار نیست بیشتر از این عذاب بکشی! من بهت قول میدم مرینت:آلیا لطفا تنهام نذار😭😭(اشک تو چشمام جمع شد شما نشد😪؟) آلیا:دیوونه شدی؟ من همیشه پیشتم و موهام و نوازش کرد مرینت:اونم همین و گفت اونم همین کارو کرد😭 آلیا دستش و برداشت و گفت:من اون نیستم مرینت:پس لطفا برام یه کاری کن! آلیا:چیکار؟ مرینت: من که نمیخوام ببینمش اما تو همونقدری که عذاب کشیدم عذابش بده😢 آلیا:ناراحت نباش انتقامت و میگیرم با هم به موجا خیره شدیم و بعضیاشون به ماهامون میخوردن که آلیا بعد چند دقیقه از جاش پرید و گفت:راستییییی من سابین و که میخواستی گیر اوردم!!!! مرینت:چییییی این عالیه زود باش بده ببینم!!! آلیا:میدونی اون ازم خواسته بود بهت ندمش منم چون فکر کردم آدم خوبیه بهت ندادم اما الان که میدونم کیه میدم! مرینت:آلیاااااا! آلیا:ببخشید ببخشید مرینت:زود باش بده
آلیا:فقط کمی صبر کن و گوشیش و بیرون اورد و رفتم داخلش و بعد از چند دقیقه گفت ایناهاش اینه مرینت:سابین دوپن چنگ؟ آلیا:در اصل سابین چنگ مرینت:خیلی خب حالا بده و گوشیش و قاپیدم آلیا:هی من گوشیم و احتیاج دارم مرینت:پس چیکار کنم؟ آلای:خب برات اس ام اس میکنم💁 مرینت:راست میگیییی!!! آلیا:عقلت و💦😂 مرینت:آلیا😡 آلیا:باشه بابا و بعد از چند ثانیه گفت:تموم شد و همون لحظه صدای مسیج گوشیم اومد بهش نگاه کردم مرینت:دمت گرم! دستم و بردم جلو و زدیم قدش✋ مرینت:مرسیییییی آل! پاشدم و دویدم سمت آدرس آلیا:پیروزمندانه پاشدم و رفتم سمت خونه که آدرین و دیدم خواستم بهش بی محلی کنم که جلوم و گرفت و گفت:تو چیزی از دیشب میدونی؟ آلیا:خیلی خوبم میدونم! آدرین:واقعا؟ من خونه ی مرینت چیکار میکردم؟ آلیا چی میگی تو! آدرین:میگم من خونه ی مرینت چیکار میکردم؟ صبح روی یه تخت با لباسای ناجور بیدار شدیم! آلیا:😳😳😳 آدرین:تو که همین الان گفتی میدونی! آلیا:من گفتم میدونم که تو با لایلا چیکار کردی نه مرینت دختر باز😠 آدرین:چییییی!!!!! آلیا:بله و حالا که آدم بده از آب در اومدی منم مشخصات سابین و به مرینت دادم😜 آدرین:تو چیکار کردیییییییییی😠😠😠😠😠😠😠😠!!!!!!!! احمق!!!!! آلیا:آخی نقشه هات و خراب کردم؟ آدریت:لامصب مرینت نباید سابین و ببینههههههه😠😠 و خواست بره که دستش و گرفتم آلیا:بهتره سعی نکنی جلوش و بگیری! آدرین:من دارم نجاتش میدم اون نباید بدونه سابین مامانشه( و در این لحظه قیافه آلیا دیدنیه ایزی ایزی تامام تامام)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت بعضی جاهایش شبیه سریال کره ای تو زیبایی هست
عالی بود 💙
عالی بود آجی
دمت گرم من یه چیز دیگه فکر میکردم
عالیی بود👌🌹
ببخشید اگه زود قضاوت کردم 😶
پارت بعد رو زودتر بنویس 😗🚶♀️
بچه ها من همش ی داستان مینویسم و میزارم میگه منقضی شد معنی چی میشه لطفا کمکم کنیدلطفا
اگه پسر دایتو باتانک نزن اون وقت بیا مواد منفجره بزاره😜
خواب حالا پارت بعدش توراه دیگه مگه نه ماکه معذرت خواهی کردیم دیگه🤤🤤🤤🤤 ممنون که ازدستم ناراحت نیستی
عالی منتظر ادامه هستم بااااااییی
فک نکنین چیزی نگفتین من یادم رفته هااااا همتون بهم معذرت خواهی بدهکارید من ک گفته بودم عمرا همچین چیزی بشه بهم اعتماد نداشتین؟ زودددد زود عذر خواهی و رد کنین بیاد البته بجز بعضیا ک عاقل و روشن فکر بودن فقط گفتن عالی بود😂 حالا زود باشین معذرت خواهی کنین منتظرم😌😂 زود زوددددد شاید امشب پارت بعد و بدم بستگی ب درصد عاقل بودنتون داره👍😆🌷 تازه اگه درصد عاقلیتون از70پایین باشه وقتی مری همه چی و فهمید میفرستمش خارج تا6سال🐤😐
باشه اجی من بینهایت ازت معذرت می خوام خوبه ولی لطفا به کامت هام جواب بده چون اگه جواب ندی فکرمی کنم کاری کردم که تو رو ناراحت کردم عذب وجدان می گیرم و عالی بود
باشه قبوله😌😂
پسرداییم میگه اگه خواستی با تانک بیای توی تانکت مواد منفجره میذارم😂😂😂👍👍👍 خدایی ب خودم افتخار میکنم همچین پسر دایی دارم😌😂
خب من چیزی نگفتم پس نیاز نیست معذرت خواهی کنم😁چون میدونم خودت میدونی باید چیکار کنی😍
خیل خوب هدیه ببخشید فقط مرینت رو نفرست خارج 😭😭😭😂😂
اگه دوست داشتی به تک پارتیه منم سر بزن😄