
خب پارت دومم
دکتر:اقای جیمین حالشون خوب نبوده یه جور ضربه عصبی بهش خورده الان حالشون زیاد خوب نیس حرف های نگران کننده ایی بهشون نگید جین:خیلی ازتون ممنونم دکتر:میتونید برید ملاقاتش من مرخص میشم جین:الانه که جی هوپ برسه جی هوپ:هه هه🤒سلام چی شده نامجون:حالش زیادی خوب نیس چیزای نگران کننده ایی بهش نگید جونگ کوک:باش جین:حتما جی هوپ:باشه *همه رفتن داخل* جین:جیمین برات سوپ جلبک اوردم بیدارشو بعد نیم ساعت جیمین بیدار شد جیمین:شما اینجا چیکار میکنید جین:بلاخره بیداررر شدیییی نامجون:خدایا شکر جیمین از کوما امد بیرون جیمین:چیییی من بیهوش بودم جونگ کوک:اره ولی الان به هوش امدییییی جیمین:میگم نامجون تو.....
دختری که لباس ابی تنش بود که درستش کهنه باشه ندیدی نامجون:چرا دیدم جیمین:میشه صداش کنی جین:باشه من برات سوپ و غذا و دسر درست کردم تو بخوری به پرستارا بگو حتما جیمین:خیلی ممنونم جی هوپ:ما دیگه میریم وقت ملاقات تمامه:)خدانگهدار جیمین:خدافظ ا/ت:عهه سلام ببخشید که دوباره بدون خبر امدم جیمین :اشکال نداره ولی شما توی بیمارستان کارتون چیه؟پرستارید؟!ببخشید یکم کنجکاوم ا/ت:خب من....
ا/ت:من اینجا اتاقارو تمیز میکنم بخاطر مادرم چونکه اون مریضه و ما پول غذا نداریم من سه تا برادر کوچیک تر از خودم دارم و برای همین جیمین:اها چه ناراحت کننده ا/ت:زیادی بد هم نیس 😙پول غذا رو درمیارم برای مادرم پول میزارم جیمین:اها میتونی به کارتون برسید ا/ت:خیلی ممنونم دارم الان شیشه هارو پاک میکنم ولی دستام خستن زخم شدن جیمین:ا/ت😳دستات زخم شدن دارن کلی خون میریزن بیا اینجا بدو ا/ت: اوووو واقعا میگم چرا دستام زخم شدن جیمین:این چه کاریه بیا بشین روی تخت ا/ت:ایییی دستام .....
جیمین:اوه دستو بیار بزار چسب زخمشون بزنم ا/ت:باشه جیمین:خب استراحت کن ا/ت:من وقت این چیزارو ندارم من مدرسه رو این روزا نمیرم بخاطر مامانم الان بستریش کردن میخوان ریه هاش رو در بیارن و به جاش ریه بزارن جیمین: تو پولشو نداریی ا/ت:نه و گفتن تا یه ساعت دیگه پولشونو ندم مادرم رو انپول میزنن و میمیره *از زبون جیمین* یه باره اشکش درومد یعنی قلبم خورد شد اون دختر خوشگله ولی فقیره جیمین:میدونی من پول پیوند ریه مادرت رو میدم ا/ت:واقعا؟ جیمین:اره بدو برو به دکتر بگو که ا/ت میخواست بره بیرون دکتر گفت:خانم....
دکتر:خانم ا/ت مادرتون فوت کرد و براتون متوسفیم ولی ما کاری نکردیم خودشون فوت کردن که ا/ت:بیهوش شد دکتر به پرستارا گفت:بزارنش روی تخت معاینش کنن جیمین: تختشو بزارید بغل خودم دکتر:باشه که ا/ت رو معاینه کرد گفت:حالشون برای مدتی افسره هست جیمین:کی من مرخص میشم؟ دکتر:فردا جیمین:من یه درخواست دارم فردا ا/ت هم بزار با من مرخص شه اقای دکتر قبول کرد جیمین:من وقتی ا/ت رو میبینم دلم از شدت خوشحالی بال میزنه من از اون خوشم میاد و...

مرسی تا اینجا امدید منتظر پارت بعد باشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزم داستانت عالیه لطفااااا زودتر پارت بعدو بزار🥰
باشه تنکیو💜