
اینم پارت ۳ بچها کامنت بزارین و لایک کنین لطفا هارتمو اکلیلی کنین😄💜💕🍀
با ترس صداش میکردم -اتهه اااتتت ات چیشد بیدار شو.. لطفا بیدارشووو چرا بیدار نمیشد؟اگه بلایی سرش میومد چی؟ (داداش فقط غش کرده هااا😂) نمیدونم این همه استرس از کجا اومده بود.. سریع ات رو براید استایل بلند کردم و از بین جمعیت بردم سمت اتاق استراحت. فک کنم خیلی بهش فشار اومده بود.. (ویو ات) با سردرد بدی از خواب بیدار شدم و دیدم تو اتاق استراحته مدرسم. شوگا کنارم نشسته بود و روش به پنجره بود. صداش کردم:ش..شوگا /ات بلاخره بیدار شدی؟ _ا..اره ، میگم.. چیشد یکهو؟ /اون دختره آشغال داشت تورو اذیت میکرد و... _اها... یادم اومد..مرسی که.. اوردیم اینجا. /نه کاری نکردم. _راستی باید یه چیزی بهت بگم.
از جام بلند شدم و ادامه دادم:ببین جسی /اه اسم اونو جلوی من نیار _نه ببین،اوت روز.. من نبودم که سطل رنگ و ریختم روت..اون جسی بود...ولی چون سریع رفت خیلی متوجهش نشده بود. /چ..چی؟!!(با داد) بدنمو جمع کردم که سریع گفت:وای ببخشید ات من، هواسم نبود..ببخشید. _ن..نه اشکالی نداره /پس کاره اون بود.. ولی چرا ماستارو ریختی تو کیفم؟ _اونم کاره من نبود،باورکن من نبودم! /جسی به من گفت تورو دیده... پس همه اینا زیره سره جسی بوده..
پرش زمانی_۵ماه بعد) اوضاع تو مدرسه خیلی بهتر شده، چندتا دوست پیدا کردم و با شوگا هم مشکلی ندارم.. یه هفته مونده تا امسال تموم بشه.. چقدر زود گذشت.. سِلِن (selen) بهم گفت : ات امشب بیا خونه ما تولده سوهیه (sohi) میخوایم سوپرایزش کنیم. _اوهوم باشه /میگم ات _بله؟ /به نظرت جیسون از من خوشش میاد؟ _اه نمیدونم سلن.. /پس فردا بریم خرید کنیم ؟ _عالیه،چطوره که با سوهی بریم هوم؟ /اره خیلی خوب میشه. _خیلی ، اه بریم سره کلاس الان استاد میاد. / امیدوارم امتحانارو خوب بدیم. _منم..

(تولده سوهی) طرفای ساعت ۴ بود از جام بلند شدم و رفتم حمام و موهامو خشک کردم و بهشون حالت دادم و ساعت و نگاه کردم(ساعت ۵ بود) باید زودتر اماده میشدم کمتر از یک ساعت وقت داشتم باید آرایش کنم و لباس بپوشم و... باید عجله کنم! لباس سفید کوتاهمو پوشیدم و یه آرایش سبک کردم کتمو رو لباسم پوشیدم کفشامو پوشیدم و رفتم.. /سلام ات کجا بودی؟ سوهی الاناس که برسه. _اومدم دیگه، راستی تو کلید خونشونو از کجا اوردی؟ /هه نگران نباش از ۳روز پیش با مامنش هماهنگ کردم. _ایول به تو...

شوگا هم اومده بود.. یه مدتی بود یواشکی نگاش میکردم استایلش خیلی باحال بود.. یه سویشرت سبز و شلوار جین پاره تنش کرده بود و واقعا بهش میومد.. صبر کن چی؟اه من دارم چی میگم،اصن ولش کن استایل اون به من چه. /چی شده ات؟ زل زدی به شوگا! _چ..چی؟من؟ /اه دختر تو خیلی ضایعی. _یااااا /هیسس الان سوهی میاد. سوهی اومد تو خونه و ما همه باهم گفتیم تولدت مبارک سوهیییی. سوهی خیلی خوشحال شده بود و هم خیلی خوشحال بودم که سوهی میخندید اون و سلن بهترین و خوب ترین دوستای من بودن و البته تنها دوستام...
