
سلام علیکم اومدیم با پارت پنجم این پایان فلش بکی هست که از پارت سه شروع شد علامت ها مرینت و لیدی باگ : 🐞 تیکی : 🍬 آدرین و کت نوار : 🐾 پلگ : ⭐
(😎 : بریم به همون شبی که مادر و پدر مرینت رفتن شانگهای ساعت ۹:۳۰ وقتی مرینت رسید خونه ) 🐞 : وای اصلا یاد آدرین نبودم بهش قول دادم فردا بعد مدرسه بریم با هم حرف بزنیم زنگ زدم به مامانم گوشیش در دسترس نبود خدا رو شکر پروازشون ۲:۳۰ طول میکشه یعنی میشه تقریبا دوازده شب خب تا اون موقع تکالیفم رو می نویسم بعد زنگ میزنم .
(😎 :بریم به ساعت دوازده و نیم شب ) 🐞 : گذاشتم نیم ساعت بعد پرواز بگذره که رسیده باشن هتل بعد زنگ زدم ( علامت مامان مرینت 👩) 🐞 : سلام مامان خوبین پروازتون خوب بود؟ 👩 : آره خیلی راحت بود 🐞 : خدا رو شکر میخواستم ازتون اجازه بگیرم که فردا با آلیا برم بیرون حرف بزنیم 👩 : مطمئن باشم با آلیا میری بیرون یعنی با کس دیگه ای نمیری ؟؟ 🐞 : مامانم فهمید میخوام با آدرین برم ولی بازم بهش نگفتم به امید اینکه نفهمه گفتم : آخه من جزء آلیا کی رو دیگه دارم
👩 : باشه با آلیا یا هر کس دیگه ای میتونی بری 🐞 : عاشقتم بایی 👩 : خداحافظ 😂 (علامت بابای مرینت 👨 ) 👨 : کی بود 👩 : دختر عزیزت 👨 : چیکار داشت 👩 : فکر کنم با آدرین میخواست بره بیرون 👨 : یعنی بهش گفته 👩 : فکر کنم آدرین بهش علاقه نشون داده 👨 : هر چی بوده آخر دخترمون داره به عشقش میرسه 👩 : آره این از هرچی دیگه بهتره .
🐞 : رفتم خوابیدم به آدرینم یه پیام دادم ( پیام مرینت : سلام آدرین از مامان بابام اجازه گرفتم فردا بعد مدرسه منتظرتم فقط چون میترسم کلویی و لایلا ببینن ما دو تا رو با هم هستیم یهویی شرور شن من دوست ندارم یکی بخاطر من شرور شه ) دادم دیدم آدرین انلاینه منتظر موندم پیامم سین شه بعد بخوابم تا سین شد پیامم دیده شد یعنی آدرین داشته تو پی وی من چیکار میکرده ؟ 🐾 : رفتم تو پی وی مرینت تا از عکس پروفایلش یه اسکرین بگیرم تا ببینم چقدر احتمال داره اون لیدی باگ باشه به نتیجه ای نرسیدم بخاطر همین نشستم و به اون چشای بلوبری خوشگلش زل زدم که یهو
🐾 : دیدم بهم پیام داده سریع براش نوشتم ♡ پیام 🐾 : سلام بلوبری خوبی باشه میخوای بری خونه بعد بیام دنبالت ♡ جواب 🐞 : آره فکر خوبیه بعد بگو شیطون تو پی وی من چیکار میکردی جواب 🐾 : نمیتونستم از اون چشای خوشگلت چشم بردارم ♡ جواب 🐞 : آنقدر زود عاشقم شدی ♡ جواب 🐾 : این دیگه شخصیه ♡ جواب 🐞 : ا پس شخصیه تماس تصویری بگیر
🐾 : تماس تصویری گرفتم گفتم چیکار داری میخوای از زیر زبون من حرف بکشی عمرا 🐞 : گفتم ببینیم و تعریف کنیم 🐾 : چیکار میخوای بکنی هیچ کس با هیچ کاری نتونسته از زیر زبون من حرف بکشه 🐞 : یعنی تو به این چشای خوش مل من میخوای نه بگی 🐾 : اون جوری چشات رو نکن نمیتونم بهشون نه بگم 🐞 : پس بگو چلا انقدل زود عاشقم شدی 🐾 : دو ماهه عاشقتم بلوبری 🐞 : چرا نگفتی 🐾 : موقعیتش پیش نیومد 🐞 : ( دیگه مرینت لوس حرف نمیزنه ) دیدی از زیر زبونت حرف کشیدم 🐾 : باشه قبول تو میتونی 🐞 : شب بخیر 🐾 : شب بخیر بلوبری
