lovely life 8

سلام سلام اینم پارت هشتم تقدیم به شما دوست جونا

من ... کت نوارم از زبان مرینت : وقتی شنیدم آدرین گفت من کت نوارم بهم شک وارد شد بعد گفتم یعنی تمام مدت ع.ش.ق.م کنارم بوده و من نفهمیدم گفت یعنی چی نکنه تو .تو لیدی باگی 😨 گفتم تیکی اتسپاتس آن یهو آدرین اومد جلو بغلم کرد و گفت ع.ا.ش.ق.ت.م مای لیدی بعد هم گفت پاک کلوز اوت و گفت میای با هم بریم تو شهر مای لیدی گفتم حتما پیشی جون تا خواستیم بپریم یکی از پشت سر گفت اهم اهم

با هم برگشتیم دید مارین و آدرینا دارد نگاهمون می کنند از زبان آدرین : گفتم چرا شما تعجب نکردین گفت چون هوتتون رو می دونستیم گفتم اها بعد با مرینت رفتیم برج ایفل ( به صورت لیدی باگ و کت نوار). وقتی رسیدیم برج ایفل دیدم که حاک ماث یکی رو شرور کرد به لیدی گفتم بریم شکستش بدیم مای لیدی گفت حتما پیشی رفتیم به جنگ شرور ( توجه : ببخشید من یادم رفت در بیوگرافی بگم که گبریل حاکماث نیست و فیلیکس حاکماث هست و مایورا هم لایلا )

( بعد از شکست دادن شرور ) از زبان آدرین : از پنجره پرید تو دیدم مارین و آدرینا خوابن ما هم رفتیم بخوابیم می خواستیم لباسامون رو عوض کنیم که مرینت گفت من کجا لباسم رو عوض کنم گفتم همینجا که گفت یعنی چی برو بریم می خام لباسم رو عوض کنم گفتم باشه ولی وقتی دیگه مال خودم شدی از این ادا اتفارا نداریم

رفتیم تو تخت تو بغلم هم خوابیدیم … صبح بیدار شدیم با مارین آدرینا و مرینت رفتیم مدرسه دست همو گرفتیم و رفتیم تو که دیدم کلویی و لایلا از شدت عصبانیت قرمز شدن رفتیم سر کلاس که دیدیم تینا هم پشت سر ما اومد تو کلاس وقتی خانوم بوستیه اومد من گفتم خانم می شه من کنار مرینت بشیم خانم بوستیه هم مثل همیشه با مهربونی و لبخند گفت باشه رفتم پیش مرینت بعد خانم بوستیه گفت بچه ها امروز یک دانش آموز جدید داریم بیا تو مارسل اومد تو و گفت سلام من مارسل مگرانت هستم ( عکس اسلاید ) وقتی پسره اومد تو هی به مرینت نگاه می‌کرد مرینت هم از این موضوع خبر دارنده بود که یکم خودشو به من چسبوند ( بعد مدرسه ) وقتی مدرسه تموم شد می خواستیم سوار ماشین بشیم که …

ممنون که خوندین … لطفا کامنت بده که من امید برای نوشتن داشته باشم

ناظر عزیز لطفا منتشرش کن 🌷🌷🌷