نامه ارن برا میکاسا قبل مرگ 😢💔

صفحه 1 سلام میکاسا میدونم این نامه رو داری به زور میخونی بعد اون حرفایی که درباره خانواده اکرمن بهت زدم میکاسا تو برده نیستی من با زیک حرف زدم اون گفت که من باید یه کاری بکنم که مرگم برای تو زیاد عذاب اور نباشه میکاسا من دوستت دارم میدونم که تو همیشه کنارمی و منو دوست داری عمر من رو پدرم تباه کرد و گرنه همیشه ارزوی من در کنار تو بودنه من همیشه ارزوم این بوده که به قدری عمر کنم که بتونم در کنار تو ارمین تو شیگانیشیا زندگی کنیم وقتی بهت گفتم ازت متنفرم اشک تو چشمات جمع شد به قدری سعی کردم بغضم که عصبانی شدم ارمین زدم 😢 من واقع متاسفم میدونم باور نمیکنی من بهت گفتم برده من بهت گفتم ازت متنفر من اصلا دروغ گوی خوبی نیستم این همه میدونن ولی اون موقع به خاطر تو دروغ گفتم

صفحه 2 راستش من تا حالا اون قدر بی رحم نبودم حق با ارمین بود اخر معلوم میشه برده واقعی کیه برده واقعی منم که به حرف زیک گوش کردم قلب تو رو شکوندم میدونم الان من مردم هیچ کس سر خاکم نیومده چون چیزی ازم تو تارخ یا جای دیگه باقی نمیمونه یه خواهشی ازت دارم منو فراموش کن اکه منو فراموش نکنی مثل اون موقعی که ارمین بهم گفت بشین فقط گریه کنی من عذاب میکشم بخاطر من میکاسا من واقعا.....هع چرا پدرم این کار با من کرد میدونم وقتی شنیدی 9 غول فقط 13 سال زنده میمونن قلبت شکست صدای قلبتو شنیدم اینکه دیگه منو نمیتونی ببینی برات عذاب اور ولی نه من حتی دیگه تو رو نبینم خطراتت برام کافی من ازت متنفر نیستم میکاسا دروغ های قشنگ بهم بگو که منو فراموش کردی ولی تو نمیتونی در توانت نیست خداحافظ میکاسا

میدونم زیاد غمگین نبود ولی خوب در توانم همین بود 😢

💔💔💔💔💔💔

💔💔💔💔💔

💔💔💔💔💔💔