6 اسلاید صحیح/غلط توسط: غلام هانا انتشار: 3 سال پیش 54 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام اینم از این پارت لطفا داستانمو به دوستان تون معفرفی کنید😘
لایک پلیز
دستاشو از دو طرفم برداشت چشماش به کیف لوازم آرایشیم خورد تهیونگ(فقط یه راه هست که نکشمت)ا.ت(چه راهی؟)برگشت سمتم اولین بار بود که اون نگاه شیطون رو میدیدم تهیونگ(باید بزاری من آرایشت کنم بعد یه عکس ازت میگیرم تا دفعات بعدی فکر فرار به ذهنت نرسه)ا.ت(تهیونگاا این کارو با من نکن)تهیونگ(خودت انتخاب کن میتونم به جاش باهاتو سیمان بگیرم و بندازمت تو دریا)ا.ت(باشه بیا کارتو بکن)با خوشحالی رفت وسایل و آورد و شروع کرد هیچ تصوری از بلایی که قراره سر صورتم بیاره نداشتم[دیگه خودتون تصور کنید چه بلاعی سره صورت ا.ت بدبخت میاره]بعد نیم ساعت کارش تموم شد ازم یه عکس گرفت تهیونگ(به به چه شاهکاری خلق کردم)رفتم جلوی آیینه ا.ت(نه نه این من نیستم)
تهیونگ(حقیقت تلخه بیا بخوام)رفتم صورتمو شستم دیدم رو تخت خوابیده منم رفتم کپیدم
=/فردا صبح=/
بلند شدم تهیونگو بیدار کردم بعد خوردن صبحونه رفتیم عمارتی که پدر بزرگم زندگی میکردم تهیونگ(تو همینجا وایسا الان میام)ا.ت(منم میام)تهیونگ(گفتم همینجا وایسا)یک ساعت بعد اومد تهیونگ(هرچی لازم بودو فهمیدم بریم)رفتیم هتل تهیونگ(خب ورودی پشتی عمارت دوتا نگهبان داره اونا رو از سر راه برداریم میتونیم بریم اتاق پرو خدمتکارا لباسامونو عوض کنیم به بهونهی سرویس دادن به پدربزرگت بریم اتاقش تو کارو تموم کنی و برگردیم)ا.ت(همین؟)تهیونگ(همین)ا.ت(باشه کی شروع کنیم؟)تهیونگ(امشب)
$شب$
هودی مشکی پوشیدم و با تهیونگ رفتیم نزدیک عمارت ا.ت(تهیونگ من حواس دوتا نگهبان رو پرت میکنم تو میتونی از پشت بیهوششون کنی؟)تهیونگ(اره برو) ا.ت(سلام ببخشید میشه این آدرس رو بهم نشون بدین من اهل اینجا نیستم)رفتم جلو تهیونگ از پشت یکی رو گرفت داشت کتکش میزد اون یکی رفت که از پشت تهیونگ رو بگیره با دستهی کلت زدم پس کلش فوری پس اوفتاد کار تهیونگ تموم شد تهیونگ(نه بابا بلدیا)
از حیاط عمارت رد شدیم رفتیم اتاق پرو خدمتکارا ا.ت(تهیونگ برو بیرون میخوام لباس عوض کنم)تهیونگ(اگه برم بیرون میفهمن رومو بر میگردونم اون ور بپوش)لباسامو پوشیدم رفتم بیرون تهیونگ هم زود اومد رفتیم آشپز خونه من قهوه برداشتم تهیونگ هم یه بطری م.ش.ر.و.ب
رفتیم اتاق پدر بزرگ بدون اینکه سرمو بلند کنم قهوه رو گذاشتم رو میز و زمزمه کردم براتون قهوه آوردم...پدربزرگ و سرمو بالاگرفتم پدربزرگ(ا.ت تو آش.غال اینجا چیکار میکنی؟)تهیونگ خفه کن کلت[عکس بالا خفه کنه صدای کلت رو از بین میبره] و بست و داد به من کلت گرفتم سمتش ا.ت(بار ها تحقیرم کردی آزارم دادی به خاطره دختر بودنم نگاه همون دختر امروزجونتو میگیره و....شلیک کردم
دستام میلرزید گلولهی دومی...سومی..چهارمی رو هم به سمتش شلیک کردم کلت رو تو لاباسام قایل کردم و اومدم بیرون بعد عوض کردن لباسام با تهیونگ رفتیم هتل بدنم یخ کرده بود میلرزیدم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
چند روز نمی تونم بزارم ببخشید
سلام چرا پارت های بعدی داستاناتو نمیزاری؟
داستانت داره هیجانش زیاد میشع خیلی خوبه
پیشنهاد میکنم همینطوری هیجانشو ببر بالا و یه کم
هم مثل این پارت کمدی باشه
ممنون💙
باشه مرسی🥺❤