
اینم پارت بعدی امیدوارم دوسش داشته باشین💚
وقتی فهمید دوستش دارم محکم بغلم کرد. احساس خوشبختی میکردم. تو بغلش از ته دل خندیدم. همیشه فکر میکردم سرنوشت من سیاهه تا اینکه جونگ کوک رو دیدم. من واقعا خیلی بهش مدیونم و خیلی هم دوسش دارم. _خب دیگه اشکاتو پاک کن.... باید یکم صبحونه بخوری. بعد سینی صبحانه رو گذاشت جلوم تا بخورم. +پس خودت چی؟ _من خوردم تو بخور. دستم رو اودم جلو تا ساندویچ کالباس رو بردارم. یه دندون زدم. +همممم.... خیلی خوشمزست، مرسی. _نوش جونت. بعد از صبحانه بلند شدم تا سینی رو ببرم اشپزخونه. خونش خیلی قشنگ بود از پنجره توی سالن میشد بیرون رو دید. ویو خیلی خوبی هم داشت. سینی رو گذاشتم تو اشپز خونه و جونگ کوک هم اومد جلوی اپن روبروی من ایستاد.
+واووووو.... چ خونه قشنگی داره. _تازه ی جای خیلی قشنگ تر هست ک میخوام نشونت بدم. بیشتر وقتامو اونجام. دستم رو گرفت و از در سالن رفتیم بیرون. من و برد پشت خونه. فک کنم همونجا بود. من جلو تر از اون بودم و داشتم از کنجکاوی این ور و اون ور میرفتم. دست جونگ کوک رو روی شونم حس کردم. من و به خودش چسبوند. دستش رو گذاشت روی چشمام. _چشمات رو میبندم. +باش. قدش از من بلند تر بود و من تا گردنش بودم. من و برد جلو منم همش میترسیدم ب چیزی بخورم خودمو عقب میکشیدم سرم و میچسبوندم ب گردنش. +الان میخورم ب ی چیزی. _نمیخوری من هواتو دارم. در رو باز کرد و من و برد داخل.

دستش رو برداشت. یه گلخونه بود، خیلی خشکل بود. چند تا گل تو گلدون کوچولو بودن و چند تا هم رو زمین با گلدون بزرگ. چند تا هم به پنجره اویزون بودن. پنجره هاش شیشه ای بود. دوتا صندلی هم وسط بود. +وایییییییییی خیلی خشگلههههه. _من همیشه شبا میام اینجا و از پنجره ستاره هارو نگاه میکنم و کتاب میخونم. بعضی وقتا با ستاره ها حرف میزنم و همینجا خوابم میبره.از این ب بعد با تو میام اینجا و با هم ب ستاره ها نگاه میکنیم. +عاشقتم جونگ کوک..... اینجا واقعا قشنگه. پریدم بغلش. _منم عاشقتم سون جونگ. از بغلش اومدم بیرون و به کلا نگاه کردم. +همه ی این گلارو خودت کاشتی؟ _اره.خیلی برای اینجا وقت گذاشتم. میخوام با تو هم ی گل بکارم. +واقعا؟ _اهوم.... هر چی گل خواستی میتونی بکاری.
+میشه گل رز بکاریم. من کل رز رو خیلی دوست دارم. _اره هر چی تو بگی. یه چند تا گل رز داشت توی ی گلدون دیگه ک توی حیاط بود. گلارو اورد تا با هم اینجا بکاریمشون. ی گلدون مشکی ک با گلای نقره ای و سفید نقاشی شده بود رو برداشتم. +میشه توی این بکاریم. خیلی قشنگه. _اره بیارش اینجا تا بکاریمش. گلدون رو بردم پیشش و کنارش وایسادم. +میشه منم بکارم. _حتما. برای گله توی گِل ها جا باز کرد منم گل رو گذاشتم توش و دورش رو با گِل پر کردم. +خیلی قشنگ شد. _اره.بیا بزاریمش کنار صندلی ها جلوی اون گلا. به ی چند تا گل دیگه اشاره کرد. +باشه. گلدون رو بلند کردیم و گذاشتیمش کنار بقیه گل ها. +این گل نشانه عشق ماعه چون با هم عشق کاشتیمش. _عاشقتم.... بغلم کرد و منم همراهیش کردم. +منم عاشقتم.
از بغلش اومدم بیرون. +میشه بریم پیش چو هه..... من بهش قول دادم دوباره ببینمش. _چو هه همون دختره ک تو خیابون دیدیشه؟ +هوم.دلم براش تنگ شده. _باشه بریم. از گلخونه اومدیم بیرون رفتیم سمت در پارکینگ. سوار ماشین شدیم. _ادرس اون پرورشگاه کجاس؟ +برو تا بهت بگم. وقتی رسیدیم سری از ماشین پیاده شدم و وارد پرورشگاه شدم. رفتم پیش یه خانم ک تو حیاط بود وایسادم. +سلام خانم. اومدم چو هه رو ببینم...کجاس؟ #سلام.شما؟ +من چو هه رو اوردم اینجا. خب ی جورایی دوستشم. #بله بفرمایید داخل. جونگ کوک پشت سرم اومد و رفتیم داخل. چو هه ی لباس صورتی خوشگل پوشیده بود و داشت نقاشی میکشید. +چو هه. سری رفتم بغلش. =سون جونگ.... دلم برات خیلی تنگ شده بود. +ببخشید ک دیر اومدم. ی سری اتفاق افتاد.... =اون پسره کیه؟ +بشین تا بهت بگم.
خب اینم پارت ششم امیدوارم دوسش داشته باشین لایک و کامنت یادتون نره حتما تو کامنتا بگین ک دوست داشتین یا نه دوستون دارم بوص بوص خدافس❤️🥺🍻✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 💕❤👌
مرسی💗