
ببخشید بازم دیر آپلود کردم!:) و اینکه بازم ببخشید اگه بعضی از عکسا غیرطبیعی ان دیگه عکس ندارم!:/

همینجوری نگاش میکردی که شاید نگات کنه!:) ولی خب هیچ به هیچ!+:)) ( علامت ا/ت:+ علامت یونگی: - ) +خب چه خبر؟!...:) +کارخاصی نمیکنی؟!:).... +قرار خوب بود؟!:)... چندثانیه صبر کردی و دوباره برگشتی بهش گفتی که:+ هیچی نمیگی؟!:)))؟؟ -نه! یهو تودلت انگار قند آب شد!:)... با پوکر فیسی بهش گفتی:+پس چرا جواب دادی:/!؟... -نمیتونی تا خونه مغزمو بخوری! اوکی:)!؟ +اگر منو باخودت میبری خونتون باید تحملم کنی!+:) - :/! اتوبوس رسید اومدی سوار بشی و چمدونتو بزاری بالا روی پله های اتوبوس! ولی خیلی چمدون سنگین بود!:) یه چند ثانیه ای باهاش کَلنجار رفتی! بعد یونگی اومد نزدیک و با یه دستش چمدونتو ورداشت و مچ دستتو محکم گرفت و کشیدتت بلا!:)... خیلی محکم دستتو گرفته بود! با عصبانیت بهش گفتی:+هیی هیییی آقای محترم! یکم یواش تر!:)... یهو دستت و ول کرد! با خودت گفتی:(فک کنم ناراحت شد!) ساکت رفتی و کنارش وایسادی!...

جا خالی شد نشستین خیلی خسته بودی!:) نفهمیدی چی شد که یهو خوابت برد و سرت رفت رو شونه های یونگی!:))... با صدای یونگی از خواب بیدارشدی که میگفت:- پاشو رسیدیم!:// +ها؟! چی؟! -میگم پاشو رسیدیم!:// +باشه!!:) کیلدو انداخت تو در و درو باز کرد رفت کنار و گفت:- برو تو!:/ +باشه! رفتی تو! یه دست لباس خواب چهارخونه درآوردی و گذاشتی رو دستهی مبل!(عکس لباس خوابت بالاهست!)

مستقیم رفتی سمت حموم و گفتی:+ من میخوام برم حموم!:) -اوکی ده دیقهی دیگه شام میرسه! زود دوش بگیر بیا بیرون!:) +باشه! بعد یه ربع اومد دم در حموم در زد و گفت:- خوبی؟!:/ .... جوابی ندادی!..صداشویکم برد بالا و گفت:- میگم خوبیییی؟!!؟://// یهو داد زد:- هوی باتوعم دیوونه میگم خوبی!؟:) +آرع! -میمیری جواب بدی؟!://// +نه! -نمیخوای بیای بیرون!:/؟ شام رسیده!!://// +تو بخور من نمیخورم!:) پوفف بلندی کرد و گفت:- دوباره شروع شد:/! ... صداشو برد بالا و با عصبانیت داد زد:- شامممم رسیدهههه!:)) با صدای بلند گفتی:+ نمیخورم!:) میفهمی؟!:) -نه زودتر بیا بیرون شام سرد میشه!:// +همینی که گفتم نمیخورم!:) -اوکی ولی اگه یه موقع آب نیومد یا برق قطع شد یهو یه اتفاق بدی افتاد تقصیر من نیست!!!:))) خیلی عصبی بودی!:) تنتو شستی و حوله پیچیدی دور خودت!:) رفدی دم در لای درو خیلی کم وا کردی داد زدی و گفتی میشه بری تو اتاق من بیام لباسامو وردارم بپوشم!؟:) یهو دیدی که یونگی پشتش وکرده رو به حموم و لباساتو آورد جلوی در و داد بهت گفت:- من میرم تو اتاق اگر خواستی بیا بیرون لباساتو بپوش!:) خیلی تعجب کرده بودی..!

لباساتو پوشیدی! حولتو آویزون کردی روی رادیاتور و رفتی دم در اتاق و درزدی و گفتی:+ میتونی بیای بیرون!:) یهو درو بازکرد و اومد بیرون و گفت:- شام سرد شد تا تو بیای بیرون!:// +ببخشید دیگه!:/ نشستی روی صندلی! یونگی غذارواز توی مایکروویو در آورد و گذاشت جلوت! همون سوشیه مورد علاقت بود!:) داشتی سوشیت و میخوردی که یونگی گفت:- آب میخوری بریزم برات؟!:/ +نه! دوباره شروع کردی به خوردن! یه تیکهی گنده از سوشی رو ورداشتی و داشتی میخوردی که یهو گوشیه یونگی زنگ خورد! با دقت نگاه کردی!:) همون شماره بود! همون شماره ناشناسه!:))) یونگی اومد جواب بده که یهو اون تیکه بزرگ از سوشی که خورده بودی پرید تو گلوت و سرفه کردی یونگی قبل از اینکه جواب بده سریع قطع کرد و گوشیشوگذاشت کنار و یه لیوان آب ریخت و دادبهت و گفت:- بخور تا نمردی!:// آب خوردی و چشم غره ای رفتی و گفتی:+مرسی! -من باید برم زنگ بزنم! موقع جمع کردن ظرفا لطفا دوباره دستتو جر نده!:/// +اولن بنده جرندادم دستمو، فقط بریدم! دومن باشه سعی خودمو میکنم!:) -آره فقط بریده بودی!!!:/ نمیدونم چرا رودخونهای از خون راه افتاده بود!:/// چشم غرهای رفتی و از جات بلند شدی! ظرفارو جمع کردی! و شستی بعدم اضافهی سوشی یونگی رو گذاشتی تو باکس وگذاشتی توی یخچال!:)

رفتی رو مبل لَم دادی و گوشیتو ور داشتی! میخواستی به لویی زنگ بزنی که یهو یه ایمیل واست اومد! با تعجب بازش کردی و خوندیش! قبل از اینکه بری کره یه فرم برای کار توی سئول پر کردی و فرستاده بودی سئول تا برسی بشه!! درخواستت و واسه کار قبول کردن!:) با خوشحالی از جات پریدی وجیغ کشیدی! یونگی با ترس از اتاق اومد بیرون و گفت- چیشده؟!:/ با خوشحالیه تمام:+واییییی باورم نمیشهههه!:))) -چیو باورم نمیشه؟!:// با جیغ پریدی بغلش و محکم بغلش کردی!:)

همونطوری که ذوق مرگ بودی یهو به خودت اومدی و دیدی که تو بغلشی:)! خیلی خوشحال شدی!:))) آروم در گوشش گفتی:+درخواست کارمو قبول کردن!:)) با خوشحالی از بغلش بیرون کشیدتت و گفت:-جدی؟!:) اوهومی گفتی یهو دیدی که دوباره بغلت کرد!:)...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا زود بزار
چشم!:)💕