10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Rarity انتشار: 3 سال پیش 2,817 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچها یه پارت دیگه نموندهههه مرسی از کامنتای قشنگتون💕🍃 فیک بعدی یا از کوکه یا تهیونگ
صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم امروز تعطیل بود و کار های پاره وقتم از صبح شروع میشد و بعدش باید با سلن و سوهی میرفتیم خرید.
صبحانه خوردمو رفتم سره کارم برگشتم و ناهاره حاضری خوردم یکم رمان خوندم و وقتمو گذروندم تا ساعت ۴ شد ۶ باید میرفتم، بلند شدمو یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم و نصفشو بستم و لباس بنفش و یه دامن کوتاه هم انتخاب کردم و پوشیدم هرچند خیلی لباس نداشتم.
ساعت یک ربع به ۶ بود که راه افتادم دم دره پاساژ منتظر موندم و بالاخره دخترا اومدن.
_سلام سلن
//سلام ات چه خبر
__هیچی،سلام سوهی
))سلام ات
//بریم؟
__برییمم
رفتیم داخل ما برناممون اینجوری بود که هر آخره ماه پولامونو جمع میکردیم و میرفتیم یه روز و برای خودمون بیرون و خرید میکردیم.
داشتم یه کفشو امتحان میکردم که دیدم شوگا و ۳تا از بچها هم اومدن تو مغازه اولش منو ندیدن ولی وقتی رفتم حساب کنم شوگا گفت: سلام ات
__سلام شوگا
//تنهایی اومدی خرید؟
همون لحظه سوهی و سلن از اون ور اومدن و سوهی بهم گفت:واییی ات ببین چه کفش قشنگی دیدم..اوه سلام شوگا سلام بچها.
سلن اومد اونم سلام داد و گفت:شماها اینجا چیکار میکنین؟
شوگا گفت:جیسون اومده برای دوست دخترش کفش بخره ماروهم با خودش اورد.
یه نگاهی به سلن کردم که دیدم ناراحت شده..اخه اون از جیسون خوشش میومد.
بهشون گفتم:باشه موفق باشین پسرا ولی ما هنوز کلی کار داریم که باید بهشون برسیم پس فعلا..
حساب کردن کفشا تموم شده بود پاکتو برداشتم و اومدم بیرون دیدم سلن خیلی دلش گرفته بود بهش گفتم:حالت خوبه؟
//ا..اره بابا
__مطمئنی؟
//آره نگران من نباش تازه منو که میشناسی من به همین راحتیا ناراحت نمیشم.
__امیدوارم
اومد منو بغل کرد و گفت نگران من نباش منو که میشناسی
_مگه میشه تو دوستمی
و همدیگرو بغل کردیم و بعدم رفتیم به ادامه خرید رسیدیم...
(پرش زمانی)
فردا اولین روز مدرسه بود،اه چقد این تابستون زود تموم شدااا.
تموم تابستون با کاره پاره وقت،و بیرون رفتن با دخترا گذشت و حدود یکی دوبار هم اتفاقی شوگا رو دیده بودم و راستش..دلم براش تنگ شده بود..
//سلام اتتت
__سلام سوهی
//بیا اینجا تو کلاس همیم
__اخ جون راستی سلن چی؟
//اونم همینجور
__ایول
رفتم و دیدم تقریبا همه همون سال قبلیا بودیم فقط چندتا دخترو پسر اضافه یا کم شده بودن.
//سلام ات
__سلام شوگا
//امسالم تو کلاس همیم
__آ..اره
(نمیدونم ولی تو دلم خوشحال بودم)
تقریبا دو هفته از مدرسه گذشته بود که بیشتر متوجه حس هام به شوگا شده بودم و همش وقتی هواسم نبود داشتم نگاش میکردم...
//چی شده ات تو فکری
__چی.. نه بابا سوهی چی میگی
//هه نمیتونی ب من دروغ بگی
__اه میدونی
همین که خاستم بگم به شوگا علاقه مند شدم پرید وسط حرفم و گفت : ات من باید یه چیزی بگم.
__چی؟
//فک کنم عاشق شوگا شدم..
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود..اون بهترین دوستم بود،من نمیخاستم اونو از دست بدم..ولی،ولی،من شوگارو دوست داشتم...
//ات توکه ازش خوشت نمیاد نه؟
__چی..؟ نه نه
(نه؟گند زدم)
//اه خوداروشکر نگران بودم..
یک هفته گذشته و من حتی نمیتونم روی کارای سادم تمرکز کنم..خیلی گیج شدم،اگه به سوهی بگم منم از شوگا خوشم میاد دیگه باهام دوست نمیمونه؟ اگه شوگا از سوهی خوشش بیاد چی؟
کلی اما و اگر دورمو مر کرده بود..
تو کتابخونه رفتم تا یکم ساکت تر باشه و بتونم خوب فکر کنم..
نه نمیتونستم سوهیو از دست بدم!
باید بیخیال شوگا میشدم..
دفترمو برداشتم و داشتم میرفتم سمت در که محکم خوردم به یکی شوگا بود، بهم گفت:اه ببخشید ات هواسم نبود..
