
پارت ۱۳ لایک فراموش نشه♥️
فردا اولین کلاس کلاس گیاه شناسی بود بعد کلاس ارنی مکمیلان:سلام اه باز این اومد از اول سال ازین بشر بدم میومد من:سلام ارنی:رِوِنا رو پیدا کردین؟ من:نه هنوز ارنی:باشه پس اگه کمک خواستی من هستم من:باشه مرسی و رفتم کلاس بعدی کلاسا تموم شدن ساعت ۵ بود داشتم میرفتم تو خوابگاه که خوردم به دراکو دراکو:حواست کجاست دستمو گرفت و بلندم کرد البته من دستمو ندادم بهش خودش دستمو گرفت من:ببخشید و رفتم دراکو:هی ارلین وایستادم من:چیزی شده دراکو:رونا رو پیدا کردین من:نه هنوز دراکو:امیدوارم زودتر پیدا بشه من:چرا اینجوری میکنی؟ دراکو:چی من:دیگه بهم تیکه نمیندازی دیگم بهم نمیگی گندزاده دراکو با لحن تمسخر:میخوای بگم؟ من:نه و رفتم
تو سالن اجتماعات نشسته بودم و فک میکردم که ساعت ۶ شد رفتم جای همیشگی همه بودن هرماینی:خب فایا الکس ارلین وقتیکه رفتین اونجا یادتون باشه از چه مسیری اومدین وگرنه ممکنه تا ابد اونجا گم بشین الکس:میتونیم نشونه بزاریم فایا:تازه فهمیدی😒 الکس میخواس یه چیزی بگه که من یجوری نگاش کردم و ساکت شد هری:خیله خب فقط مواظب باشین رفتیم تو همه چی خیلی عجیب بود از بیرون هاگوارتز سر دراوردیم مه چی مثله دنیای واقعی بود فقط اونجا اسمونش بنفش بود و تو هوا یه سری چیزا مثله گلبرگ بودن همه جارو یه گیاه خار دار گرفته و فضای دارک درست میکرد فایا:خیله خب منکه جلو نمیرم فایا میخواست با چوبدستیش نور درست که دید کار نمیکنه من:چطور ممکنه الکس:خب اگه دنیای موازیه یجورایی جور درمیاد اونور کار میکنه اینور نه فایا:نه نه این خیلی مسخرس
من:باشه خونسردیتونو حفظ کنین باید رونا رو پیدا کنیم و بریم الکس:اونا چین دیگه به جایی که الکس اشاره کرده بود نگا کردیم تو ادم بودن ولی بی صورت و کمرشون قوز زیادی داشت من:دیگه مطمئنم رونا اینجاس این ترس رِوِناست الکس:فرار کنین فایا:اونا که اروم میرن یهو اونددوتا ادم دویدن خیلی ترسناک بود ماام دویدیم و سری رفتیم
سری رفتیم تو هاگوارتز که البته خیلی فرق داشت اونجا پر بود از ادم های بی صورت ولی دهن داشتن ینی نداشتن ولی داشتن خب اینجوری بگم که معلوم نبود ولی یهو باز میشد خیلیم بزرگ بود فایا:خیله خوب شماام کمرتونو خم کنین که متوجهتون نشن ماام کردیم هاگوارتز و گشتیم ولی رونا رو پیدا نکردیم تا اینکه ااااااا صدای جیغ الکس بود رفتیم دیدیم گرفتنش من:الکسسس دویدم سمتش فایا دستمو گرفت:تو دیوونه ای من:نمیتونیم بزاریم بمیره و رفتیم فایا ام یکم اومد جلو تر اون ادمارو با سنگ میزدیم و هلوشون میدادیم تا الکسو گرفتیم نصفه پاشو خورده بودن😬 خیلی وحشتناک بود الکس:چقد بده فایا:کنده شده و خون ریزیه شدیدی داره من:فایاا الان وقت اینجور کارا نیست باید بریم داشتیم میرفتیم و الکس لنگ لنگان میومد رسیدیم به اونجا چشمامونو بستیمو ازش رد شدیم رون:خدای من چی شده هرماینی:الکس باید بری پیش خانم پامفری الکس رفت پیش خانم پامفری ماام ماجرارو برای بقیه توضی دادیم رون:هریم مجبور بود بره هرماینی:داره دیر میشه ساعت نزدیکای ۸ بود هری شنلشو گذاشته بود هرماینی و رون رفتن من میخواستم بمونم فایا ام راضی نمیشد با اونا بره
فایا:من اینور میمونم تو اونور اینور نیای من:چقدم دلم میخواد بیام فایا:برو بابا گندزاده ازت متنفرم من:منم ازت بدم میاد شبو رسوندیم به صبو رفتیم سر کلاس جادوی سیاه مودی رو همه طلسم ایمپریو رو اجرا میکرد هیچ کس نمیتونست مقاومت کنه کاری کرد من موهای خودمو بکشم واقعا که ولی هری تونست مقاومت کنه چن نفر از دانش اموزا واق واق کردن بعضیا چاردستو پا رفتن و... بعد کلاسا رفتم جای همیشگی قرار بود فردا دوباره سعی مونو کنیم هرماینی یه چیزایی فهمیده بود و فایا ام نمیومد که البته نیادم بهتره
رفتم داخل ولی اونجا....اونجا خراب شده بود همه چی خراب شده بود رو دیوارا نوشته بود گندزاده همچیو شکسته بودن هری و رونو هرماینی اومدن هرماینی:ارلین من فه.....اوه خدای من کی اینکارو کرده اشک از چشمام اومد ولی پاکش کردم رو به اونا شدم من:نمیدونم وقتی اومدم اینجا این شکلی بود رون:کی اینقد بدجنسه شاید کاره فایاست من:فک نکنم کاره اون باشه هری:فک کنن بدونم کاره کیه کاره کیه بنظرتون🌈 لایک و کامنت فراموش نشه♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی بود زودی پارت بعدو بزار💚🍏
گذاشتم تو بررسیه♥️🌈
قشنگ بید😍💚
چ : کار ارنی هست اما مثل همیشه هری میگه : کار مالفوی. 😂
هریه دیگه😂🌈
اینا از کجا به ذهنت میرسه😐😂
ساعت چهار صب اومد یهو😂🌈