8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Pink girl انتشار: 3 سال پیش 47 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
حرفی ندارممممم😌😌👋
از زبان مرینت : منو اندرو وقتی که تازه داشتیم اهنگهامون رو پخش می کردیم تو بازار اَندرو گفت که با باباش هر سال به یک جزیره می رن و اونجا استراحت می کنن و الان اندرو می خواد که برای اردو به اونجا بریم البته بعد این همه سال بدم نیست که بریم اونجا خوش می گذره😍😍😍😀😀🖐 از زبان ادرین : رفتیم تو کلاس بعد چند دقیقه خانوم بوستیه و مرینت و اندرو با هم اومدن تو کلاس و خانوم بوستیه گفت :
خانوم بوستیه : سلام بچه ها همون طور که می دونید قراره به یک اردو بریم و مثل اینکه اندرو می دونه کجا باید بریم باباش یه جزیره داره که می تونیم برای اردو به اونجا بریم و از منضورش لذت ببریم ( بعد مدرسه )از زبان مرینت : مدرسه تموم شد و رفتیم خونه خودموپرت کردم رو تخت و بعد از کمی استراحت اندرو زنگ زد جواب دادم گفت : اگه می خوای با هم بریم بیرون و صحبت کنیم منم گفتم باشه و ساعت ۷ قرار گذاشتیم که بریم بیرون ادرین: رفتم خونه و رو تخت دراز کشیدم که ناتالی اومد و گفت که یه جلسه عکاسی داره ساعت ۴ و ساعت ۶ هم کلاس شمشیر بازی داره منم گفتم ممنون ناتالی و اون رفت بیرون و منم مشق هام و نوشتم
بچه ها یادم رفت کجا بودم🙄🙄* از زبان ادرین : مشق هام و نوشتم ساعت ۴ شد رفتم پایین که با راننده شخصیم برم رفتیم جلسه عکاسی و آزمون عکس گرفتن بعد رفتیم شمشیر بازی که اونجا کاگامی رو دیدم رفتم پیشش و سلام کردم بعد از کلاس شمشیر بازی ساعت ۶ و ۵۰ دقیقه بود که کاگامی گفت بریم با هم تو پارک یه دوری بزنیم و صحبت کنیم منم گفتم محافظ اجازه نمیده اونم گفت که من میرم بهش میگم رفت گفت و اومد
گفت که ازش اجازه گرفتم حالا بریم 😊😊😊😊منم گفتم باشهبعداون دستم و گرفت و دوید سمت پارک و بعد برگشت بهم نگاه کرد منم لبخند زدم و با هم رفتیم تو پارک از زبان مرینت ساعت ۶ و نیم بود حاضر شدم و رفتم پارک که دیدم اندرو اونجا نشسته رفتم پیشش نشستم و سلام کردم اون گفت : خیلی خوشحالم که بعد این همه مدت بلاخره تو رو دیدم بعد تا خواستم حرف بزنم بغلم کرد😯😳 منم بغلش کردم و چشام و بستم و گفتم منم همینطور ادرین: رفتیم تو پارک و داشتیم قدم می زدیم که دیدم مرینت اونجا نشسته و یکی رو بغل کرده 🙁😠😠😠دقت کردم دیدم اون اندرو هست جهرم و از عصبانیت 😠😠 به 😀😀🙂🙂تبدیل کردم و به کاگامی گفتم بریم پیش مرینت ( بچه ها مری و کاگامی همو میشناسن) بعد با دست به مرینت اشاره کردم و اونم گفت باشه😀😀😀رفتیم و سلام کردیم قیافم ا😀😀😀این بود از درونم 😠😠😠😡😡بود
از زبان مرینت: داشتیم همو بغل می کردیم که یهو با صدای سلام یکی به خودم اومدم و از بغلش اومدم بیرون برگشتم دیدم آدرین و کاگامی بودن سلام کردم بغل به دستشان نگاه کردم و دیدم تو دست هم دیگست نمی دونم چرا یکم عصبی شدم و ناراحت😠🙁😞 بعد آدرین گفت داشتین چیکار می کردین ما هم گفتیم هیچی😁😁بعد آدرین گفت باش اندرو رو به کاگامی معرفی کردگ که کاگامی گفت با هم بریم بگردیم منم گفتم باشه و داشتیم صحبت می کردیم که اندره بستنی فروش رودیدم و بعد گفتم کی دلش یه بستنی خوشمزه می خواد همه هم گفتن دره و رفتیم پیش اندره وایسادم ( موقعیت همه کنار هم وایسادن مثل سف مدرسه مرینت