
سلام🖐😉😆🍭🍭 برید کیف کنید😀

دیدیم مرینت و ماریتا آمادن واییییییی مرینتو😮😮🥺😍 (عکس این صفحه مرینت و ماریتا سمت راستیه مرینته و چپی ماریتا ) ❤️: هی الو الو آدرین 🖤: بله بله ❤️: کجایی 🖤: پیش تو ❤️:چی🤨 🖤: چی نه یعنی منظورم اینه که هیچی بابا ولش کن❤️: باشه 🧡 : بیاید بریمممممم من منتظرما 🖤: باشه بابا اومدیم 💜: فکرم درگیر بود یعنی آدریا صورت منو دیده چی شده😩 ( اینم کلیک کرده رو این بدبختا🙄) ...... رسیدن پیش همون پله ها ❤️: سلام دخترا 💙🦊: وایی دختر دلمون تنگ شده بود 🦊: ببینم دختر حالت خوبه ❤️: آره منم دلم براتون تنگیده بود مرسی آلیا حالم خوبه 😊 💙: چه خوب 🖤: خب دیگه بیاید بریم یه جایی 💙: کجا🧐 👑: یه جایی😄 💙: باشه🐝: خب دیگه راه بیوفتیم ..... راه افتادن....... ❤️: داشتیم قدم میزدیم که رسیدیم به همون روده واییاونجا با شمع و گل تزئین شده بود و روی یه میز هم پیتزا بود 🖤: دارارارام 🐝: وایی اینجا خیلی قشنگه😍 🐍: نظر لطفتونه 👑🖤🐍🐢🧡💎: خب ماام میخواستیم یه چیزی بهت..ون خب بگیم😬 ❤️💜🐝💙💛🦊: ام چی اونوقت ❤️: دیدیم پسرا جلومون زانو زدن و هرکدوم یه گل رز قرمز گرفتن جلومون 😳😮 👑: عالیس تو تنها کسی هستی که قلبم براش تپید منو عاشق خودت کردی حاضری همیشه برام باقی بمونی 😇 💙: چ..ی من خب آرههه😇 👑: گل رو دادم به عالیس بعد از حرفی که عالیس زد انگار دنیا رو گرفتم تو دستام🤩🥳 که دست خودم نبود که ب*و*س*ی*د*م*ش 💙: باورم نمیشد فیلیکس منو دوست داشت که منم یه لحظه
یه حسی بهم دست داد که انگار منم خیلی دوسش داشتم که منو بو*سی**د که منم همراهیش کردم 🐢: خب حالا نوبت منه آلیا تو خیلی باهوشی و تنها کسی بودی که به قلبم وارد شد حاضری برای من بمونی 🦊: وایی البته نینو😜 🐢: گل رو دادم به آلیا و بلند شدمو سفت ب..غ..لش کردم هورا هورا🤩 🦊: آی نینو خفه شدم که منم ب.غ.لش کردم 🐍: کلویی تو کسی بودی که آهنگ درونی منو ساخت حاضری تا آخر عمر فقط فقط برای من بنوازی💓 🐝: اوه البته لوکا منم دوستت دارم😄 🐍: واقعا 🐝: البته 🐍: محکم کلویی رو در آغوشم گرفتم و بو**سی**دم*ش 🐝: لوکا منو بو*سی*د منم اینجوری نگاش میکردم 😳
💎: زویی من غرق در محبت تو شدم تو دختری خاص هستی تو مثل این گل زیبایی حاضری همیشه برام بمونی😊 💛: م.ن آره کیریس☺️ مرسی گل خیلی قشنگیه 😘 💎: خواهش میکنم زویی خیلی دوستت دارم💓 💛: منم همین طور🤩 و همو بو*سی*دیم 🧡: خب بلا خره نوبت من شد ماریتا به من گفتی وقتی صورتت رو دیدم برای اولین بار چی شد ؟ من غرق اون صورت رویاییت شدم(زدم تو فاز رمانتیک ها😶) و منو غرق خودت کردی صورتی که مثل ماه درخشان بود با چشمان آسمانی و من عاشقت هستم 🥰 💜: او.. آ خب منم دوستت دارم آدریا 😊 🧡: وا..