
بچه ها من سعی میکنم زیاد بنویسم و زود به زود بزارم اما وقتی مدرسه ها شروع بشن فعالیت منم کمتره و اینکه توی نتیجه ادامه داستانه
★ نیم ساعت بعد ★ : صدای داد اریان اومد که گفت : ( ا/تتتتتتتتتتتتت اینقدر قربون صدقه اون موهات نرووووووو 😐 💔 😡 سرم رفتتتتتتتتت نیم ساعته داری قربون صدقه موهات میررییییییییییییی 😐 💔 😡 ) گفتم : ( پس چیکار کنمممممممم ؟ ؟ ؟ 😐 💔 💔 ) گفت : ( اومدی اینجا چیکاررررررررر ؟ ؟ ؟ 😐 💔 😡 ) گفتم : ( مسابقه ی کاراته هههههههههههه 😐 💔 💔 ) گفت : ( پس بیا اول بخوابیم فردا صبح بریم باشگاهههههههههههه 😐 💔 😡 ) گفتم : ( باشههههههه 😐 💔 ) ★ فردا صبح ★ : صدای مبهم : ( ا/تتتتتتتتتتتتت اینقدر تنبلی که هنوز بیدار نشدیییی 😐 💔 😡 💔 😐 🤣 ) ( now what taking did it 😐 💔 یه قسمت از اهنگ تائو ئه نمیدونم درست نوشتم یا نه 😐 💔 🌈 ye every body let's go 😐 💔 جانگو لیرا دچیتاااا 😐 💔 اهنگ دچیتا 💔 😐 😐 یه دچیتا دچیتا چ ئو لیرا خب بسه بریم ادامه 💔 😐 🌈 ) بعد احساس تکون خوردن کردم پریدم رو تخت گفتم : ( انابلللللللللللل منو نخوررررر 😨 😨 ) چشمامم بسته بود چشمامو که باز کردم اریان رو دیدم که دستش جلو صورتش بود و سعی میکرد صدا خنده اش نپیچه 😐 💔 😐 🌈 گفتم : ( راحت باش 😐 💔 🌈 ) دستشو از جلو صورتش برداشت و صدای قه قهه های از ته دلش اومد 😐 💔 یه سوالللللل مگه من دلقک اینممم 😐 💔 💔 🌈 دلقک میخواد بره سیرک 😐 💔 والا 💔 😐 ☆بعد مدتی طولانی ★ : گفت : ( خب تموم شد 😐 🤣 💔 ) گفتم : ( خب بریم صبحونه بخوریم و بعدش بریم باشگاه 😐 💔 🌈 ) گفت : ( باهوش خان باید ناهار بخوریم ساعتو ببین 😐 💔 🤣 ) ساعتو نگاه کردم ساعت ۲ بود 😐 💔 😨 گفتم : ( خب پس بریم ناهار و از رو تخت پریدم پایین 😐 💔 🌈 در اتاق هتل زدن باز کردم خدمتکار بود گفت : ( ناهار رو اوردم 😐 🙂 ☺️ 😀 ) گذاشتم بیاد تو دو تا سینی گذاشت روی میز و گفت : ( اگر چیزی نیاز داشتید شماره ۱ تلفن را فشار بدید ☺️ 🙂 ) گفتم : ( ممنون 😐 💔 🙂 ☺️ ) و اون رفت بیرون و منم در رو بستم 😐 💔 😐 💔 😐 💔 😐 💔
