20 اسلاید صحیح/غلط توسط: Lover of gravity falls انتشار: 3 سال پیش 232 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
دوستان این اولین تست منه امید وارم خوشتون بیاد
از زبان میبل: دیپری باورم نمیشه بعد سه سال واقعا داریم بر میگردیم آبشار جاذبه دیپر :آره منم خیلی هیجان دارم میخوام ببینم که وقتی میرسیم بازم بزه روی تخت خواب من هست یا نه ؟ هر دو میخندند بعد دیپر و میبل سوار اتوبوس میشن و به سمت آبشار جاذبه حرکت میکنن
بعد یک مدت رسیدن آبشار جاذبه وقتی رسیدن مثل معمول دوباره کلمه S از کلمه shack افتاد وقتی وارد معما کده شدن با یک رد قر مز مواجه شدن رد رو گرفتن و رفتم بالا و میدونین چی دیدن ؟
دیدن که مادر بزرگ سوز داشته کیک درست میکرده و داره سوز رو دعوا میکنه که چرا شیشه مربا رو شکستی و کلش رو ریختی کف زمین وقتی میبل و دیپر ماجرا رو فهمیدن پریدن بقل سوز
ولی کفش میبل افتاد توی کیک و سوز گفت :این دیگه بدرد نمیخوره و بعد اون رو انداخت توی چاه بی سر و ته و کیک بر گشت و خورد توی صورت سوز سوز گفت: این بار دهمه که اتفاق میفته
بعدش دیپر به میبل گفت بریم اتاقمون رو مرتب کنیم میبل هم سرشو تکون داد به نشانه موافقم ولی یهو کندی و گراندا از پشت درخت پریدن بیرون و گفتن نمیخواد ما اتاقتون رو تمیز کردیم وقتی دیپر و میبل رفتن اونجا دیپر گفت اوه نه و میبل گفت اوه آرهههههه اتاق پر از براق کننده و پیتزا با آرایش بود روی تخت دیپر هم پر از تیکه های رژ لب بود و همون طور که دیپر حدس زده بود بزه روی تختش بود
دیپر میگه :ما که جورنال ها رو نداریم همه میخوره تو حالشون میبل میگه :خب کی آماده بی اجازه وارد شدن به آزمایش گاه عمو استنلی هست ؟ دیپر گفت :نه ولی دختر ها رفتن و دیپر هم باهاشون رفت سوز گفت نامردا منو تنها نزارید بعد سوز هم باهاشون رفت یهو میبل جیغ زد شل صورتی و یادش اومد که شل صورتی رو گذاشته توی کیفش توی طبقه بالا بعد خیالش راحت میشه ( چون فکر میکرد شل صورتی رو یادش رفته )
وقتی وارد میشن دیپر یک نسخه از جورنال سه رو میبینه (همون که استنلی کپی کرد ) بعد دیپر نا خود آگاه بره ای میرقصه جلوی همه بعدش رنگش سرخ میشه و بعد میبل داد میزنه داداش گند زدی ولی مهم نیست شششککااررر ههیییووولل چیزیه که مهمه
میبل :ببینین من دیپرم خب میخوایم یکم از این آدم هایی که مثل حشره هستند (اسم دقیقشون رو نمی دونم چی چیه ) رو شکار کنیم و من خیلی باهوشم و دیوونه وندی وندی: دیپر به نظر میاد میبل باز شکر خام زیادی خورده ؟ دیپر با تته پته : آ آ آ ره حح تمما میبل :بازم میگم ربطی به این ماجرا نداره (درحالی که دو کیلو شکر خام خورده ) خب اینجا نوشته که اونا شب ها میان و جذب نور لامپ میشن خب فکر کنم باید صبر کنیم شب بشه
یک ساعت بعد میبل :دیپری تو واقعا بی خیال وندی شدی ؟ دیپر : راستش رو بگم ؟ میبل : آره دیپر : آره من هنوز عاشقشم و نمیتونم اونو از ذهنم بیرون کنم امید وارم این تابستون بتونم که حداقل یک روز با اون باشم میدونم چند سال ازش کوچیکه ترم ولی واسم مهم نیست من تا آخر تابستون تلاشم رو میکنم و میتونم
دو ساعت بعد مک گاکت توی ذهنش :نگران نباش فیدل تو میتونی اون پسره و از خون تو هست فقط برو بهش بگو که میای باهم بیس بال بازی کنیم یا نه بعد همینطور که می رفت جلوی آینه خودش رو دید و گفت قبل باید یه سر و سامانی به خودم بدم اول رفت آرایش گاه و بعدش هم ریش هاشو زد بعد رفت حموم بعدش رفت پیش پسرش و گفت: میای بازی کنیم ؟پسرش در رو بست مک گامت ناراحت شد ولی در باز شد و پسرش اومد بیرون و دستکش بیس بال رو آورد و بازی کردن
پنج ساعت بعد داخل بعد بیل سایفر 8 بال (۸توپ )باخودش گفت : نباید سر اون بچه (دیپر)تعارف میکردم باید میخوردمش
ساعت ۱۰شب :رابی :تمبری عزیزم بعد از اینکه وندی از من جدا شد من دیگه نمیخواستم زندگی کنم ولی تو به من امید دادی که بتونم به زندگی ادامه بدم خیلی دوستت دارم (ماچ به کله ) خدا حافظ و به رابی و تمبری هر کدام به خانه های خود میروند