و ادرین وسط و اندرو کنار مرینت کاگامی کنار آدرین) اندره : سلام مثل اینکه چهار تا جوون عاشق رو می بینم که عشقه ۲ تا شون قویه بعد برگشت سمت مرینت و گفت اسمت چیه دخترم تو رو تا حالا اینجا ندیدم گفتم مرینت اون گفت اسم قشنگیه و بعد گفت یه عشق عمیق تو دلت می بینم و بعد گفت شما دوتا واقعا عشقتو به نظر دو طرفه است منم رومو کردم سمت اندرو و گفتم نه ما فقط دوستیم که اندره گفت نه این دوست مو طلایی رو میگم که کنارت کنارت وایساده برگشتم سمت آدرین دیدم سیخ وایساده و با تعجب برگشت و داشت به من نگاه می کرد
رو کردم به اندره و گفتم که اشتباه می کنی منو آدرین فقط دوستیم اونم گفت باشه و یه اسکوپ داد و دستم ترکیب کاکاعویی نعنایی و هلویی بود فکر کنم فهمیدم ترکیب چه کسی بود 😊😊😊بعد به آدرین یه بستنی داد به طعم توت فرنگی بلوبری و ابی آسمونی عجیبه به اندرو هم همین ترکیب رو داد🤨🤨🤨و بعد به کاگامی داد به ترکیب هلویی موزی نعناییبا بجه ها رفتیم و داشتیم می خوردیم و حرف می زدیم جز آدرین که فقط دوست به یه جا نگاه می کرد و هیچی نمی گفت ازش پرسیدم چیزی شده که به خودش اومد و گفت نه 😊😁ولی حس کردم ناراحته برای همین دستش و گرفتم و بهش لبخند زدم که فکر کنم خوشحال شد و اونم برگشت و به من لبخند زد لبخندشو خیلی دوست داشتم
با بچه ها کلی گشتیم و صحبت کردیم بعد رفتیم خونه و فردا صبح پاشدم و لباسام رو پوشیدم و وسایلم رو هم جمع کردم واسه اردو رفتم بیرون از زبان ادرین : دیشب بعد از حرف اندره خیلی تعجب کرده بودم و با خودم می گفتم یعنی مرینت منو دوست داره برای همین هم خوشحال بودم هم متعجب بی خیال شدم و وسایلم رو برای اردو جمع کردم و خوابیدم صبح پاشدم و و لباسام پوشیدم و رفتم مدرسه که مرینتم بود رفتم پیشش و سلام کردم اونم سلام کرد و لبخند زد و بعد از حضور و غیاب معلم رفتیم و سوار ماشین شدیم و بعد رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم دنبال صندلی رو ۳۱ B بود رفتم نشستم کنار پنجره و دیدم مرینتم انگار جاش با من یکی بود اومد و نشست و و هواپیما بلند شد مثل اینکه مرینت خیلی ترسیده بود و نفس نفس می زد دستش و گرفتم تا اروم بشه وقتی دستش و گرفتم انگار یخ زده بود از ترس ولی بعدش کم کم اروم شد حدود ۱ ساعت تو هواپیما بودیم که بنظر اومد مرینت خوابش می یومد و سرش داشت کمکم می یومد پایین که گرفتمش و سرشو گذاشتم و و شدنم و بعدش کم کم خودمم خوابم برد که یهو از خواب پریدم دیدم که داره هواپیما فرود میاد مرینت رو بیدار کردم و گفتم داریم فرود میایم وقتی داشتیم تو اتوبوس می نشستیم انگارمرینت هنوز خوابش می یومد 😴😴😴😴
مرسی که خوندی پارت بعد قراره کمی رمانتیک باشه ولی من هنوز مرینت و ادرین رو قرار نیست به هم برسونم و کلا قراره تا ۳۰ تا ۳۵ پارت ادامه داشته باشه داستانم و من فکر نکنم تا پارت ۲۷ یا ۲۸ مرینت و ادرین رو به هم برسونم و کلا تا الان که نوشت یه چیز خیلی عالی بوده ولی از پارت های ۹ و ۱۰ قراره داستان تازه جالب بودنش شروع بشه پس یادتون نره دنبالم کنید و لایک و کامنت چیزی داشتید همین زیر بنویسید کپی این داستان هم ممنوع چون من دوستتونم رو دز ذهن خودم اومده بیرون پس ممنوع⚠️❌❌❌❌
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی چرا ادامه نمیدی؟
دنبالت کردم لطفا تو هم دنبالم کن