پارت قبلو دوست داشتید
اری:وقتی بیدار شدم رسیده بودم به هاگوارتز از ردامو پوشیدم چمدونم و برداشتم و از قطار پیاده شدم هاگوارتز خیلی بزرگ و قشنگ بود سوار قایق شدم از دریاچه رد شدم وارد هاگ شدم که یه نفر به نام پرفسور (مک گونگال) درباه جشن و گرئه بدنی اینا حرف زد وپرفسور رفت اون پسره مو سفیده کهه اسمش دراکو بود از هری درخواست دوستی کرد و دوست هری رون به اون خندید و دراکو اعصبانی شد به رون هری یه تیکه انداخ تو رفت
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
عالییییییی تو لیست داستان های هری پاتری میزارمت
چرا اونو اخرش گفتی؟
بابا اریکا باید به هری برسهههه من خودم به شخصع خیلی از هری خوشم نمیاد ولی اون دگ نمیشه😐
⛓️✨💕🧸🦋
عالی بود عزیزم
خوب مینویسی فقط یکم بیشتر بنویس
خیلی قشنگ بود فقت اینکه من خودمم درگیرم که دداکو رای بباره من از اول داستانشو دنبال میکردم 😘😍🥰
نه عاجی ادامه بده قشنگ مینویسی🥺
لاکهارت جیگرته؟؟؟؟!!!😐💔
no
چچچچقققدر کم نوشتی بیااااااااااااامم ججج................رررررررررر............تت بدننممممممممم یا ن
عالی💚
ولی یه سوال. تو از لاکهارت خوشت میاد؟😂
نه
عالی بود گل نازم ادامه بده به داستان منم یه سر بزن میسی⚡💙🙈😍