
سلام ..........
سلام بعد ما همه دخترا رو دعوت کردیم و همه اومدند (توجه توجه گابریل و املی و مامان و بابای مرینت خونه نیستند و رفتند مسافرت کاری) یه عالمه خوشگذرونی کردیم که دیدیم تموم پسرا هم اومدن ( ادرین بهشون گفته بوده که بیان ) همه رفتیم تو حیاط و تا نصفه شب اونجا موندیم نینو اهنگ پخش کرد و همه داشتند میرقصیدند که مارتین رفت و با ادرینا رقصید و مریلا هم با لوکا و ادرین هم گفت میشه باهم برقصیم گفتم اره و چند ساعت در حال رقص بودیم . بعد ساعت سه همه برگشتیم خونه هامون منو مریلا و مارتین از خستگی روز تخت افتادیم و با زنگ ساعت پاشدم ساعت شش بود و مدرسه داشتیم خیلی خسته بودم ولی چاره ای نبود سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت مدرسه
(بعد از مدرسه ) یادم اومد که امروز تولد نورو هست اون کوامی پروانه 🦋 هست و خیلی وقت پیش گم شده و کوامی ها هم میتونن از این تولد استفاده کنند و با اون ارتباط برقرار کنن ولی خب این تولد که هر سال نیست هزار سال یکبار هست و حالا نوبته ما هست که خونه رو تمیز کنیم سه تایی رفتیم خونه یهو عمو و زن عمو گفتند تولد نورو مبارک ( میدونن که کوامی ها وجود دارن اخه پدر بزرگ ما پدر عمو هم هست ) گفتیم تولد اونه چرا به ما تبریک میگید پدر بزرگ از پشت در اومد داخل همه گفتیم پدر بزرگ 😍 گفت چون شما باید خونه رو مرتب کنید همه گفتی باشه ولی این تبریک نداره تسلیت داره 😐😟 خونه رو تمیز کردیم و بعد گفتم مامان و بابا چی اونا میان پدر بزرگ گفت اگه بیان که خوبه یک دفعه زنگ به صدا در اومد و من رفتم درو باز کردم دیدم .......
دونفر با چهره پوشیده اومدن داخل میخواستم جیغ بزنم که چهرشونو نشون دادن اونا مامان و بابا بودن پریدن بغلشون گفتم منو ترسوندین کی برگشتید ؟گفتن همین چند ساعت پیش و ببخشید اگه این کارو نمیکردیم که باید با خبر نگار ها وارد میشدیم(منظورش اینکه چهرشون رو پوشانده بودن ) بعد همه خندیدیم مریلا و مارتین هم اومدن بغل مامان و بابا بعد همه رفتیم دور جعبه میراکلس نشستیم
؟گفتن همین چند ساعت پیش و ببخشید اگه این کارو نمیکردیم که باید با خبر نگار ها وارد میشدیم(منظورش اینکه چهرشون رو پوشانده بودن ) بعد همه خندیدیم مریلا و مارتین هم اومدن بغل مامان و بابا بعد همه رفتیم دور جعبه میراکلس نشستیم بعد کوامی ها رفتند داخل جعبه و ورد و خواندن و با یه شخصی که انگار ادم بدی بود ارتباط برقرار کردن و زود ارتباطشون رو قطع کردند ویز سریع از جعبه اومد بیرون و گفت میراکلس پروانه به دست یه ابر شرور افتاده و یک دفعه ..... صدای انفجار اومد
ببخشید اگه کم بود لایک و نظر فراموش نشه
باییییی..............
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود گلم 👌🌹
زود پارت بعدو بنویس 😗🚶♀️
عالی بود♥️
مرسی