
ادامه زندگی ا/ت تمیدوارم خوشتوننننن بیااااد
رفتم توی خوابگاه دوباره اشکامو پاک کردم و تقریبا همه خواب بودن رفتم توی دستشویی صورتمو شستم و اومدم بیرون لباسامو برداشتم و پوشیدم و رفتم روی تخت نشستم از خوش شانسیم تخت من جلوی پنجره بود و نور ماه میومد توی اتاق رو میدیدم یه آه گفتم که یکی از دوستام بلند شد و اومد کنارم نشست گفت:ا/ت خوبی؟ منم نگاهش کردم و دوباره صورتمو به طرف پنجره کردم و گفتم:دیدی؟ گفت اره من همه اون برنامه رو دیدم و بهت حق میدم اما تو ا/ت و یه ارتشی یه ارتش هیچوقت شکست نمی خوره بی تی اس تورو خیلی دوس داره که گذاشته تو کنارشون باشی و حتی داور بشی با اینکه قانون میگه باید تو تماشا چی باشی نه بیشتر چون مدیر نیستی اما یادته تو گفتی اونا اسرار کردن تو داور باشی چون بهت ایمان داشتن و میدونستن بهترینی
حرفای این دختر بذجور بهم روحیه داده بود نگاهش کردم و گفتم من میترسم گفت از چی از اون دختره که از روی حسادت مقامت داشت این حرفارو می زد؟ ا/ت مگه تو اون روزی برام تعریف نمی کردی دخترای ایرانی یه کوه و برای خودشون یه مردن پس تو چرا نیستی لبخند زدمو و برگشتم سمتش و دستاشو گرفتم و گفتم آچا هیچ نترس و نگران نباش مثل حرفاتم دوست دارم مرسی که هستی و واقعا خوشحالم از داشتنت و امیدوارم این خوبیتو جبران کنم اونم لبخند زد و اومد دم گوشمو و گفت جیمین رو بهم بده بهترین جبرانه منم زود رو بازوش به شوخی زدمو گفتم اههه آچا اونم خندید و بلند شد و گفت شبت بخیر بخواب و فردا زود بلند شد و نشون بده که قوی هستی
بهش لبخند زدم و یه بار دیگه به ماه نگاه کردم و دراز کشیدم و با لبخند خوابیدم
ساعت ۶ خود به خود بیدار شدم زود پریدم توی wc و بعد مسواک و اینا اومدم بیرون امروز میخواستم قوی بودنمو نشون بدم چون اونحا به وقتش لباسم و این هارو عوض می کنن برای همین لباس ورزشیمو پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم و کیفمو برداشتم و اومدم بیرون
حدود ساعت ۷:۳۶ بود که رسیدم اومدم داخل همه با تعجب نگام می کردن چون همه شاهد ضعیفیم رو بودن و من الان انگار نه انگار اتفاقی برام افتاده ریلکس سلام کردم و رفتم تو اتاقی که قراره بچه های امروز برای شب خودشونو آماده کنن هنوز دو سه نفر اومده بودن و هنو کم کم میومدن برای همین رفتم کنارشون باهاشون حرف زدم تمرین کردم حتی بردمشون روی صحنه که ترسشون بریزه و واقعا دختر و پسرای فوق العاده ای بودن اینم بگم باور نمی کنین حتی ازم امضا هم گرفتن و منم با خنده امضا می کردم
حدود ساعت ۲ بعد ظهر بود که دیدم یکی داره بسکویت میخوره تازه یادم اومد گشنمه و از صبح چیزی نخوردم زود پریدم بیرون و به طرف آشپزخونه دیدم بچه های بی تی اس هم اونجا دارن غذا میخورن تا منو دیدن اول ناراحت شدن و با نا احتی سلام کردن اما من با شادی و نشاط خودم گفتم سلااااام پسرایییی بنگتمنننننن چه خبراااااا به خدا شکم درد دارم گشنمههه همه از لحنم جا خورده بودن که جی هوپ با حرفش همه رو از جو در اورد گفت اه توت فرنگی چه خبرههه پر انرژی شدیااا منم زود جس خوردم رو گرفتم و گفتم چون که بعد خم شدمو گفتم دارم میمیرم از گشنگی تلف شدم واااای دیگه ا/ت وجود نداره من مرگ همه خندیدنو جین بلند شد و غذام رو گذاشت و گفت بشین بخور تلف شد منم خندیدمو گفتم مرسی مامان بزرگ همه خندیدن و جین خواست بیاد حمله کنه طرفم اما من که آر ام کنارش بود زود پریدم پشتشو گفتم
نامجووون داداشششش دارن حمله می کنه چنگیز مغول بعد همه کر کر می خندیدن و اینا منم که دیدم اوضاع امن و امانه رفتم با کلاس روی صندلی نشستم و اومدم اپلین لقمه رو توی دهنم کنم که گوشم کرفته شد میدونستم جینه برای همین گفتم مامان بزرگ گوشم بعد جین گفت اه من کجام مامان بزرگه همه خندیدن و گفتم قربونت برم از غذای خوشمزت حالا بذار بخورم ببینم خوبه یا نه بعد این گوش بدبختمو بکش برادر من
گوشمو ول کرد و رفت نشست سر جاش منم میخوردم اینقدر خوردم که دیگه داشتم می ترکیدم همه داشتن حرف میزدن و اینا بلند شدم آب خوردم و گفتم سوکجین مرسی دست گلت درد نکنه خیلی خوشمزه بود بعد اونم گفت نوش جونت که صدامون کردن برای آرایش کردن و اینا
دوباره همون دوتا دختر فقط من هی می گفتم زود عجله کنین بدبختا هول کرده بودن و دستاشون می لرزید دیگه من اولین نفر تموم کردم و لباسم امروز متفاوت بود یه سر همی صورتی بود که زیرش یه پیرهن سفید بود با کفش سفید و موهامو از ریشه بافته بودن و کلا بسته بودن خیلی عالی شده بودم
قبل اینکه برم رفتم به همه سرک کشیدم و همه اعضا رو دیدم که اونا کلا سفید و گل بهی بود و خیلی لباسشون قشنگ بود منتها روی کار موهاشون بودن و هنوز تموم نکرده بودن
از اتاق اومدم بیرون و رفتم توی اتاق تمرین دختر و پسرا و کلی حرف و امیدواری اینکه شما بهترینید و اینا اینقدر اونا خوشحال بودن و اینا که نگو بعد تهیونگ هم اومد با جونگ کوک و بدبختا مرده بودن اینقدر ازشون تعریف کردیم و اینا دیگه ترسشون ریخته بود
امیدوارم خوشتون اومده باشه عاشقتونمممم کامنت یادتون نره و بهم بگید چجوری می تونم بهتر کنم این تست رو بایی تا تست و رمان بعددد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پس ادامه 😬😢😢😢😢
چرا انقدر کمممم