6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💫Aleyna انتشار: 3 سال پیش 455 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لایک کن♥️♥️
اول لایک کن♥️♥️
می خواستم همونطور تا ابد تو بغل یونگی بمونم ولی نمی شد
من:یونگی من یه اشتباه بزرگ کردم به ساحره اعتماد کردم اون می خواد بهت آسیب بزنه
یونگی:اون نمی تونه کاری بکنه نباید نگران باشی
من:ولی اون بهم گفت که می خواد روح تورو بگیره
یونگی:ولی قبلش من باید خودم بخوام پس لازم نیست نگران باشی
من:من می ترسم دیگه هیچ قدرتی ندارم
یونگی:من کنارتم دیگه هیچ وقت تنهات نمیزارم
من:ولی من نمی خوام بخاطر من آسیب ببینی اینا همش تقصیر من بوده خودمم باید درستش کنم
یونگی:نه تو هیچ کاری نمی کنی
من:نمی تونم بشینم و منتظر باشم تا اون همه چیرو ازم بگیره
یونگی:ما نمی دونیم اون می خواد چیکار کنه ممکن همه چیو بدتر کنی خواهش میکنم الان کاری نکن
من:باشه
من:من باید برگردم قصرم
یونگی:نمیشه اینجا بمونی؟
من:نمی تونم قصر رو همینطوری ول کنم همه چی درست میشه دیگه از این به بعد باهمیم
یونگی لبخندی زد که غرق چشمای سیاهش شدم من چطور تونستم تموم این مدت بدون اون زندگی کنم
من:چرا دیگه هیچ قدرتی نداری؟
یونگی چشماشو چرخی داد انگار داشت سعی می کرد تو چشام نگاه نکنه
یونگی:چیزی نیست که بخوای نگران باشی
من:یونگی بهم بگو لطفا
یونگی:من...خب من می خواستم از جادوی سیاه کمک بگیرم تا
من:تا چی؟
یونگ:فکر نی کردم تو بخاطر من مردی چطور می تونستم به زندگیم ادامه بدم فکر می کردم اگه اینکارو بکنم حداقل بتونم برای یه لحظه هم که شده تو رو ببینم ول نتونستم جادوی سیاه همیشه بهایی داشته من قدرت هام رو از دست دادم این باعث شد خیلی ضعیف بشم
من:چی؟ تو بخاطر من همچین کاری کردی؟اگه اتفاقی برات میوفتاد چی؟
یونگی:آرا من حالم خوبه تو بخاطر من بود که انقدر آسیب دیدی اگه من تورو تنها نمیزاشتم این اتفاقا نمی افتاد
من:انقدر خودتو مقصر اتفاقایی که افتاده ندون تو بخاطر من همچین کاری کردی ولی من برای قدرت تو رو فراموش کردم
من:از خودم متنفرم
یونگی:بس کن آرا همچی تموم شده ما دیگه باهمیم
من:اگه دوباره از هم جدا بشیم چی؟
یونگی:نمیزارم همچین اتفاقی بیوفته دیگه هیچی نمی تونه مارو از هم جدا کنه
چن هفته گذشت همه چی خوب بود خبری از ساحره نبود داشتم حس می کردم که دیگه سختیام تموم شده کشور هامون متحد شده بودن و قرار بود من و یونگی چن روز دیگه ازدواج کنیم تا اینکه یه شب وقتی بیدار شدم یونگی رو کنارم ندیدم با خودم فکر کردم شاید الان بیاد ولی هرچقدر منتظر موندم بر نگشت از جام بلند شدم درو باز کردم
خدمتکار:ملکه چیزی لازم دارید؟
من:نه چیزی نیس شما به کارتون برسید پادشاه رو ندیدید؟
خدمتکار:ایشون فکر کنم تو تالار پادشاهی باشن
رفتم سمت تالار خواستم برم داخل که صدای یونگی رو شنیدم که داره با ساحره حرف میزنه
ساحره:حاظری روحت رو به من بدی؟
قبل از اینکه یونگی چیزی بگه و دیر بشه سریع وارد تالار شدم
یونگی برگشت سمتم
یونگی:آرا تو اینجا چیکار می کنی؟
من:تو داری چیکار می کنی؟
ساحره:بهش توجه نکن فقط کافیه قبول کنی
من:یونگی لطفا بهم بگو چی شده؟
یونگی:آرا تو باید از اینجا بری
من:من جایی نمیرم چرا می خوای روحتو به اون بدی تو بهم قول دادی تنهام نزاری؟
یونگی رو به ساحره گفت:اگه کاری رو که میگی بکنم طلسمش رو میشکنی؟
ساحره لبخندی زد:معلومه بهم اعتماد کن
من:چه طلسمی؟
ساحره:طلسم که قدرت هات باهاش محدود شده قراره بزودی تورو بکشه اگه یونگی روحش رو به من بده من طلسم رو میشکنم
من:چی؟نه نمیشه یونگی تو نباید همچین کاری بکنی لطفا اون دروغ میگه
یونگی:آرا من دیگه نمی تونم زندگیه بدون تورو تحمل کنم نمی تونم ببینم آسیب میبینی
ساحره:ماه داره کامل میشه باید الان تو جنگل باشیم
ساحره بهم نگاه کرد و گفت:دوس داری مرگش رو ببینی؟
و بعد دیگه تو قصر نبودیم چشامو تو جنگل باز کردم
من:یونگی خواهش میکنم
منکه رو زمین نشسته بودم از جام پاشدم و دوییدم سمت یونگی که که یونگی رو به ساحره گفت:نزار بیاد جلوتر و ساحره با یه حرکت پرتم کرد عقب
ساحره:روحتو به من میدی؟
یونگی نگاهی به چشمای اشکی من دوخت و گفت:اره
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
41 لایک
عالی این اولین داستانی که اشک منو درا ورد
بنظرم پایانش رو قمگین کن کیفیته داستانت میره بالا😹😹😹
و یونگی رو نکش ارا رو بکش
یونگی کاری نکرده
دیگه نمیشه پایانش غمگین بشه چون همه چیزایی که تو ذهنم بود عوض کردم که پایانش رو شاد کنم حالا بعدا وقت کردم اون پایان غمگینی رو هم که در نظر داشتم می نویسم
عالی بود حرفی نیست برای گفتن لطفا هیچ بلایی سر یونگی نیار 😢
مرسی عزیزم♥️♥️
اجی جون جدت بلایی سر ارا و یونگی نیار 😭
باشه اجی می خواستم غمگین تمومش کنم ولی چون همه میگن خوب تموم شه پایانش خوبه ولی حس میکنم اینطوری کیفیت داستان اومده پایین اخه کلا یه چیزای دیگه ای در نظر داشتم😂♥️