
سلام ممنون که تست هام رو می خونید من دیروز نزدیک یک ساعت و نیم وقت گزاشتم تا پارت ۲ رو بنویسم ولی متاسفانه همه چیزش پاک شد خلاصه تا حالم بهتره شه بفهمم دوباره چطور بنویسم،طول کشید الان تارخ:99/9/25 ساعت:۹:۱ صبح است و دارم این پارت رو مینوسم تا تستچی هم منتشر کنه طول میکشه. به هر حال خواستم در جریان باشید چرا دیر میشه.
این فصل رو به سه قسمت تقسیم کردم،که هر قسمت رو یه نفر از خانواده ی اوچیها توضیح میده(ساکورا،ساسوکه،سارادا.)بریم قسمت اول که سارادا تعریفش میکنه،
صبح بود،ساعت۸:۳۰.تمرین شوریکن می کردم،قرار بود شب بابا بیاد، و احتمالا مامان رفته از خاله اینو دسته گل بگیره*خودتون بگید برای چی😁*بابا گفت باهام تمرین می کنه تا که بالاخره بتونم به خوبی اون از شارینگان استفاده کنم،نباید کم بیارم!!تازه قراره تا ۲ هفته بمونه،عالی نیست!خیلی خوشحالم.یکی در اتاق رو میزنه.(کیه؟)
(منم،مامان.)و بعد با یه سینی که چای و شیرینی روش بود وارد شد.(یکم وقت داری سارادا؟)و روی تختم نشست.(بله مامان،بعدا تمرین میکنم.)و کنارش نشستم و چای رو خیلی خیلی کم فوت کردم.*همه چیز رو براش تعریف می کنه*(این،این، ا..ی....ن نمی تونم قبول کنم،غیر قابل باوره،به بابا گفتی،میدونم اون قبول نمی کنه!میدونم.)(اما اونم قبول کرده.)😪😪😪
من،به وقت نیاز دارم.یکی گلوله اشک از چشمام میریزه رو سینی.مامان میگه:(همه به وقت نیاز دارن،مهم اینه که قبولش کنن*تو هم سعی کن باهاش کنار بیای.)و یه شیرینی گذاشت کف دستم و رفت.نزدیک ساعت ۸:۴۵ دوباره شروع به زدن شوریکن کردم،از ته دل انگار یه عالمه سس تند ریخته بودن تو دلم که خیلی درد ناک بود،شوریکن ها به سمت هدف نمی رفتند.باید میرفتم به خونه ی مخفی*وقتی سارادا و چوچو ۹ سال داشتن،و هیماواری ۸ سال داشت.یه خونه درختی ساختن بعد تو اون جمع میشدن.اگر صدای زنگ خونه رو می شنوی باید بری به خونه مخفی.*
پایان قسمت اول.بخش دوم:نگرانی هایی که شاید بیهوده اند از زبان:ساکورا
ذاساعت ۹ صدای زدن شوریکن نمیاد،سارادا میگه:من رفتم.گفتم:زود بیا،مثلا تا ساعت ۱۰ و نیم.باید برم خرید تا بتونم سوشی برای شام بپزم!*سوشی غذای مورد علاقه ی ساسوکه است.خودت بگو چرا گفتم.*خداحافظ دخترم،مواظب باش.وقتی سارادا رفت روی تخت دو نفره ای که مثلا مال من و ساسوکه است دراز می کشم،نگرانم،نگران پسرم.باید بروم پیشش.
از اینجا راوی میگه:ساکورا یه دوش سریع میگیره و اماده میشه،و به سمت اقامتگاهی که میتسوکی اونجاست میره............(از اینجا میریم به خونه ی مخفی)سارادا ماجرا رو تعریف می کنه هیماوراری :باید باهاش کنار بیای.به هر حال برادرته.چوچو:✅تائید می کنه(داره چیپس می خوره نمی تونه حرف بزنه).سارادا میگه:باشه،اما فقط به خاطر شما و مامانم.گفته باشم!فردا قراره ظهر بیاد و شام خونه ما باشه.چوچو میگه:اشتباه گفتی،خونه ی ما نه.خونش باشه!دیگه اونم جزو خانواده ی شماست پس خونه ی اونم به حساب میاد.
