سلام مجدد اینم از پارت ۳ فقط یه چیزی خیلی کم نظر میدید لطفا بیشتر کامنت بزارید و بگید چی بشه
حال ایلیاس کاملا خوب شده بود من از این اتفاق خیلی خوشحالم چون وقتی پاش درد میگرفت احساس میکنم دنیا رو سرم خراب شده و فکر میکنم این بخاطر اینکه این اتفاق تقصیر منه اما امپراطور خیلی مهربون رفتار کرد و گفت که ایلیاس خودش شکموه اگه یه ذره جلو شکمشو میگرفت هیچی نمیشد ای کاش دیرتر میزدی اون سگو که این یاد بگیره شکمو نباشه ایلیاسم گف خودارو شکر پای منو گاز گرفت مگر نه ما الان ما این کرگدنو نداشتیم تو ه۰مین فکرا بودم که جیسو در زد با اجازه من وارد شد و گفت شاهزاده ایلیاس اومده منم با یه لخند گفتم که بیاد وقتی اومد گفتم سلام چه اجب اجازه خواستی گفت سلام من که همیشه اجازه میگرم گفتم تو که راست میگی که خندیدیم نخواستیم به بحث ادامه بدیم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
هعی
بعدی رو زود بزار
سعی میکنم لطفا ایده بدید تو جشنش چی بشه
عالی بود
بسیاری زیبا بود
پارت بعدی