قعا 🖤: مرینت بانوی من تو با چشمای اقیانوسیت بانوی قلب من شدی و بدون تو زندگیم هیچ معنایی نداره ❤️ : آدرین خب مم من راستش من م..ن علاقه ای به ..ت.و ندارم😞😟 🖤: چیی.ی 😢 خب باشه من درکت میکنم😊😞 💛: بچه ها بیاید بریم شام بخوریم 💙: آره بریم ❤️: بریم 😞 🦊: بچه ها شمابرید منو مرینت یه لحظه الان میایم 🐝: باشه پس ماهم وایمیستیم باهم بریم 🦊: باشه مرینت بامن بیا❤️: باشه 🐍👑🐢💎🧡: هی داداش غصه نخور😢 🖤: بچه ها اون او..ن گفت منو دوست نداره😞 🧡: عیبی نداره آدرین اون حتما درک میکنه🐢: آره داداچ غصه نخور
🖤: بچه ها شماشام بخورید من میرم 😞👑: کجا میری 🖤: اشتها ندارم😞 فعلا 🧡: هی آدرین وایستا😟 ❤️: بله آلیا کارم داشتی 🦊: دختر تو معلومه چته تو قلبشو شکستی اون خیلی تورو دوست داره یعنی تو نمیفهمی ❤️: آلیا من من 🦊: من من نداریم زود باش برو 🦊: حق باتوعه من احساسش رو نادیده گرفتم باید برم زود باش بیا بریم پیششون بدو 🦊: آفرین😉 ❤️: هی بچه ها آدرین کوش 🧡: اون رفت 😢 ❤️: چ..ی اون کجا رفت 😟 👑: خب بعد از اینکه تو گفتی دوسش نداری گفت که میره و اشتها نداره و رفت 😞
❤️: اوه همش تقصیر منه😞😞 باید برم دنبالش 💜: هی وایستا کجا میری ❤️: میرم دنبال آدرین شما ها هم پیتزا هارو جمع کنید برید خونه ی ما تا بیایم مطمعنم آدرین سمت خونه نرفته💙: باشه مواظب خودت باش 🖤: راه افتادم تو خیابونا حوصله هم نداشتم برم خونه خیلی ناراحت بودم😢😞 مرینت اون اون گفت منو دوست نداره اون منو نمیخواد راه میرفتم و گریه میکردم که بارون شروع به باریدن کرد آره آسمون هم غمگین شده😔 آخه من چی فکر کردم آخه معلومه که اون عاشق پسری مثل من نمیشه 😞 ❤️: آدریننننن تو کجاییی آدرین آدرین من متا.سفم😢 تو کجایی
🖤: آه حالم خوب نبود کسی هم تو خیابونا نبود ساعت ۱۲ شب بود و فقط چراغ های پیاده رو ها روشن بود که حس کردم صدای مرینت رو شنیدم پشتم رو نگا کردم❤️: همین جوری تو خیابونا داد میزدم و اسم آدرین رو صدا میکردم هیچکی هم نبود که دیدم آلیا زنگ میزد توجه نکردم که آدرین رو دیدم بی اختیار دویدم سمتشو صداش میکردم آدرینننن که برگشت سریع بغلش کرده بودم هردومون خیس بودیم فقط داشتم اشک میریختم که دیدم آدرین ولو شد روی دستم دیدم غش کرده بود چون لباس گرم نداشت یخ کرده بود و داشت توی تب میسوخت که دیدم آلیا دوباره زنگ میزنه سریع ورداشتم 🦊: الو دختر کجایی😟 ❤️: آلیا آدرین داره تو تب میسوزه چون مدت زیادی بیرون بوده الان پیداش کردم زود با راننده ی شخصی بیاید به جلوی این شیرینی فروشیه هستا اونجا🦊: باشه همین الان اونجایبم صبر کن ❤️: خدافظ 🦊: بچه ها باید