فصل ۳:یاداوری از نوع بد از زبان:ساسوکه
ساعت ۱۰ میرسم دم دروازه ی کونوها،یهو یاد میتسوکی میوفتم،سارادا می تونه قبول کنه.به هر حال برادرشه.گفتم برادر و یاد ایتاچی افتادم،یاد صدای بچه گونه و مظلوم مانندی که باهاش میگفتم:برادر بزرگ،تو شوریکن زدن بهم کمک می کنی؟یاد ساکورا و صدای رو مخش(بزار ساکورا بفهمه،روزگارت سیاه میشه)یاد اینکه همیشه بهش میگفتم:خیلی رو مُخی.به دفتر هوکاگه رسیدم، ناروتو عین چسب بهم چسبید.😑😑😑انداختمش کنار و گفت:میزوکاگه گفت که این رو امضا کنی و براش پست کنی.گفت:باشه،شیکوماره،تو برو خونه،اینو که امضا کردم منم میرم.شیکوماره میگه:باشه،اما قبلش باید بگم که ساسوکه باید به ناروتو واقعیت رو بگی.( جریان میتسوکی) ساسوکه شروع می کنه. و ناروتو تا تمام شدنش تو شوکه.ناروتو میگه:به هر حال اون پسرته، چرا باور نکنم.ساسوکه:از تو بعید نیست،گربه ی ترسو.🤣🤣🤣🤣ناروتو:من الان هوکاگه ام،باز بهم میگه گربه ی ترسو.این خلاف قانونه!شیکوماره:مگه چیه؟بیا گربه ی ترسو،گربه ی ترسو،گربه ی ترسو گربه ی.....ناروتو:بس کنید😠😠ساسوکه میگه:من رفتم.(دوباره از زبون ساسوکه)از سمت بازارچه رفتم و یه دختر موصورتی و چشم سبز دیدم،ساکورا بود.حالا اینبار اون بهم چسبید،با ذکر اینکه سفت تر از ناروتو.بعد هم نزدیک پنجاه تا پلاستیک بهم داد و گفت حالا خریدم تمام.😁رفتیم خونه و حالا ببین کی اونجاس!سارادا که تند چسبید بهم با ذکر اینکه سفت تر از ساکورا🤣و همه چی رو زمین افتاد.سارادا گفت:کلاغه خبر اورده که بابا قراره باهام تمرین کنه➿من:کلاغه راست گفته اگه ولم کنی.بعد از روم پا میشه و چیز های روی زمین رو جمع می کنه.میرم سر میز واو سوشی مرغ،سوشی سبزیجات،سوشی ماهی.شب خیلی زودتر از ساکورا خوابم میبره.اما قبلش میپرسم:سارادا قبول کرد؟گفت:فکر کنم اره.و ..
خب الان ساعت ۱۰:۶ دقیقه ی صبحه و من یه سره دارم مینویسم،کامنت فراموش نشه.🟥⬜یه سوال ازتون داشتم:به نظرتون سارادا با بورتو خوبه یا با اینوجین؟سومیره با بورتو یا سارادا و بورتو؟هیماواری و میتسوکی چطور؟حتما بگین(اگه شیکادای رو نگفتم جون که به یادا میرسه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها من همون ارغوان هستم لقبم رو عوض کردم. با یه حساب دیگه اومدم. من دیگه ادامهنمی دم چون نظرات خیلی کم هستن و من هیچ امیدی ندارم.
بوروتو و سومیره
هیماواری و میتسوکی
سارادا و بوروتو ، هیماواری و اینو جین