
های های من امده ام😁💜 قبل اینکه شروع کنیم بگم که ممنون از ناظری که منتشر میکنه😁💜و اینکه لایک و کامنت یادت نره

خیلی خوب ولی باید قول بدی روت زیاد نشه! حالا برو بیرون! باز از اون لبخندا زدو گفت: - زیاد حرف میزنی کوچولو برو لالا کن شبیه معتادا شدی شب خوش! و در عرض یه نصفه سوت زد به چاک! اصلا حوصله فکر کردن به عاقبته کارمو نداشتم اصلا مخی نداشتم که بخوام فکر کنم فقط درو قفل کردمو با همون لباس افتاد رو تختم . *** - آیوو عزیزم . اَی خٍدا باز این ننه جمن اومد بالا سر منه بدبخت!خدایا منو از این کره خاکی بردار راحت شم! - فدات شم لنگه ظهره پاشو یه چیز بخور ضعف میکنی اخه! بابا اصلا شاید بنده بخوام اعتصاب غذا کنم کیو باید ببینم؟! - سویونی من خیلی خستم میشه یه نمه دیگه لالا کنم! خندید ... - باشه ولی حداقل یه چیز بخور ضعف نکنی!
باشه میخورم ... - نه مثل اینکه خیلی خسته ای! مثل اینکه؟ ... مثل اینکه؟ ... ای بابام هی! سویون جونی - باشه عزیزم بگیر بخواب من دارم میرم ولی رز الآن اومد خونه ... راستی متاسفم واسه دیشب ... همونجوری خواب الوده گفتم: - اشکلا نداره ... ما که خیلی فیض بردیم ... گل بگیرن مغز پوکتو! باز سویون خندید و گفت: - چی؟ پریدم از جام گفتم: - هیچی ... منظورم این بود ... دیروز خیلی با بچه ها خوش گذشت! - اهان ... پس فعال خدافظ گلم ... سرمو تکون دادم: - به سلامت! از اتاق رفت بیرون! اوف آیو با اون حرف زدنت اخر سر یه روز خودتو بیچاره میکنی! یه دو ساعت دیگه گرفتم با بدبختی خوابیدم! اما سرم درد گرفته بود ... از تخت خواب خودم و کندم و به سمت حموم هجوم بردم ... یه دوش اب سرد مخمو یکم اروم کرد! سویون راست میگفت حسابی ضعف کرده بودم واسه همین مثل شتر هجون بردم به اشپزخونه!
خدا رو شکر این گلابی مثل اینکه خونه نیست با اشتیاق به رز گفتم: - سلام چطول مطولی؟ خب دیروز پیچوندی رفتیا! برگشتو با دیدن من لبخند زدو گفت: - سلام ... ببخشید دیروز مجبور شدم برم حال مادرم خوب نبود مجبور شدم برم پیشش! - اخی ... چی شده بود طفلی - شکر خدا خطر رفع شد اخه بیماری قلبی داره! - خب خدارو شکر که بخیر گذشت! بیا! نگاه کن دختره بیچاره کار میکنه خرج خانوادشو میده بعد تو مثل چغندر بشین فقط غر بزن! ( دوست دارم به تو چه؟!) رز - راستی جیمین شی زنگ زد کارت داشت ... ازم خواست بهت بگم بعدا باهاش تماس بگیری! پسره شلغم ... الآن این دختر میگه ببین دیشب چی شده که این دوتا انقدر جیک تو جیک شدن! واسه حفظ ظاهر لبخند زدمو گفتم: - بعدا بهش زنگ میزنم ... فکر نمیکنم موضوع مهمی باشه! جاتون خالی یه صبحونه تپل زدم به بدن به تلافیه ضعفی که داشتم! - رزی پرچمت بالاست دختر خیلی چسبید! خندید و گفت: - نوش جونت حالا باشو زنگ بزن ، زود عصبانی میشه! - فدا سرم بشه! از جام بلند شدم از اشپزخونه زدم بیرون ... من که شماره این شازده رو ندارم ... به درک بذار دوباره خودش میزنگه! واال! اون کار داره من که کلا با این بشر کاری ندارم!