( 😎 : فردا صبح ) 🐞 : امروز زود بیدار شدم چون باید صبحونه آماده میکردم یه پنکیک خیلی خوشمزه درست کردم و ازش عکس گرفتم و فرستادم واسه آدرین زیرشم نوشتم ♡ این پنکیک خوشمزه دست پخت مرینت خانم ♡ و فرستادم واسش دیدم سین کرد ولی جواب نداد خوردم و رفتم مدرسه . 🐾 : از خواب بلند شدم دیدم گوشیم رو پلگ برداشته داره چت هاش رو می خونه گفتم : هی پلگ اون گوشی منه ⭐ : باشه بابا بیا بگیر فقط چند نفر 🐾 : چی چند نفر ؟؟ ⭐ : دختر کفشدوزکی مرینت کاگامی فکر کنم یکی برای هر مردی یکی کافیه تو چند تا میخوای 😂😂 🐾 : پلگ خیلی گاوی ⭐ : چون اذیتت میکنم 🐾 : نه چون مغز نداری ⭐ : این رو که خودم میدونم نکته جدیدی نبود 😂😂 🐾 : از دست تو 😂😂
🐾 : چرا پیام مرینت رو سین کردی ⭐ : اون بیدارم کرد 🐾 : می تونستی روی گوشیم من نخوابی بعد مگه هرکی بیدارت کنه تو باید پیامش رو ببینی ⭐ : آره 😃 🐾 : آخر تو یه بلایی سرم در میاری رفتم دیدم وایییییی این دختر واقعا هنرمنده ⭐ : کاگامی هم هنر شمشیر بازی بلد بود تو به یه دختر هنرمند قانع نیستی 🐾 : پلگ میشه ساکت شی و یه بار چرت و پرت نگی ⭐ : نه 😎 🐾 : از دستش گریه ام گرفت 😭😭 ( 😎 : خودم از خنده مردم شما رو نمیدونم 😂😂 ) 🐾 : رفتم مدرسه دیدم مرینتم داره میره تو گفتم سلام بلوبری 🐞 : سلام 😕 🐾 : دیدم یکذره ناراحته فهمیدم واسه ی پنکیک هست گفتم هنوز از اون پیکیک خوشمزه مونده 🐞 : آره شکمو مونده بهت میدم
( 😎 : بریم به بعد مدرسه ) 🐞 رفتم سمت خونه رفتم یه لباس خوب پوشیدم ( عکس این قسمت ) و رو مبل دراز کشیدم تا آدرین برسه یکذره در خونه رو پیش گذاشتم که وقتی آدرین میاد پشت در نمونه بعد خوابم برد 🐾 : رسیدم دم نون وایی مرینت در خونه رو باز گذاشته بود منم آروم با یه شاخه گل قرمز رفتم تو دیدم عین فرشته ها خوابیده رفتم رو مبل نشستم و سرش گذاشتم رو پام بعد ۱۰ دقیقه نگاه کردن به اون صورت مظلومش آروم گونه اش رو ناز کردم گفتم بلوبری پاشو من اومد باید بریم بیرون نمی تونی آنقدر خواب آلو باشی که 🐞 : دیدم یکی داره صدام میکنه چشام رو باز کردم آدرین بود گفتم کی اومدی 🐾 : یه ده دقیقه ای میشه 🐞 : چرا زود تر بیدارم نکردی 🐾 : دلم نمیومد الانم به زور خودم رو رازی کردم اینم تقدیم به شما ⚘ 🐞 : مرسی 🐾 : خواهش ، رفتیم تو ماشین بعدش رسیدیم به یه کافه میخواستم ببینم حال مامان بزرگش چطوره گفتم : خانواده ات همه خوبن 🐞 : یهو بغض گلوم رو گرفت 😢 گفتم مامان بزرگم مردش آدرین 😭😭 🐾 : شوک شدم یعنی من من کشتمش 😨😨
به پایان آمدین کفتر حکایت همچنان باقیست ناظر جونم منتشر کن 😃😃💚💚
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 رو منتشر کردم فقط باید بیاد
دمت گرمممم ... عالی بود ... پارت بعدی رو زود بزار
عالی بود پارت بعدی
به خاطر یه مشکلی نمیتونم تا فردا بزارم ولی سعیم رو میکنم