فصل اول قسمت دوم . نام رمان:#زندگی_پرماجرا
پارت دو
•فلش بک:
&شب بود داشتم بالای رود خونه پرواز میکردم وقتی نزدیک قلعه ی خون آشاما شدم یه دختر کوچولو رو دیدم که داد میزنه و کمک میخواد اول فکر کردم انسانه و از خون آشاما فرار کرده یکم واستادم تا از قلمرو خون آشاما دور شه اما یکم که گذشت صدای داد قطع شد رفتم پایین و دیدم یه بچه خون آشام تو آبه که بیهوش شده برش داشتم و رفتم به سمت کلبم گذاشتم رو ی تخت خواب تا استراحت کنه بعد دو روز که گذشت یه صدا هایی از اتاقی که اون خون آشام کوچولو بود اومد رفتم بالا و دیدم به هوش اومده وقتی بیدار شد میشد ترس و تو چشماش دید همش میگفت : من مردم ؟! تو کی هستی ؟! اینجا کجاست؟!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)