تی وی رو روشن کردم ( خدایی مهمون به این پررو ای دیده بودید نیومد رفتم سر تی وی! ) خوراکم کاناالیی بود که نانای میداد! شانسو میبینی داشت اهنگ مورد عالقم میداد! تو حس و حال اهنگ بودم که تلفن به صدا دراومد! رز جواب داد: - بله بفرمایید؟ - ... - سلام جیمین شی - ... - بله من بهشون گفتم فکر کنم فراموش کردن بهتون زنگ بزنن! چرا دوروغ میگی! بگو عشقش نکشید زنگ بزنه! واال! خورده برده که نداریم! رز - الان تلفونو میدم بهشون اومد جلو گوشی رو داد دستم و اروم گفت: - گفتم زنگ نزنی عصبانی میشه! قیافمو چپل چالق کردمو گفتم: - به درک! و جواب دادم: - چیه؟ صدای بم مردونش تو گوشم پیچید: - تو دوباره اینجوری حرف زدی؟ - دوست دارم ... - دوست داری سس بزن! - ببین اقاهه من نه حوصله کل کل دارم نه وقتشو! چی کار داری؟ - بعد از ظهر اماده باش میام دنبالت باید بریم یه جایی ... - هی دوست عزیز پیاده شو با هم راه بریم! دیروز من یه چیزی پروندم تو چرا جنبت عینه نخود! - کوچولو میبینم باز دم در اووردی! - من کیشمیش نیستم که دم داشته باشم اقای سنگ پا! در ضمن اینو تو گوشت فرو کن شتر که میدونی چیه! تو هم مثل همون شتر تو خواب ، خواب پنبه دونه ببین! دیگه هم برو سر کار انقدر وقت تلف نکن! ( برگامو پر پر کردی آیو) و گوشی رو روش قطع کردم! حالا بمون تو کفم حسابی تمیز شی! بعله! خیلی ریلکس باز رفتم سراغ تی وی! یکی دو ساعت پای اون بودم ... دیگه واقعا سرم درد میکرد تلفنو براداشتمو یه زنگ به مامانم زدم ... یکم با هم حرف زدیم ... کلیم در رابطه با اینجا صحبت کردمو به مامانم گفتم که چقدر اینجا بهم خوش میگذره! یکمم با بابام حرف زدم! بعدشم که فهمیدم دختر خالم که دوسال ازم بزرگ تره هم اونجاست اصرار کردم که با اونم حرف بزنم! دلم براش شده بود قدر سوراخ جوراب مورچه! - وای ... سلام .. - سلام آیو چطوری بی معرفت! - عجبا! من بی معرفتم یا تو! دختر اصلا چهره ی گیرای منو یادته؟ خندیدو گفت: - قیافتم فراموش کنم اون زبونتو نمیتونم از یاد ببرم ... - اونو که هیچکی نمیتونه فراموش کنه! - راستی آیو یه خبر دارم برات! - بنال ... یعنی بگو! خندید و گفت: - جیهوپ اینجاست میخوای باهاش صحبت کنی؟ چی؟ زخم دلم باز شد! خیلی غیر عادی یه پرده ی نازکه اشک جلوی دیدمو گرفت! خیلی وقت بود نمیتونستم گریه کنم! جیهوپ همون بی معرفتی که باعث شد چند سال بخاطرش بشم یه ادم افسرده! یه ادم که شب و روز براش فرقی نداشت! کسی که منو با کاراش به خودش وابسته کرد و زمانی که دقیقا بهش احتیاج داشتم منو ول کرد ... رفت برای همیشه!
دیگه نیومد! حتی فکر نکرد که منی وجود داره! داغونم کرد! - الو آیو از هپروت اومدم بیرون: - بله ... - کجایی؟ - همینجام ... - چی شد؟میخوای صحبت کنی؟ - نه ... نه ... الآن کار دارم بذار واسه بعد! - هر طور راحتی ... یه خبر دیگه؟ - اوف شدی بی بی سی چقدر خبر داری؟! خب بگو! - جیهوپ نامزد کرده به زودی قراره ازدواج کنه دیگه واقعا داشتم از حال میرفتم ... خیلی حس بدی داشتم ..
حیهوپ من داشت ازدواج میکرد! چرا؟ من چجوری اون همه خاطر رو فراموش کنم؟ چجوری؟ بغضمو به زور قورت دادم و اروم گفتم: - از طرفه من بهش تبریک بگو ... من دیگه باید قطع کنم کاری نداری؟ - نه عزیزم برو خدافظ! گوشی رو قطع کردم ... باورم نمیشد! بازم داشتم بخاطره اون ادمه سنگ دل بعد از این همه مدت اشک میریختم! باهاش از بچگی بزرگ شدم ... انقدر باهاش خاطره دارم که اگه بخوام فراموشش کنم باید همه ی گذشتمو فراموش کنم! چجوری دووم بیارم!؟ رز - اتفاقی اوفتاده آیو اشکمو سریع پاک کردمو گفتم: - نه عزیزم ... سریع این دفعه مثل بز رفتم تو اتاقم ... احتیاج داشم تنها باشم ... میخواستم خودمو خالی کنم ... اهنگی رو پلی کردم و مشغول گوش دادنش شدم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
مرسی🧃
🥺🥺💔چرا پارته بعدو نمیذاری؟!!!
به خدا هر روز میام پروفایلتو چک میکنم ولی بازم میبینم نذاشتی 🥺🥺💔
گذاشتم💜
هیمممم تولوخدا پارت بعدی رو بزاررررر🥺🥺
باش🥺
عالی بود ولی این داستان تموم سد
منظورتون چیه؟
نه
داستانت بیش از حد عالیه 😍😍😍
لطفا زودتر پارت بعدی رو بزار 🙂
💜💜💜💜
ویییی لطفا پارت بعدو زود بزاررررر مح عاشقشم
باشه💜💜
سلام آجی🙆♀️عالیییی بود😍
💜💜💜💜💜
عاالی نبود
فوق العاده بود
پارت بعد کی میرسه
مرسی چند روز دیگه میزارم💜💜
واقعا عالی بود اجییییییییییییییی 😻😻
داستانت واقعا حرف نداره 💜💜
جون بایستت پارت بعد رو زودتر بزار 🥺🥺
راستی داستانت رو بین لیست تست ها توی اکانتم میزارم 🙆🏻♀️🙆🏻♀️
باش مرسی🥺💜💜
عالییییی بود💜
مرسی