__نه نه مشکلی نیست.
//خوبی؟
__آره
//میگم...امروز بعد مدرسه بیکاری؟
__آ..اره
//بریم بیرون؟
__باشه
//خونت کجاست؟
__(آدرس)
//خب ساعت ۶ میام دنبالت
__باشه
//خب برم که جیسون دنبالم میگرده.
__ب..باشه..
چی شد؟قبول کردم؟ باشه؟ چرا اینقدر خوشحال شده بودم؟
اه نمیتونم،متاسفم سوهی.. ولی نمیتونم بیخیال شوگا بشم...
رفتم خونه و بعد سره کاره پاره وقتم و ساعت ۴ برگشتم و رفتم دوش گرفتم و موهام و حالت دادم و نیم ساعت داشتم میدیدم که چی بپوشم..
یه لباس آجری استین بلند و یه دامن کوتاه مشکی پوشیدم و یه میکاپ ملایم کردم و منتظر موندم تا بیاد دنبالم...یکم استرس داشتم.
به ساعت نگاه کردم،۱۰مین به ۶ بود... اوفف چرا زمان نمیگذشت...
بالاخره گوشیم زنگ خورد شوگا بود جواب دادم گفت:سلام ات من دم دره خونتونم.
//خب برم که جیسون دنبالم میگرده.
__ب..باشه..
چی شد؟قبول کردم؟ باشه؟ چرا اینقدر خوشحال شده بودم؟
اه نمیتونم،متاسفم سوهی.. ولی نمیتونم بیخیال شوگا بشم...
رفتم خونه و بعد سره کاره پاره وقتم و ساعت ۴ برگشتم و رفتم دوش گرفتم و موهام و حالت دادم و نیم ساعت داشتم میدیدم که چی بپوشم..
یه لباس آجری استین بلند و یه دامن کوتاه مشکی پوشیدم و یه میکاپ ملایم کردم و منتظر موندم تا بیاد دنبالم...یکم استرس داشتم.
به ساعت نگاه کردم،۱۰مین به ۶ بود... اوفف چرا زمان نمیگذشت...
بالاخره گوشیم زنگ خورد شوگا بود جواب دادم گفت:سلام ات من دم دره خونتونم.
__اها باشه الان میام پایین..
//چتر برداری امروز هوا ابریه
__اها باشه
(ولی اخرشم یادم رفت)
با موتورش دم در منتظرم بود..
خیلی خوشتیپ شده بود..
(شوگا ویو)
منتظر بودم که ات بیاد پایین وقتی دیدمش وای اون واقعا خوشگل بود..باورم نمیشه پارسال اونقدر اذیتش کردم و یه لحظه ناراحت شدم ولی بهش خندیدم و گفتم:خوشگل شدی.
__م..مرسی توهم همینطور
//منم خوشگل شدم؟
__نه منظورم اینه خوشتیپ شدی..
//خب بریم؟
__آره بریم
سوار موتورم شدم و بهش با سر اشاره کردم که سوارشه.. سوار شد و کلاهو بهش دادم که بپوشه و بعد دستشو دورم حلقه کرد (ادمین: دیدین تو کی دراماهاا دیگه😉خجالتی میشن)
راه افتادم و بردمش روی یه تپه خیلی قشنگ و نگاش کردم و خیلی خوشش اومده بود..بردمش یه جای قشنگ و دیگه وقتش بود...
(ات ویو)
اونجا وااااقعا قشنگ بود تاحالا یه همچین جای به این قشنگی ندیده بودم..
دیدم شوگا روبروم وایستاده و دستامو گرفت و تو چشمام نگاه کرد(قلبم انگار داشت منفجر میشد)
//ات من...من یه چیزیو باید بهت بگم..
__منم دوست دارم
(واییی اصلا حتی مطمئن نبودم اینو میخواد بگه واییی اگه یه چیزه دیگه ایی میخاست بگه چی؟)
//واقعا؟؟
__آ...اره...واقعا
صورتمو تو دستاش گرفت و منو بوسید...
(آخر سال )
بین منو شوگا خیلی خوب بود و همدیگرو خییلی دوست داشتیم.
به سوهی هم راجبش گفتم و خداروشکر بینمون خراب نشد..
روز آخر مدرسه هم تموم شد.. ولی شوگا امروز نیومده بود.
رفتم تو خونه و یه پاکت روبروی در دیدم و بازش کردم..از طرف شوگا بود..
اون....اون رفته بود.
(پارت بعدی پارت اخر جینگولااا لتیک و کامنت فراموش نشههه)🌸☁️💕
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
113 لایک
کجا رفت؟
عررررر خیلی خفنهههههه
مسییییی🥺💕
عوضی چرا پارت اخر 😂
😂😂😂
اییی جان جدت فصل بعد 😐
دنبال شدی دنبال کن
مرسی اوکیه😄☁️💕
عالی پر خوشحالی
ت رو جان عزیزت غمگین تموم نکن😐💔👍🏻
وای خیلی خوب بود خیلی خوب مینویسی
مسیییی🥺💕🍀
عالی بود💕💕👌🏻
☁️💕🍀🌸💎
عالییی بود ولی ﭺرا انقدر کوتا بود خیلی زود تموم شد 😩😂💖
مرسی این که نسبت به قبلیا بیشتر بود😂🍃💕
عالییییییییییییی بود ولی توروخدا غمگین تموم نشه 😍😢
مسیی😄🌸🍃
💜💜💜😘😘