لایک کن♥️♥️♥️
توی چادرم دراز کشیده بودم و تو فکر فرو رفته بودم که صدای سوک هون منو به خودم آورد سوک هون:ملکه سربازای پادشاه مین تقربا بهمون رسیدن از جام بلند شدم من:چی؟!اون واقعا فکر کرده میتونه من و شکست بده سوک هون:چیکار کنیم بانو؟ من:معلومه آماده مبارزه بشید انگار برای مرگ عجله دارن شمشیرم رو برداشتم و رفتم جلوتر از همه سربازا وایسادم سوار اسبم شدم سوک هون:دارن دیده میشن مهکم داد زدم من:پادشاهتون کجاست پشت شما ترسو ها مخفی شده؟ سربازا کنار رفتن و یونگی سوار بر اسب از بینشون دیده میشد جلوتر اومد یونگی:من اینجام پوزخندی زدم من:اگه تسلیم بشید کاری با مردم نخواهم داشت وگرنه براتون گرون تموم میشه یونگی:بیا مبارزه کنیم من هیچ وقت تسلیم تو نمیشم من:چطوره اول ما شروع کنیم من و تو یونگی:با کمال میل از اسبامون پیاده شدیم یونگی شمشیرش رو در آورد که گفتم من:شمشیر نه جادو یونگی شمشیرش رو پرت کرد رو زمین منم همین کارو کردم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
سلام میشه پارتای دیگه هم برای ی لطفا من عاشق این تستای توئم
باشه عزیزم امشب حتما بقیش رو تایپ میکنم♥️
مرسی عزیزم
عاای بود اجی خوشگلم 😊😊😍💗❤💗❤💗❤💗❤
مرسی اجی جونم♥️♥️♥️
هارتم اکلیلی شد💫🥺🤟♌👻
😄♥️
عالی بود ولی خدایش درس هات مهمتر بیشتر به اونا توجه کن از درس خوندن ثمره می گیری نه از اینا پس لطفا تمام تلاش رو بزار روی درس هات باشه ؟ 😊😍😍🙏🙏🌟🌟 راستی مرسی که به نظرات توجه کردی و داری داستان رو خوب پیش میبری 💙💙
مرسیییی عزیزم اره درس مهم تره هروقت که بیکارم
داستان می نویسم♥️♥️♥️♥️
بسیار عالی بود 👍💞 لطفاً پارت بعدی رو سریعتر بزار 🙏
مرسییی حتما♥️♥️♥️
اقاااا چرا مثله زندگی اجباری انقد دیر مینویسی ادم دق میدین
ولی عالی بود
قبلا زود زود میزاشتم الان یکم درگیر درسام واسه همون دیر میشه
مرسی♥️