به اریان گفتم : ( بیاااااا غذااااااااا 😐 💔 🌈 😐 ) ( ☆ یه نکته وقتی مثلا میگه بیااااا و چند تا ا داره یعنی از هم دورن 😐 💔 😐 💔 ★ ) گفت : ( باشهههههههههه 😐 💔 🙂 🌈 ) رفتم سر میز نشستم یهو دیدم یه چیزی پر از پشم پهلو پامه و داره تکون میخوره 😐 💔 😨 😨 😨 😱 پریدم و جیغ زدم 😱 😨 😱 به اون چیز پشمالو نگاه کردم 😐 💔 😨 😱 اون که رکسا بود 😐 💔 پشت سرم یه صدای ریز خنده میومد 😐 💔 😐 و بله اریان خانمن 😐 💔 🌈 💔 برگشتم سمتش گفتم : ( مرضضضضضضضض 😐 💔 💔 ) گفت : ( از سگ خودت ترسیدیییییییی 🤣 🤣 🤣 🤣 😂 ) گفتم : ( مرضی دوباره 😐 💔 💔 😐 ) و بعد خنده های اریان 💔 😐 رفتیم سر میز تا غدا بخوریم 😐 💔 توی سینی رو نگاه کردم 💔 😐 🌈 🌈 اوه غذا پاستا بوددددددددددد 😍 😍 من عاشق پاستامممممم😍 😍 😐 غذا تند تند خوردیم و رفتیم تا لباس بپوشیم یه هودی پوشیدم که سیاه و سفید بود و طرحای گربه و پنجه گربه روش بود 😐 💔 😍 🌈 و یه شلوار مشکی هم پوشیدم رفتم بیرون اریانم حاضر بود 😐 💔 گفتم : ( بریم ؟ ) گفت : ( اره با بادیگارد ؟ 🤨 🤨 🧐 ) گفتم : ( نه بیا از پنجره بریم و تاکسی بگیریم 😐 💔 ) گفت : ( باشه اما فقط ایندفعه 😐 💔 💔 ) رفتیم سمت پنجره اتاقم 😐 💔 💔 OMG 😨 خیلی فاصله بود اما چون منو اریان از این کارا زیاد میکنیم خیلی سخت نیس 💔 😐 😐 💔 خو چیه نگاه داره 😐 💔 نمیخوام بادیگارد دنبالمون باشه 😐 💔 و بعد هزار بدبختی اومدیم پایین و تاکسی گرفتیم 😐 💔 🌈 توی تاکسی آدرس رو دادیم 😐 💔 و رسیدیم باشگاه معروف و بزرگ .......... 💔 ✨ 😐 (......... اسمه باشگاهه 😐 💔 ) از تاکسی پیاده شدیم و پولشو دادیم 😐 💔 اوفففف رفتیم توی باشگاه خیلیا بودن که تمرین میکردن 😐 💔 ✨ اما همشون دختر بودن😐 💔 و فقط یه پسر اون وسط بود 😏 😐 💔 ✨ رفتم سمت پرو و لباسم رو عوض کردم اریانم داشت لباسشو عوض میکرد تا با هم تمرین کنیم 😎 😎 😑 💔 😐
لباس کاراته رو پوشیدم و دستکش هارو هم پوشیدم 😐 😎 💔 رفتم سمت اریان اونم آماده بود 😐 💔 😎 ✨ رفتیم سمت زمین کاراته گفتم : ( ۱ ۲ ۳ شروع ) اما نگاهم خورد به پسره اونم داشت نگاهمون میکرد 😐 💔 😎 رفتم سمت اریان و جنگو شروع کردیم یه زیر پایی زدم بهش اون افتاد زمین 😐 💔 💔 ✨ گفتم : ( عزیزم حالت خوبه 😐 💔 😏 چرا یهو ضعیف شدی 😐 💔 ) رفتم سمتش و دستمو گرفتم سمتش تا بلند بشه دستمو گرفت اما انداختم زمین و گفت : ( نه خیر شما ضعیف شدی 😏 😎 😐 💔 ✨ ) بلند شدم و بعد هزار بدبختی بردم گفتم : ( یکم استراحت کنیم 😐 💔 ✨ 😑 🌈 ) گفت : ( باشههههههه 😐 💔 😑 ) رفتم سمت صندلی روش نشستم و بطری ابو از ساکم در آوردم 😐 💔دیدم اون پسره داره میاد سمتم 😐 💔 اومد کنارم نشست گفت : ( خوب میجنگیدی 😍 🥰 ) گفتم : ( ممنون ) گفت : ( من اسمم سوهو ئه ☺️ ) گفتم : ( منم ا/ت هستم جئون ا/ت 😐 💔 ☺️ ) گفت : ( خوشبختم 😍 ) ادامه داد : ( میای یه تمرین بکنیم 😍 🥰 ) گفتم : ( باشه 😐 💔 ) که صدای داد اریان اومد که گفت : ( ا/تتتتتتتتتتتتت بادیگاردااااااا پیدامون کردنننننن 😨 😨 ) تا اومدم به خودم بیام یکی از بادیگاردا که انگار رئیس بقیشو بود اومد بالا سرم یه لبخند ضایع زدم 😅 😅 گفتم : ( سلام 😅 😅 😅 ) گفت : ( خانم آقا گفتن بدون بادیگارد نباید جایی برید 😡 😡 ) گفتم : ( معذرت 😩 😩 ) گفت : ( خانم آقا گفتن باید برگردید به هتل 😡 😡 😠 😤 ) و منو به زور بلند کرد رو به سوهو کردم و گفتم : ( دفعه بعد 😅 😅 😄 ) و بادیگارد منو به زور کرد تو ماشین اریانم همینطور 😩 😫 گفت : ( ا/تت همش تقصیر توئه 😠 🙁 ) گفتم : ( معذرت 😩 🙁 😐 💔 ) گفت : ( فقط ایندفعه میبخشمت 😐 💔 راستی اون پسره چی میگفت 🤨 🧐 😏 😎 ؟ ؟ ؟ ) گفتم : ( گفت خوب میجنگی و اینکه بیا مسابقه بدیم تا اینکه اینا اومدن 😑 😑 😐 💔 ) و به بادیگاردا یه چشم غره رفتم اما چشم غره اون بد تر بود 😐 💔 😑 🌈 ✨ 🙁
لباس کاراته رو پوشیدم و دستکش هارو هم پوشیدم 😐 😎 💔 رفتم سمت اریان اونم آماده بود 😐 💔 😎 ✨ رفتیم سمت زمین کاراته گفتم : ( ۱ ۲ ۳ شروع ) اما نگاهم خورد به پسره اونم داشت نگاهمون میکرد 😐 💔 😎 رفتم سمت اریان و جنگو شروع کردیم یه زیر پایی زدم بهش اون افتاد زمین 😐 💔 💔 ✨ گفتم : ( عزیزم حالت خوبه 😐 💔 😏 چرا یهو ضعیف شدی 😐 💔 ) رفتم سمتش و دستمو گرفتم سمتش تا بلند بشه دستمو گرفت اما انداختم زمین و گفت : ( نه خیر شما ضعیف شدی 😏 😎 😐 💔 ✨ ) بلند شدم و بعد هزار بدبختی بردم گفتم : ( یکم استراحت کنیم 😐 💔 ✨ 😑 🌈 ) گفت : ( باشههههههه 😐 💔 😑 ) رفتم سمت صندلی روش نشستم و بطری ابو از ساکم در آوردم 😐 💔دیدم اون پسره داره میاد سمتم 😐 💔 اومد کنارم نشست گفت : ( خوب میجنگیدی 😍 🥰 ) گفتم : ( ممنون ) گفت : ( من اسمم سوهو ئه ☺️ ) گفتم : ( منم ا/ت هستم جئون ا/ت 😐 💔 ☺️ ) گفت : ( خوشبختم 😍 ) ادامه داد : ( میای یه تمرین بکنیم 😍 🥰 ) گفتم : ( باشه 😐 💔 ) که صدای داد اریان اومد که گفت : ( ا/تتتتتتتتتتتتت بادیگاردااااااا پیدامون کردنننننن 😨 😨 ) تا اومدم به خودم بیام یکی از بادیگاردا که انگار رئیس بقیشو بود اومد بالا سرم یه لبخند ضایع زدم 😅 😅 گفتم : ( سلام 😅 😅 😅 ) گفت : ( خانم آقا گفتن بدون بادیگارد نباید جایی برید 😡 😡 ) گفتم : ( معذرت 😩 😩 ) گفت : ( خانم آقا گفتن باید برگردید به هتل 😡 😡 😠 😤 ) و منو به زور بلند کرد رو به سوهو کردم و گفتم : ( دفعه بعد 😅 😅 😄 ) و بادیگارد منو به زور کرد تو ماشین اریانم همینطور 😩 😫 گفت : ( ا/تت همش تقصیر توئه 😠 🙁 ) گفتم : ( معذرت 😩 🙁 😐 💔 ) گفت : ( فقط ایندفعه میبخشمت 😐 💔 راستی اون پسره چی میگفت 🤨 🧐 😏 😎 ؟ ؟ ؟ ) گفتم : ( گفت خوب میجنگی و اینکه بیا مسابقه بدیم تا اینکه اینا اومدن 😑 😑 😐 💔 ) و به بادیگاردا یه چشم غره رفتم اما چشم غره اون بد تر بود 😐 💔 😑 🌈 ✨ 🙁
🥷 روز مسابقات🥷 : صبح : از زبان ا/ت : امممم روی تخت نشستم گیج و منگ دور و ورم رو نگاه کردم 😐 💔 😑 ✨ به تقویم نگاه کردم چشمام گرد شد 😐 💔 💔 😨 امروز روز مسابقاتههههههههه 😐 💔 😨 داد زدم : ( امروزهههههههههههههه 😨 😨 😨 😑 ) اریان با قیافه ای اینطوری 😑 😑 اومد لب اتاقم : ( چی امروزهههههههههههههه 😑 💔 😑 ؟ ؟ ؟ ) گفتم : ( مسابقاااااتتتتتت 😨 😨 😨 💔 ) قیافش از این 😑 به این تبدیل شد 😨 😨 گفت : ( خب پس پاشوووووووووووووو کارات رو بکنننننن 😑 😨 💔 ) گفتم : ( باشهههههههههه 😨 😨 💔 😑 ) از روی تخت پریدم پایین چون ارتفاعش زیاده 😑 💔 😨 😐 هودی ی نیم تنم رو که هر اسینش یه رنگ بود و یه ادم فضایی داشت رو پوشیدم 😑 😨 💔 و یه شلوار جذب مشکی هم پوشیدم ( عکس هودی 👆🏻) 😑 رفتم خودمو تو آینه نگاه کردم 😨 😨 😱 موهام شده بودن جنگل آمازون 😨 💔 😱 😑 موهامو شونه کردم من موندم توی خواب چقد وول خوردم که اینجوری شده موهام 😑 😨 💔 😱 موهام صاف شددددد 😍 😍 😍 😍 گفتم : ( قربونتون بشمممممم چه ماهوی خوبی دارممممم 😍 😍 😍 🥰 چه گیسام خوشگلنننننن 🥰 😍.... ) تا اومدم بقیشو بگم کشیده شدم به سمت بیرون 😱 💔 گفتم : ( انابلللللللللللل منو نخوررررر 😱 😱 به خودا من از بچگی بهت اعتقاد داشتممممم 😱 😱 💔 برو اریانو بخور اون بهت اعتقاد نداشتتتتتتت 😱 😱 😨 ) اریان گفت : ( انابل چیه 😑 💔 😐 😂 اگه قربون صدقه موهات نمیرفتی الان از ترس سکته نمیکردی 😑 💔 تازه من چه شباهتی به انابل دارم که همش منو با اون اشتباه میگیری 😑 💔 😑 💔 😐 😂 ) گفتم : ( حتما یه شباهتی داری دیگه 😑 💔 ) رفتم سمت یخچال یه قوطی نوشابه 🥤 🥤 برداشتم و یه دونم به اریان دادم 😑 😐 💔 گفتم : ( وقت نداریم باید به همین نوشابه بسازی 😑 💔 😐 ) گفت : ( منکه شکایت نکردم 😑 💔 😐 😂 ) گفتم : ( خو حالا 😑 💔 😐 🌈 )