همه بلند شده بودن و داشتن میرقصیدن که سوهی اومد طرفم و گفت:بلندشو ات ببینم چه میکنی. _چی؟نه بابا من اصلا بلد نیستم برقصم.. (دواقع دقص من خیلی هم خوب بود) /یالا پاشو دیگه (یاد مهمانیای خودمون افتادم😂) _اه باشه بابا همون لحظه یکی از اهنگای مورد اعلاقم پخش شد(خودتون یه اهنگو تصور کنین هرکدوم که باهاش خوب قر میدین😂💜) منم جو گرفته بودم.. داشتم سنگ تموم میزاشتم.. (بچها بگم که صدای آهنگ بلنده ولی ات به داد زدن حساسه چون براش تدایی گذشتش میشه) دیگه هیچی برام مهم نبود و رفته بودم تو دنیای دیگه یی..
(شوگا ویو) ات امروز خیلی خوشگل شده بود و متوجه شدم زل زده بود بهم.. وسط مهمونی سوهی ات رو بلند کرد که برقصه فک نمیکردم قبول کنه ولی وقتی بلند شد و رفت وسط... انگار غرق اهنگ شده بود و واااقعا قشنگ میرقصید و اصلا متوجه نشد همه دست از رقصیدن و دست زدن برداشتن دارن تماشاش میکنن.. تا حالا ندیده بودم یکی اینقدر قشنگ برقصه.. با حرفای جیسون رشته افکارم پاره شد که گفت:وای ات چقد خوب میرقصه هاا _من که اینجوری فک نمیکنم (ادمین:اهااا ولی داشتی به چیزای دیگه ایی فک میکردیا شیطون😂) /اصلا فکرشو نمیکردم یکی مثل ات که اینقدر خجالتیه اینجوری برقصه.
دوباره اهنگ شروع کرد به پخش شدن و تقریبا همه به من ملحق شدن و شروع کردیم به رقصیدن انگاری حس من به همه منتقل شده بود... تا ساعت یک شب داشتیم میرقصیدیم و پاهام جفتش تاول زده بود و نمیتونستم راه برم.. از سوهی خداحافظی کردم و رفتم پایین تا یه تاکسی بگیرم.. /سلام شوگا بود اومده بود کنارم وایستاده بود. _سلام /امروز خیلی خوشحال بودی _اه اره تاحالا همچین حسی نداشتم /منظورت چیه؟ (ذهن شوگا:منظورش چیه؟یعنی تاحالا اینجوری خوشحال نبوده؟)
_خب...من تاحالا حس کردی هیچ وقت حق نداری شاد باشی؟ /بعضی وقتا...آره. (ذهن شوگا:منظورش چیه؟) تاکسی که بهش زنگ زده بودم اومد و بوق زد و رفتم بشینم که دیدم شوگا هم پشت سره من راه افتاده _تو کجا؟ /منم با همین تاکسی میرم خونه دیگه..حوصله ندارم وایستم. _اها باشه.. رسیدم خونه و اینقدر خسته بودم که حتی لباسامو در نیاوردم و فقط افتادم رو تخت..
خب قشنگا اینم پارت ۳ احتمال زیاد ۲پارت دیگه بیشتر نمونده بگین ببینم دوست دارین فیک بعدی از کی باشه؟😆 دیگه نمیگم لایک و کامنت فراموش نشهه ☁️💕🌸
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واای عرررر
داستانت خیلییی گادههههههه🙂♥️
مرسیی یتساتسنی😍💕
خیلیییی قشنگ بود پارت بعد 😆🥺
مسیی🥺😄💕🍀
زود پارت بعد و بزار وگرنه دیگه مزه نداره
گذاشتم عجیجم فقط باید منتشر بشه😊☁️🍃
عالیییییییی بوددددددد😍💜🌈🐰
من این چند روز نتونستم بیام تستچی الان ک اومدم دیدم پارت ۲ و ۳ منتشر شده خیلی ذوق کردم🙂
مسیی😄💕🍃
عالی بود
مسییی🥺😍💕🍃
خجالت بکش بزار دیه 😐
باشه مادر جان یه کوچولو بصبر😂💕
عه بزار 😐
عالی بیدددد
فقط تند تند بزار اونجوری مزش نمیره
بعدی از کوک باشح🙂💜🙌🏼✈
باشه امشب میزارمش😂💕☁️
عالی من که عاشقش شدم 🔮🔮🔮❤❤❤❤
مسی🥺☁️💕
عالی عالی مثل همیشه خودت میدونی دیگه بعدی از کوکی باشه خوبه
مسییی باشه😄☁️🖤