(💜 برخورد اتفاقی 💜)(پارت22)

بالارو بخون...

تی/اس:(حس کردم مامان یه جوری نگام میکنه...بیخیال شدم و با هم سر میز شام نشستیم..و مشغول خوردن بودیم)مامان بابا کی میاد؟ مامان:فردا میاد ولی بعد دو روز دوباره میره..این چند روز سرش خیلی شلوغه ..هی میره هی میاد..نمیدونم داره جیکار میکنه.. تی/اس:اها..(بعد خوردن شام شب بخیر گفتم و به سمت اتاقم رفتم...کلی ذوق داشتم برای اتفاقای این چند وقت..با فکر به همه اتعاقایی که بین من و جین افتاده بود به خواب رفتم) جین:(وارد خوابگاه شدم..چراغا خاموش بود..حتما همشون خواب بودن..چیزی دیده نمیشد ..دستمو به سمت کلید بردم تا چرا روشن کنم..چراغا روشن شد تا رو به سمت کاناپه ها برگردوندم سه متر پریدم هوا..همه پسرا رو کاناپه نشسته بودن و دست به سینه به من نگاه میکردن..)واای..یا خدا شما اینجا چیکار میکنین؟ تهیونگ:میبینم که شادو شنگولی..تا الان کجا بودین جناب؟🤨🙂 جین:پسره ی فضول تو چیکار داری کجا بودم ..(دیدم مثل اینکه از نگاه کردن به من دست بر نمیدارن)بابا میدونم خوشگلم..انقد با نگاهاتون قورتم ندین..خب چیه ؟؟چی میخواین بشنوین؟؟ تهیونگ:کجا بودی و با کی؟ جین:اممم.باشه میگم بابا..با تی/اس بیرون بودم.. تهیونگ:خب حالا جزئیات.. جین:پرو جزئیاتش بتوچه.. نامجون:بچه ها اذیتش نکنید.. جین:تا همینجا بدونید که باهاش قرار میزارم تهیونگ:واقعا؟ینی دوسش داری؟ جیمین:اره؟ جین:اوم جیهوپ:تبریک داداش تبریک میگم..پس بزودی عمو میشم 😂👍 جین:اوووو نگا بچه پرو رو تا کجا پیش رفت.. جیمین:بهم میاین

جین:خب حالا اگه تبریکاتون تموم شد برین سر کار خودتون..(با خوشحالی به سمت اتاقم رفتم و دوش گرفتم..خیلی خوشحال بودم هم اینکه با تی/اس قرار میزارم و اون دوسم داره و هم اینکه دیگ لازم نیست از پسرا مخفی کنم) تی/اس:(صبح با خوشحالی از خواب پاشدم و دست و صورتمو شستم..با دو به سمت اشپزخونه رفتم و صبحونه خوردم... (چند ساعت بعد) تی/اس:(ساعت ۷:۳۰ و من یکساعت دیگ قرار دارم..لباسایی که اماده کرده بودمو پوشیدم..یک ارابش خیلی ملیح و قشنگ کردم و موهامم حالت دادم..کفشای پاشنه بلندمو پوشیدم و کیفم و برداشتم و بعد خداحافظی با مامان از خونه خارج شدم و به سمت رستوران روندم) (عکس بالا استایل تی/اس)

جین:(زود یک تیپ مرتب و مشکی زدم و ادکلن و رو خودم خالی کردم و به سمت رستوران روندم..وقتی رسیدم اون هنوز نرسیده بود..یک میز خوب و شیک که روی بالکن بود و خلوت انتخاب کردم و روش نشستم و منتظرش شدم...با وارد شدنش چشم چند تا از مردای اونجا و همینطور من به سمتش چرخید..فوق العاده جذاب و دوست داشتنی شده بود..دستمو بالا بردم که دیدش و به سمت میز اومد) (استایل جین↑↑↑)

تی/اس:سلام خوبی؟ جین:مرسی تو خوبی ؟ تی/اس:اهوم..دیر که نیومدم؟ جین:نه عشقم خوب موقعی اومدی تی/اس:(رو صندلی نشستم و کیفمو روی میز گذاشتم..وقتی گفت عشقم انگار قند تو دلم اب شد و البته شوکه شدم و فک کنم صورتمم قزمز شد) جین:نگاش کن..چرا تغییر رنگ دادی😂 تی/اس:اممم..(و یهو به سک سکه افتادم) هق هق →~صدای سک سکه~ جین:باشه باشه انقد به خودت فشار نیار..چه خوشگل شدی..صورای خیلی بهت میاد..من عاشق رنگ صورتیم..😍😉

تی/اس:خیلی ممنو... هق هقـ. جین:خب حالا نمیخواد تشکر کنی..😂 تی/اس:(سک سکم بعد چند دقیقه خوب شد و تو این مدت جین کلی اذیتم کرد و خندید..شام و سفارش دادیم و خوردیم و صحبت کردیم..دیگ شاممون تموم شده بود و بلند شدیم راه افتادیم سمت پارکینگ..) جین:(تو کل این مدت به خوردنش نگاه کردم و لبخند زدم..ینی نیشه این دختر برای همیشه مال من بشه؟؟بعد اتمام شام به سمت پارکینگ رفتیم و سوار ماشینامون شدیم..دلم میخواست برم اونجایی که خیلی بیشتر از همه تو سئول دوسش داشتم ~ رود چانگ گیه چون ~