و در آپارتمان یا همون هتل رو باز کردم 😐 💔 رفتم توی آسانسور یاع حالا اریان باید با پله بیاد 😐 💔 😑 😂 🤣 آسانسور رسید رفتم سمت در خروجی که بادیگارد رو دیدم 😑 💔 😩 گفت : ( خانم کجا میرین ؟ ؟ 😡 😠 ) گفتم : ( میرم دلیل اصلی اینجا اومدنم و اذیت کردن شما 😂 🙂 میرم مسابقات کاراته 😐 💔 ) گفت : ( بله خانم 😑 💔 ) و رفت بیرون ماشینو حاضر کرد صدای اریان از پشت سرم اومد 😨 😱 😅 گفت : ( ا/تتتتتتتتتتتتت میکشمتتتتتتتتتتتتتت فقط دعا کن بهت نرسم 😡 😡 😡 😡 😡 ) دویدم سمت ماشینی که بادیگارد حاضر کرده بود 😱 😨 و درشو باز کردم و نشستم توش 😐 💔 😅 اریانم نشست توی ماشین در گوشم گفت : ( اینجا نمیتونم حالت رو بیارم سر جاش اما بعدا میارم 😡 😡 😡 😑 😈 ) ★سالن مسابقات☆ : از زبان ا/ت : رفتم توی پرو از توی ساکم لباس کاراته ام رو اوردم بیرون 💔 😐 😩 😑 ( بچ ها یه نکته ا/ت اینا بعد این مسابقه بر میگردن کره یعنی وقتی تموم شد میرن فرودگاه چون وسایلشون توی ساکه 😑 💔 😐 و رکسا هم توی ماشینه ) و پوشیدمش و رفتم بیرون oh my gggggggggod 😱 😱 😱 😨 رقیبمو دیدممممممم😱 😱 😱 😱 😨 اون سوهو ئه 😨 😨 😱 اونم وقتی منو دید یه پوزخند زد آب دهنم رو صدا دار قورت دادم 😨 😶🌫 رفتم جلوش تعظیم کردیم و شروع کردیم خیلی مهارت داشتنتتتتتتتت 😰 ¤ یه ربع بعد ¤ : با ضربه ای که زد پرت شدم زمین وای سرم داره میخوره به میز داوررررر 😱 😳 😧 و با ضربه ای که به پیشونیم خورد همه جا سیاه شد 😐 💔 از زبان اریان : واییییییییییی 😱 😱 😧 😦 بیهوش شده و پیشونیش داره خون میادددد 😱 😢 سریع تیمی که برای درمان کردن زخمی ها بود رو اوردن 😖 رفتن و ا/ت رو گذاشتن رو برانکارد 🥺 🥺 😭 😤 دلم میخواد رقیبشو بکشممممم 😡 😡 🤬 😠 وقتی ا/ت رو بردن منم رفتم دنبالشون یه زنی رو دیدم که فکر کنم دکتر بود 😖 گفت : ( شما ؟ 🧐 🤨 ) گفتم : ( خواهر ا/ت هستم 🥲 ) گفت : ( اها ☺️ 😇 ) و به کارش ادامه داد داشت پیشونی ا/ت رو بخیه میزد 😖 😖 😫 😣 بعد یه مدت گفت : ( کارم تموم شد 😇 😇 🙃 🙂 شاید وقتی بیدار شدن تا دو هفته بعضی وقتا بعضی جاها رو تار ببینن 😊 ☺️ ) گفتم : ( اها بله ممنون ☹️ ☹️ ☹️ ☹️ ) از اتاق رفت بیرون
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی حتما ادامه بده منم حمایت میکنم
حتما و ممنون
اولین کامنتتت🙂😗
بعدییی منتظرم😊😐
عالی بود لایکیدم😐❤
ممنون دارم بعدی مینویسم به خاطر شما سعی میکنم زود بنویسم