سلام پارت اول داستانم را بخونین نظرتونو بگین 🐥💛 عکس شخصیت های مهم را هم گذاشتم رو عکس تست 💚
سلام من اومدم که داستان را شروع کنم🌚🌟 دوستان یادم رفت بگم که آدرین لیدی باگ را دوست داره و کت نوار مرینت را😗⭕
از زبان مرینت: داشتم طراحی میکردم برای شو سه شنبه( امروز شنبه است🌚) که یهو گوشیم زنگ خورد برداشم دیدم آلیاس😍 گفتم سلام ❤ خوبی آلیا گفت سلام تو خوبی مرینت گفتم اره کاریم داشتی..!؟ گفت اره میخاستم بگم امروز ساعت 5( الان ساعت 1 ظهره)با بچه ها میریم برج ایفل تو هم میای؟!.... گفتم چه عالی حتما میام💗 بعد قط کردم به ادامه طراحیم پرداختم رفتم پایین دیدم ماریا داره غذا درست میکنه مارکو هم داره دسر درست میکنه 😊 رفتم کمکشون ناهار درست کردیم خوردیم بعدش من به ماریا و مارکو گفتم بچه ها من میخام با بچه ها مدرسه برم برج ایفل شما هم میاین 🌝 گفتم اره که میایم( مرینت وماریا و مارکو تو یه مدرسه یعنی دوستای مرینت دوستای اونا هم هستن همکلاسی هستن ) بعد من رفتم حمام و بعدش موهامو خوشک کردم 🥰 رفتم کیکی که دیشب درست کرده بودم را از یخچال آورده بیرون قهوه هم درست کردم بچه ها را صدا کردم باهم خوردیم بعد من به مادرم زنگ زدم که ما امشب یکم دیر میایم خونه میریم بیرون با دوستامون 😃 مادرم گفت باشه من و بابات ساعت 9 شب میایم خونه شما هر وقت خواستین برید کی میرید گفتم ساعت 5 گفت خب باشه عزیزم خداحافظ گفتم بای 🙂 و رفتم بالا یکم با تیکی حرف زدم ⭕🌹 بعد یکم خوابیدیم وقتی بیدار شدم 4 و 30 دقیقه بود خلاصه رفتم صورتمو شستم و رفتم لباس هامو پوشیدم یه بلیز یاسی و یه شلوار جین سفید موهامو دم اسبی بستم یه عینک آفتابی هم زدم و رفت پایین 🌟 ماریا هنوز نیومده بود 😊 و مارکو اومده بود پایین خلاصه ماریا هم اومد باهم رفتیم 😇
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
ععااااللللللییییی ♥♥♥♥