های من اومدم با پارت جدید. فقط چون با کامپیوتر تایپ کردم استیکر نداره:/ تا اخر بخونین و حتما نتیجه رو ببینین باهاتون کار مهمی دارم
از زبان امیلی: همونطور ک دستمو دور گردن برایان انداخته بودم وارد انبار شدیم. برایان کمکم کرد بشینم رو صندلی که اونجا بود...پایه صندلی یهو در رفت و من داشتم میوفتادم ک برایان دستمو کشید سمت خدشو...(بووووقققق:/سانسورش کردم دیگه خودتون میدونین لازم ب ذکر نیست:/ در غیر این صورت ممکنه یا تست کلا تایید نشه یا بعد از انتشار قطعا کلی گزارش میشه://///) چشم تو چشم شدیم...حس کردم صورتم داغ شده و داره میسوزه برایان هم سریع خودشو عقب کشید.سعی کردم بحث رو عوض کنم انگار نه انگار ک اتفاقی افتاده.گفتم: برایان: اون چیزا و چند تا چیز دیگه رو برداشت و باهم از انبار بیرون اومدیم.
ب محض اینکه گلادیس رو دیدم ی چیز برنزی ک ب گردنش اویزون بود رو زیر لباسش قایم کر و ب من نگاه کرد.منم سعی کردم عادی رفتار کنم بزور ی لبخند گشاد با نیش باز تحویلش دادم
رفتم طبقه بالا و دیدم امیلی و برایان کلی وسیله بدرد بخور اوردن...رفتم و ماجرای کلید رو بهشون گفتم.قرار شد اول کلیدو بگیرم بعد از خونه بندازیمش بیرون.ب خاطر همین نقشمون یکم تغییر کرد.قرار شد امیلی خودشو بندازه زمین تا گلادیس ب سمتش بره و کمکش کنه و تو ی فرصت خوب امیلی کلیدو ازش بگیره البته امیلی یکم دردش میگیره چون باید پاش بازم خون بیاد.
رفتم طبقه بالا و دیدم امیلی و برایان کلی وسیله بدرد بخور اوردن...رفتم و ماجرای کلید رو بهشون گفتم.قرار شد اول کلیدو بگیرم بعد از خونه بندازیمش بیرون.ب خاطر همین نقشمون یکم تغییر کرد.قرار شد امیلی خودشو بندازه زمین تا گلادیس ب سمتش بره و کمکش کنه و تو ی فرصت خوب امیلی کلیدو ازش بگیره البته امیلی یکم دردش میگیره چون باید پاش بازم خون بیاد.
از بالای پله ها نگاه کردم.یعنی واقعا باید این کارو انجام بدم؟اخه خیلی درد داره ...اما...ارزششو داره:) یکی یکی پله ها رو پایین رفتم...پله اول...پله دوم...و بع سومی...همینجوری رفتم تا ب پله اخر رسیدن.خودمو از پله انداختم پایین و داد زدم: دیدم گلا دیس داره میدوه طرفم.اومد جلو و گفت:سعی کردم کلیدو از گردنش در بیارم اما گلادیس فهمید و محکم گردنمو گرفت(مازا فازا:/)قدرت عجیبی داشت طوری ک نمیتونستم تکون بخورم...ک یهو ی مشت کوبیده شد تو صورت گلادیس.گلادیس ک انگار خون جلو چشماشو گرفته بود با برق ترسناک توی چشماش ی نگاه سرد بهم انداخت و گردنمو ول کرد.خیلی غیر منتظره راه افتاد و رفت طرفی ک نمیدونم کدوم طرف بود...خیلی عجیب بود انگار مسخ شده بودم هیچی حس نمیکردم... برایان ک داشت مشتشو با غرور نگاه میکرد گفت:
.....
اسلاید اضافه:/
مرض داشتم 11 تا اسلاید گذاشستم؟
برو بعدی
:/:/:/:/:/
اها برو بعدی کارت دارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)