(خب دوستان داستان قبلی ها این بود که از صبح تا شب که دیپر و میبل و سوز و وندی و کندی و گراندا میخوان برن بیرون مردم شهر چه می کردند اگه از این نوع کار ها خوشتون میاد بگین اگه هم خوشتون نمیاد بگین تا دیگه اینجوری نزارم) ساعت دوازده :دیپر خب دوستان چراغ دست کیه ؟ همه گفتن من نیاوردم بعدش میبل خندید و گفت سر به سرتون گزاشتم من آوردم دیپر گفت باشه خب نقشه ما خیلی سادست مثل همه نقشه های شکار هیولا دیگه طعمه هیولا طعمه رو بر میداره ما گیرش میندازیم و معروف میشیم یوهو تله رو گزاشت و صبر کردن هیولا آوند بال هاشو باز کرد دیپر تور رو انداخت و هیولا رو گیر انداخت دیپر رفت بالای سر هیولا و جیغ کشید بعد همه فرار کردن بعدش توبی گفت :هی این فقط منم هیولایی در کار نیست بعد همه بر گشتن و دیدن توبیه و ناامید شدن که یهو
میبل داد زد :مرد حشره ای مرد حشره ای همه دویدن دنبالش بعد رسیدیم به یک غار همون غاری بود که عمو استن فورد گفته بود دربارش ولی گراندا مجذوب شده بود و داشت میخوند که یهو کندی یکم رژ لب زد به لبش و یهو گراندا گفت چی چیشد ؟ دیپر گفت تو تقریبا داشتی بیل رو احضار میکردی (اینا میدونن که بیل میتونه برگرده چون حافظه استن برگشته و ریسکه )بعد یهو یکم شماره یک آدم ریخت و میبل گفت عق بعدش بالا سرشون رو که نگاه کردن دیدن یک گله مرد حشره ای بالا سرشونه مرد های حشره ای حمله کردن و همه فرار کردن یهو وندی پرید بالا بزرگ ترینشون رو با تبر گرفت و گفت این رئیس شماست پس تسلیم شید ولی مرد حشره ای ها حمله کردن چون عقل و شعور نداشتن دیگه
یهو میبل گفت : توی اون کتاب کوفتی چیزی راجب چگونه متوقف کردن این لعنتی ها نوشته یانه چون جونمون بهش وصله اینجا نوشته برای متوقف کردن اونا لامپ رو خاموش کنید کار آسونی به نظر میاد وندی گفت نه وقتی که ده تا از اونها از چراغ مراقبت کنم میبل گفت این که نمیشه راه دیگه هم هست ؟ دیپر با تعجب گفت : باید اونا رو با جارو بزنی تا منفجر بشن ! کسی اینجا جارو داره ؟من الان شدیداً میتونم از یک جارو استفاده کنم کندی گفت جارو نه ولی من یکم مجله فشن شو دارم فشن شو خوبه ؟دیپر گفت از هرچی بسه استفاده میکنیم بعد مجله رو پرتاب کردو خورد بهش و ترکید ولی وقتی شونه گراندار ور پرت کرد نه تنها نترکید بلکه گراندا زیر چشمش بادمجون کاشت
دیپ گفت این احمقانست فقط با چیز هوایی که میشه باهاشون حشره کشت میشه اونها رو شکست داد همه وسایلشان رو استفاده کردن به جز میبل میبل میگفت من این دمپایی رو تازه خریدم و از دستش نمیدم دیپر دمپایی رو پرت کرد و میبل یک مشت زد زیر اون یکی چشم دیپر و دیپر از حال رفت
بعد که همه مرد حشره ای ها ترکیدن همه فرار کردن و رفتن خونه وندی هم دیپر رو انداخت رو کولش و رفتن خونه وندی دیپر رو گذاشت روی تخت و رفت خونه بعد همه گفتن سوز کجاست بعد یادشون اومد که سوز باهاشون نبود وقتی داشتن با مرد حشره ای ها میجنگیدن یادشون اومد سوز از ترس توی جنگل بی هوش شد وندی و گراندا به بقیه گفتن شما بخوابین ما میرویم سوس رو بیاریم و بعد همه خوابیدن
امید وارم خوشتون اومده باشه
بگین از کجا ها خوشتون اومد و کجا ها بد بود
n\uoy ta skool lliB
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
افرین عالی بود فقط یه تصویر بزن واسه داستانت
خیلی خوب بود.آخرشم رمز بود که بیل به تو نگاه می کنه.نکنه الان نگام کنه.خیلی جالب بود.
آره من توی تمام قسمت ها یک یا چند راز میزارم
یعنی تو کارت نوشتن داستان های طنز باحاله حیف که کلی داستان دارم اما دارم بیکار میشم چون ۷ منتخب سوروفیا داستان دیپر ۱ پارت بیشتر نداره و روح کهکشان هم تا ۱۰ تا یا شایدم بیشتر یا کمتر نداره ممکنه تموم بشه ،، و آبشار جاذبه بن تن هم زیر ۱۵ هستش پس به این زودی تموم میشه فقط بگم نگهبان آبی یه داستان طولانی هستش اما نگران نباشی قضیه اون طور که فکر می کنین نیست ،، بعد میرم سره سری ۶ بعد نیمه اکسولاتل فصل ۲ بعد میرم اون قسمت اختصاصی به بن تن بعد دیگه نمی دونم شاید سری ۷ هم نوشتم ،، دعا کنین داستان ها زود نوشته بشن من بیکار بشم
داستانت عالی بود
دعا میکنیم
من داستان نگهبان آبی رو بیشتر از همه دوست دارم
لازم نبود ساعت و اینا رو بگی ولی در کل خوب بود فورد و استنلی کجان؟
داخل ماجرا جویی
قسمت پنج میان
عالی
آخر تست حرف رمز زدی برعکسش کنی میشه bill looks at youn یعنی بیل جوان را نگاه میکند منظور از جوان از نظرم دیپر است عالی بود
آفرین
عالی بود
ممنون