بریم 🐢: کجا باید بریم 😟 سابین : ببینم چی شد؟ 🦊 : گوش کنید مرینت آدرینو پسدا کرده و مرینت گفت آدرین داره تو تب میسوزه زود باید بریم دنبالشون🐍: واییی بدوئید پس بریم 👑: من میرم راننده رو بیارم زود بیاید دم در💙: الان میایم بدوئید ... دم در.....🧡: فیلیکس پس راننده کو چرا تو پشت فرمونی 👑: بابا راننده رفته بود بپرید بالا بابا وقت نداریم 🧡: آخه 💙: آخه نداره که نفس من راننده گیش عالیه بریم سوار شیم 👑: فدات شم 🦊: حرفاتون تموم شد😒 🐢: آره 🦊: پس سوار شیددددددددددددددددددددددد 🧡: باشه باشه ❤️: آدرین رو تو بغلم گرفته بودم داشت تو تب میسوخت که ..... 💙: بمیری فیلیکس چه تند میریییییی 🐢: وایی سرم 🦊: ایول گاز بده ❤️: دیدم یه ماشین با سرعت جت کنارم وایستاد اول ترسیدم که یکی شیشه رو داد پایین دیدم آلیا بود که فیلیکس و نینو اومدن و آدرین بلند کردن گذاشتن تو ماشین 🐝: مرینت زود باش بیا بالا 🦊: حالت خوبه مرینت😕
❤️: آلیا اگه طوریش بشه چی همش تقصیر منه من احساساتش رو نادیده گرفتم من مثل روح فرضش کردم و اگه اون اون 😭😣😖😞 👑: هی مرینت ناراحت نباش همه گاهی اوقات اشتباه میکنن و مطمئنم که آدرین زود حالش خوب میشه 💙: حق با فیلیکسه مرینت نگران نباش😊 ❤️: ممنون بچه ها😄 👑: خب رسیدیم 🧡: من آدرینو میبرم آدرینو گذاشتم روی کولم و بردمش توی خونه سابین : وایی آدرین چش شده وایی بدبخت شدیم حالا چیکار کنیم 🧡: خاله نترس حالش خوب میشه سابین : وایی داره تو تب میسوزه آدریا آدرین رو ببر تو اتاق ❤️: میگم ما که هنوز تخت آدرین رو نبردیم به اون اتاق که پس اگه میشه تو اتاق من و ماریتا بمونه تا من ازش مراقبت کنم سابین : باشه مشکلی نیست آدریا آدرین رو ببر تو اتاق مرینت و ماریتا و لباس خوشک براش بپوشون و آنیا تو هم به خدمتکارا بگو سوپ درست کنن 🧡: چشم آنیا : چشم ملکه سابین : بچه ها شما هم بیاید تو و به والدینتون زنگ بزنید بگید امشب اینجا میمونید 🦊: ولی زحمت میشه سابین : اصلا هم زحمتی نیست تازه داره بارون هم میاد زود بیاید تو 🦊: چشم
🦊: خب ما با والدینمون هماهنگ کردیم و گذاشتن
باییییییییی👋👋😙😗ناظر جون منتشرش کن😍🍭 بزن بعدی چالش داریم 👈💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالیه هس فقط سریعتر بنویس
مرسی باور کنید مینویسم هرشب دارم براتون یه پارتش رو میزارم امشب هم پارت ۱۵ رو میزارم فقط ناظرا دیر دیر منتشر میکنن😔😕
عالی
ج.چ. نمیدونم
عالی🦋🎶
نمیدونم🦋🎶
مرسی😄
عالییییییییییییییی ادرینو چرا شکوندی نامرد 😭 تو رو میگم نویسنده 😡😠🤬
مرسی عزیزم 😘 شرمنده دیگه داستان اینجوریه😂 نگران نباش پارت بعد تغیر میکنه🤑
عااالییی😍😍💖💖💖
مرسیییییی❤❤❤