
سلام هانی های من ببخشید دیر شد🙂💔 یه چند وقتی نت نداشتم 🙂🥊 قول میدم زود به زود بزارم عوض دیر کردنم زیاد نوشتم واستون🥺🍡 حالشو ببرید😹

خلاصه داستان :دختری که در پایگاه پلیس بزرگ میشه و حالا دلشو به پسر قاتل خانواده ش میده ،،، پارت دو از زبان یوکاتا بالاخره راضیش کردم اخیشششش (یوکاتا+ هوسوک-) +من میرم خونه -شب بخیر +شب بخیر داداشی-نمیتونی منو خرکنی من هنوزم راضی نیستم +تو قول دادی -برو یوکاتا +خدافظ😒-..... ... وقتی رسیدم خونه یه نفس عمیق کشیدم و شروع کردم به عوض کردن لباسام  استایل یوکاتا اول سوییشرت صورتی مو در آوردم و بعد تیشرت زیر بعدشم شلوار جورابام رو در اوردم و لباسامو بایه تیشرت گشاد و یه شلوارک کیوت عوض کردم
از زبان هوسوک نگرانشم .... درسته خواهر خونیم نیست ولی دوستش دارم .....حداقل اندازه یه خواهر(نویسنده:عاخیی🥺🙂) امیدوارم منصرف شده باشی یوکی....(نزدیکای یوکاتا اونو یوکی صدا میزنن) نمیدونم چجوری سوار ماشین شدم و اومدم خونه وقتی درو باز کردم دیدم تی وی روشنه و یوکاتا با یدونه تخته شکلات تو دستش رو مبل خوابش برده ... فسقلی خنگول🥺🍫🍫🍫 از بچگی عاشق شکلات بود نمیخوام دوباره از دستش بدم وقتی پدر و مادرش مردن اون توی یتیم خونه بود ما دوسال بود که دنبالش میگشتیم و در آخر تونستیم به سرپرستی قبولش کنیم چون این وصیت پدرش به پدرم یعنی بهترین دوستش افسر پلیس بالا مقام بود من و اون تو پایگاه پلیس بزرگ شدیم چون خونه ای نداشتیم ما وقتی کارپیدا کردیم یه مقدار پول جمع کردیم واین خونه رو خریدیم تخته شکلات رو آروم از دستش جدا کردم و گذاشتمش رو میز بعد آروم بقلش کردم وبردم گذاشتمش روی تختش .....
راوی:پتو رو روی یوکاتا انداخت و با نگرانی و ترس بهش خیره شد تصمیم گرفت دست از این افکار منفی برداره به خودش گفت تو قول دادی هوسوک تصمیم گرفت بره بخوابه زمزمه وار گفت شب بخیر فرشته ی من صبح ☀️☀️ (یوکاتا+ هوسوک- پدر هوسوک&) از زبان یوکاتا آروم توی جام قل میخوردم .دلم نمیخواد بیدار شم صبر کن٫٫٫٫٫٫٫ مگه این مبل نیست ! الان میوفتم!!!
با شوک از خواب پریدم دورو برم و نگاه کردم اینجا که پذیرایی نیست از اتاقم اومدم بیرون از پله ها هم پایین اومدم تابه پذیرایی رسیدم &صبح بخیر یوکاتا +صبح شما هم بخیر هوسوک داشت تند تند برشتوک هارو میخورد و انگار منو نمیدید +اهم اهم چپ چپ نگاهم کرد برشتوک ها شو تموم کرده بود داشت آب پرتقال میخورد +صبح بخییر داداشی میخواست جواب منو بده که آب پرتقال پرید تو گلو شو شروع کرد سرفه کردن -صبحت اوهو اوهواوهو بخیر اوهو با دستم محکم زدم تو کمرش -اهایی چته + اخ جون خوب شدی😹 -امروز مرخصی داری ؟ +من تا یه هفته تعطیلم چون هفته ی پیش تو سئول تور داشتیم

پس امروز میریم تمرین +من همه فن حریفم واسه چی باید تمرین کنم -اولا انقده خودتو دست بالا نگیر دوماه منی که افسر پلیسم هر روز تمرین میکنم چه برسه به توی جغله +به کی میگی جغله😡-به تو😹&اهه بسه دیگه دعوا نکنین !+باشه تو بردی من میرم حاضر بشم -باشه زود باش بدو بدو از پله ها بالا رفتم و رسیدم به اتاق خودم اول یه آرایش ملایم کردم و موهامو بالای سرم جمع کردم وایی حالا چی بپوشممممممم  بعد کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم که چی تنم کنم استایل یوکاتا👌🏻😎☝️ کیفمو بر داشتم و بدو بدو اومدم پایین و از خونه زدم بیرون -چه عجب زود حاضر شدی+ بله ما اینیم دیگه -بدو سوار شو +باشه تا پایگاه راهی نبود بالاخره رسیدیم آروم از ماشین پیاده شدم و وارد پایگاه شدم
#سلام یوکی @سلام خانم یو +سلام +سلام باهمه احوال پرسی کردم و به سمت رختکن رفتم لباسمو با یه نیم تنه و شلوار جذب مشکی عوض کردم از رختکن اومدم بیرون و به سمت سالن تمرین رفتم پایان پارت دو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود😌👊🏻
عالی بود منتظر پارت بعد هستم کیوتی 😉🥰
تنکص هانی